این مقاله را به اشتراک بگذارید
جلال آل احمداز چشم غربی
معضلات فرهنگی یک شخصیت ادبی ایران
نوشتۀ مایکل هیلمن
ترجمۀ داوود قلاجوری
بخش نخست مقاله را اینجا بخوانید
بخش دوم مقاله را اینجا بخوانید
(قسمت پایانی)
اسلام کاظمیه یکی از شاگردان آل احمد در دبیرستان بود و بعدها همکار آل احمد شد. با کاظمیه در پاریس مصاحبه کردم. موضوع مصاحبۀ ما معضلاتِ احساسی در شخصیت و آثار آل احمد بود. در زمانی که این مصاحبه انجام شد اسلام کاظمیه در استخدام کمیتۀ امنیتی شاپور بختیار در پاریس بود که برای بازگرداندنِ رضا پهلوی به سلطنت فعالیت داشت. مصاحبه در کافه تریای دو مگات (Deux Magots) واقع در بلوار ژرمن (Germain) انجام شد. این کافه تریا پاتوق ژان پل سارتر بود و صندلی ما فقط چند صندلی با آنجائی که سارتر معمولاً می نشست فاصله داشت. سارتر همان آدمی است که با آثارش آل احمد را با دودلی هایش در مصاف قرار داد: مسئولیت اجتماعی نویسنده، کمونیست غیر روسی، موضوعات مربوط به ادبیات و جامعه. کاظمیه معتقد بود فریادهای بلند و خصمانه و ستیزه جوی آل احمد در واقع التماسی برای یافتنِ دستِ کمک بود. کاظمیه سپس با کشیدن یک دیاگرام از فراز و فرود گذرگاه های تاریخِ فرانسه نشان داد که اشتباه جلال آل احمد این بود که توقع داشت پیشرفتی را که فرانسه در طول چهارصد سال بدست آورد، ایران یکشبه به آن درجه از پیشرفت برسد.
در نتیجه، جلال آل احمد شاید شایسته و لایق احترامی ویژه باشد، چونکه از کرانه های سُنتی گذشته های دور در تاریخِ کشورش آغاز کرد (در حالیکه میتوانست اینکار را نکند) تا دست و پا زنان به سواحل امروزی برسد و در تمام این مدت ایرانی بودنش را حفط کرد (که میتوانست حفظ نکند). بسیاری از روشنفکرانِ آن زمان قدم گذاشتن در چنین مسیری را محکوم یا به آن پشت کرده بودند. البته راهی که آل احمد رفت راهی بود که باید تنها میرفت. از داستانهای کوتاهش تا مقاله های بلندش، او از اُفت و خیزی که در این مسیر داشته به فریاد توصیف میکند. امّا این توصیف ها و فریادها در هیچ کتابی مِثلِ کتاب خسی در میقات گیرا و هدفمند نیست. این کتاب به وضوح نشان میدهد که مرکز اصلی معضلات و تضادهای فرهنگی آل احمد موضوع مذهب شیعه است، موضوعی که یک حلقۀ پیچ در پیچ در میان روشنفکرانِ ایران بوده است. به عبارتی ساده، روشنفکران یا باید ارزشهای مذهب شیعه را که حملۀ اعراب به ارمغان آورده است بپذیرند که طی آن ترس از فناپذیری و فردگرائی تکلیفش روشن است، یا راه حل سکولار را دنبال کنند که ارتقاء فردگرائی و استقلال فردی و ارزشهای غربی و پیشرفت و امثال آن را به دنبال خواهد داشت. همانطور که مهدی اخوان ثالث در شعر آخر شاهنامه میگوید: "ایرانیان، دوران گذشتۀ خود را جستجو میکنند. با احساس کردن سنگینیِ تاریخ و فرهنگِ آن دوران بر دوششان، پذیرش مرهم های موجود برای ایرانیان عملی خیانت آمیز است."
از نظر سیاسی روشنفکرانِ ملی گرایِ ایرانی نیز با معضلی جدی روبرو هستند و باید هزینه ای بالقوه سنگین برای اعتقاداتشان بپردازند. اول اینکه ملی گرایان سکولار مجبورند از فرمهای غربی در گفته ها و نوشته هایشان استفاده کنند و امیدوار باشند مخاطبینی فرهیخه داشته باشند. سپس، اگر استقبال عمومی مردم را در دهۀ اول انقلاب اسلامی مَدّ نظر داشته باشیم، موضوع ملی گرائی سیاسی واقعاً موضوعی غربی نیست و فقط گروه کوچکی به آن توجه داشته اند.
زندگی و آثار آل احمد همچنان که شرحش در سطور بالاتر رفت، در دوران جمهوری اسلامی از اهمیّتی ویژه برخودار شد. حتی نام او را روی خیابانی گذاشتند. در عین حال، روشنفکرانِ مخالف با جمهوری اسلامی معتقدند که آل احمد در هموار کردن راه برای شکل گیری جمهوری اسلامی مؤثر بوده است. بعنوان مثال، در مقاله ای که در اکتبر ۱۹۸۲ در مجلۀ ایران و جهان در پاریس چاپ شد در باره آل احمد آمده است:
"مجلۀ اعتصام در بارۀ آل احمد چنین مینویسد: آل احمد یک مارکسیست بود، سپس سوسیالیزم را یافت و بعد از آن در جبهۀ ملی بود، اما به تدریج دریافت که روح گمشده اش به اسلام تعلق دارد، همین و بس. آل احمد سعی کرد با درون خود بیگانه شود و خود را در اعماق اقیانوس بیکران روشنفکری غرق کند. اما به خاطر جنگ و جدال با اعتقادات مذهبی که در خونش بود، سرانجام به ذات واقعی خود بازگشت…"
به عنوان مثالی دیگر، از احمد شاملو که هنوز [این مقاله در ۱۹۹۰ منتشر شده است] در ایران زندگی میکند میتوان نام برد که به طور مکتوب تکذیب کرده که شعر سرود برای مرد روشن که به سایه رفت را به آل احمد تقدیم کرده است. وی اصرار میورزد که چنین موضوعی را خوانندگانِ آن شعر فرض کرده اند و حقیقت ندارد. طبق گفته ها و شنیده ها اکنون شاملو جلال آل احمد را پیوسته نفرین میکند.
سیمین دانشور خودش نقش آل احمد را در پیدایش و تأیید فرضی جمهوری اسلامی با اظهاراتی که در سطور بعدی از مقالۀ غروب جلال نقل قول میکنم، قبول دارد و مینویسد که همسرش در اواخر عمر"به مذهب رو کرد … در نتیجۀ بینش و خرد و یافته هایش از مطالعات در مقولۀ کمونیزم، سوسیالیزم، و تا حدودی اگزیستانسیالیزم … بازگشتِ نسبی او به مذهب و امام زمان راهی برای رهائی از شیطانِ امپریالیزم و یافتن آرامش در دامن هویت ملی بود، راهی به سوی کرامت انسانی، مهربانی، عدالت، برهان و تقوا. جلال به چنین مذهبی نیاز داشت." (سیمین دانشور، غروب جلال، ص ۴۷)
به عبارت دیگر، شاید آل احمد با رو کردن به شیعه راه حلی برای معضلاتِ فرهنگیِ خویش یافته بود. شاید نظر سیمین دانشور نشانگر یافتنِ آن راه حلِ مذهبی توسط آل احمد باشد. اما نظر عموم مخالفین و موافقین آل احمد مبنی بر این است که در سالهای آخر عمرش، آل احمد از طریق مذهب پاسخی برای معضلات شخصی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی خویش یافته بود.
هر گونه ارزیابی نهایی در بارۀ مذهبی بودن آل احمد و نقش شیعه در بروز معضلات فرهنگی یا حل آن معضلات در زندگی آل احمد، باید بر کتاب خسی در میقات مبتنی باشد، چرا که این کتاب مذهبی ترین اثر جلال آل احمد است.
کتاب خسی در میقات سفرنامه آل احمد به سفر حج در سال ۱۹۶۴ است. این کتاب که حتی به نظر مخالفین وی نیز جذاب و خواندنی آمده، از نظر ادبی کتابی حائز اهمیت است. به عنوان سفرنامه، یکی از معتبرترین نمونه های سفرنامه نویسی در ادبیات فارسی است که سابقه آن به سفرنامه ناصرخسرو برمیگردد. خسی در میقات به نوبۀ خود، نویسندگان دیگر را به سفرنامه نویسی ترغیب کرد که از آن جمله اند رضا براهنی و عباس پهلوان.
جنبۀ دوم اهمیّت خسی در میقات مربوط میشود به دیدگاه آل احمد نسبت به سفر به معنای کلی این کلمه که آن را نوعی "یافتن خویش" می بیند. با توجه به صراحت قلم و بی پرده گویی از زندگی خصوصی، و با وجود شک و تردیدها و دو دلی ها و معضلاتِ فرهنگیِ آل احمد، خسی در میقات را میتوان در ادبیات فارسی تقریباً بی سابقه دانست.
در کتاب خسی در میقات آل احمد زائری است که برای سفر حج بی میل و رغبت به نظر میرسد. در همان اول کار اذعان میکند که اصلاً برایش روشن نیست چرا به این سفر میرود. وی که تا قبل از سفر به مکه بیست و چند سال است نماز نخوانده است، در بجا آوردن مراسم حج کمی دست به عصا عمل میکند. در هیچ کجا از این سفرنامه اسمی از خدا یا بهشت یا گناه یا کلماتی از این دست نیست. آل احمد در این سفر بیشتر ناظر است تا زائر. در گزارش مراسم و مناسک حج در این سفرنامه، آل احمد در مراسم هائی شرکت نمیکند که معمولا زائری معمولی شرکت میکند. مثل این است که مرکز توجه وی به آن دسته از اَعمالی است که ضد و نقیض هستند.
اولین موضوع مورد توجه و علاقۀ آل احمد این نکته است که به عنوان فردی ایرانی، اسلام را مذهبی غیر عرب معرفی و برایش احترام کسب کند. به عنوان یک ملی گرای ایرانی، به نظر میرسد که آل احمد محتاجِ یافتنِ عاملی ایرانی، مثلاً مثل سلمان فارسی، در ارکان اسلام است تا با عَلَم کردن اسلام شیعه در مقابل اسلام سنی، به اسلام رنگ و بوئی ایرانی بدهد. در این سفرنامه، یعنی خسی در میقات، بارها و بارها اشاراتی دارد به این نکته که سنی ها مراسم حج شیعه را مسخره میکنند. در این جا باید به احساسات ضد عرب آل احمد اشاره کرد، احساساتی که مشابه آن در چندین قصۀ کوتاهش نیز دیده میشود. از این احساسات ضد بیگانه و ضد عرب چنین استنباط میشود که آل احمد به عنوان یک ایرانی خودش را برتر از اعراب میداند. او دولت عربستان سعودی را نیز به زیر ذره بین انتقاد میبرد و از حریص بودن و بی کفایتی آنان سخن میگوید که این به نوبۀ خود جلوه ای دیگر از احساسات ضد عرب آل احمد است، همان اَعرابی که وی با ادعای سیّد بودنش باید خودش را با آنان از یک ریشه بداند. در خسی در میقات، آل احمد پیوسته از بی کفایتی دولت سلطنتی عربستان سعودی (که روی سخنش به رژیم پهلوی نیز بود) انتقاد میکند و میگوید سیستم پادشاهی در همۀ جهان باید از بین برود، از جمله عربستان سعودی و ایران.
اگرچه ملی گرایی فرهنگی و سیاسی انعطاف ناپذیر آل احمد به وی اجازه نمیداد تا احتمالِ پیدایشِ دولتی جهانی را در آینده تصور کند، امّا در امر بین المللی کردن مناسک حج و در امر بین المللی کردن اسلام به نیرویی اجتماعی، در کتاب خسی در میقات پا فشاری میکند. جالب است که جمهوری اسلامی ایران نیز در سالهای اولیۀ اسقرارش نسبت به بین المللی کردن مناسک حج پافشاری کرد و گفت سنی ها نسبت به شیعان از خود نژادپرستی نشان میدهند. البته، فلسفۀ سیاسی [امام] خمینی برقراری دولت اسلامی در سراسر منطقه بود.
در هر حال، فکر میکنم نقطه نظراتِ جلال آل احمد را با مواضع جمهوری اسلامی نباید مرتبط ساخت، چونکه دوران آل احمد و زمان نگارش خسی در میقات با دوران جمهوری اسلامی متفاوت است. در زمان و دوران حیات آل احمد محمد رضا پهلوی سفت و محکم بر تاج و تخت خود تکیه داشت و هنوز چهارده سال از سلطنتش باقی مانده بود. در زمان نگارش خسی در میقات (۱۹۶۴) محمد رضا پهلوی شورش های مذهبی را در قم (خرداد ۱۳۴۲) سرکوب میکند و [امام] خمینی را ابتدا به ترکیه و سپس به عراق تبعید میکند. در همان دوران انقلاب سفید به مرحله اجرا در می آید. شکوفائی اقتصادی ایران در اواخر دهۀ ۶۰ و اوایل دهۀ ۷۰ میلادی و درآمدِ فزاینده از فروش نفت نیز در راه بود که حضور و اشتغال چهل هزار امریکائی را در ایران باعث شد. صد البته، پس از استقرار جمهوری اسلامی تعداد امریکائیان در ایران به شدت کاهش یافت و از تعداد انگشتان دو دست فراتر نرفت.
در یک کلام، چشم انداز روشنفکران دهۀ ۶۰ میلادی که آل احمد از آن چشم انداز به مسائل می نگریست و طبیعتا از همان چشم انداز خسی در میقات را نوشته است، با چشم انداز دهۀ ۷۰ میلادی و به دنبال آن اواخر دهۀ ۷۰ میلادی که جمهوری اسلامی به وجود آمد تفاوت دارد. مع الوصف، در مراسم حجی که آل احمد شرکت کرد علاوه بر او هزاران ایرانی هر سال شرکت میکنند. اما آل احمد از دیدگاهی سخن میگوید که گویای حال جمهوری اسلامی و رژیم پهلوی و قاجار و همۀ پادشاهانی است که قبل از حملۀ اعراب به ایران وجود داشته اند. به عبارت دیگر، آل احمد یک سئوال همیشگی را دوباره و بسیار به موقع در خسی در میفات مطرح میکند: داستان مردی که در دنیای اسلام و در میان مسلمانان گیج و منگ و گم شده است. این سئوال که جلال آل احمد مؤمنی واقعی بود یا نه، از اهمیّت چندانی برخوردار نیست که صد البته سئوالی است که موافقین و مخالفین جمهوری اسلامی مطرح کرده اند. آنچه مهم است توجه به دو دلی ها و معضلات چند جانبۀ آل احمد است که در واقع دو دلی همۀ تحصیلکرده های ایران معاصر است. علاوه بر آن، برخی معتقدند که جلال آل احمد بین روشنفکرانِ مدرنیست و مقامات مذهبی پلی از پیوند به وجود آورد که صد البته این گرایش در بعضی از نوشته هایش مستتر است. با این وجود، چه کسی میتواند بگوید که در بسترِ مسائلِ ضد و نقیضِ همیشگی و دنباله دارِ فرهنگِ ایران، چنین اتحادی برای ایران امروز نتواند راه حلی باشد.
از دیدگاه یک ایرانشناس، صد البته تصور چنین اتحادی دشوار مینماید. به عبارت دیگر، علاقۀ آل احمد به زبان فارسی، تلاش خستگی ناپذیرش در راه نویسندگی، اعتقادش به اهمیّت ادبیات فارسی از یک طرف، و ملی گرائی سابقه دارش نسبت به ایران و ایرانی بودن از طرف دیگر، مسائلی هستند که مذهب و تعلیم و تربیت در دوران کودکی به او منتقل کرده بود. از دیدگاه این ایرانشناس، جلال آل احمد در درجۀ اول یک نویسندۀ ایرانی است و در درجۀ دوم، شاید یک مسلمان شیعه.