این مقاله را به اشتراک بگذارید
‘
کدام ترجمه از هیاهوی زمان بهتر است؟
مد و مه با حضور شما برگزار می کند:
رقابتی فرهنگی میان پیمان خاکسار از نشر چشمه و سپاس ریوندی از نشر ماهی
این روزها «هیاهوی زمان» اثر جولین بارنز کتاب پرهیاهوی بازار نشر به خصوص در حوزه ادبیات داستانی خارجی محسوب می شود. اثری خواندنی و جذاب که برای مورد توجه واقع شدن اغلب ویژگی های لازم را دارد.
البته مدت زمان زیادی از معرفی این نویسنده که برنده جایزه بوکر نیز هست، نگذشته است. قریب به یک سال پیش از این رمان معروف او «درک یک پایان» که برنده جایزه بوکر نیز شده، با ترجمه خوب حسن کامشاد توسط نشر نو به بازار آمد و حالا نیز دو ترجمه از تازه ترین اثر او هیاهوی زمان به بازار آمده است کتابی که به سبک رمان های زندگی نامه ای نوشته شده و برمبنای زندگی دمیتری شاستاکوویچ توسط جولین بارنز به رشته تحریر در آمده است.
درباره خواندنی بودن کتاب بحثی نیست، کاری ارزنده از یک نویسنده موفق امروز درباره چهره ای خاص از تاریخ پرفراز و نشیب شوروی سابق. اما آنچه اینبار قصد پرداختن به متن کتاب آن هم به شکل متداول نداریم. البته کاری به حاشیه های این کتاب نیز نداریم، مثل ماجرای تعداد چاپ های سریع کتاب که در روزهای گذشته مسائلی را به دنبال داشت . همین را بگوییم که از اساس نظری بود غیر حرفه ای از کسانی که از مناسبات بازار نشر اطلاع ندارند. از قضا در این ماجرا نشر چشمه هم حرفه ای عمل کرد و هم به درستی حواشی را به گونه ای پاسخ داد که به نفع کتابش تمام شد.
اما بحث ما راجع به یک ماجرای دیرینه در حوزه ادبیات داستانی خارجی است و آن ترجمه های چندباره و هم زمان از یک اثر. این روزها خیلی از خوانندگان مد و مه از ما پرسیده اند که کدام ترجمه بهتر است؟ البته این ماجرا هم تخصصی است و هم ذوقی به همین خاطر ما خواستیم با مشارکت خوانندگان مد و مه به این ماجرا بپردازیم. هم تخصصی و هم ذوقی؛ البته این بسته به میل شماست که به چه شکلی در آن مشارکت کنید.
هیاهوی زمان نزدیک به دو ماه پیش با ترجمه سپاس ریوندی توسط نشر ماهی به بازار آمد، و در روزهای اخیر نیز پیمان خاکسار ترجمه دیگری از آن را توسط نشر چشمه به بازار داده است.
یک طرف این میدان سپاس ریوندی است، مترجمی که اگرچه نام آشنایی ندارد اما نشر معتبری همچون ماهی را پشت سرش قرار گرفته که به وسواس و دقت بسیار در انتشار کتاب شهره است، چنان که فراوانند علاقمندانی که به اعتبار نام این ناشر به سراغ تولیداتش می روند. اما در سوی دیگر میدان رقابت پیمان خاکسار را داریم، مترجمی مشهور و البته محبوب که به حسن انتخابهایش در حوزه ترجمه مشهور است. چنان که برخی به اعتبار نام او معتقدند با کتابی ارزنده طرف خواهند بود. البته خاکسار هم درکنار خود نشر بزرگ و با سابقه چشمه را دارد که نام این ناشر نیز فی نفسه برای هر کتابی که منتشر می کند اعتباری به همراه دارد. هرچند که برخی عقیده دارند پرکاری و البته لحاظ کردن برخی رابطه ها به جای ضابطه ها گاه منجر به ارائه آثاری نه در حد و اندازه و اعتبار ناشری چون چشمه شده است. اما این حرف و حدیث ها در حوزه ادبیات فرنگی نبوده است.
پیش از ورود به بحث بگوییم که این نوشته ادامه خواهد داشت و در روزهای آینده بخشهایی نیز به آن خواهیم افزود، اما برای شروع برشی از صفحات آغازین کتاب هیاهوی زمان را برگزیده ایم هم با ترجمه سپاس ریوندی از نشر ماهی و هم با ترجمه پیمان خاکسار از نشر چشمه. در ادامه این برش را به قطعات کوتاهتر نیز تقسیم کرده و در کنارهم قرارداده ایم تا بهتر بتوانید کیفیت ترجمه ها را قیاس کنید. البته جدای کیفیت ترجمه ها یک نکته بسیار جالب در این برشها وجود دارد که می تواند نشان دهنده نقطه ضعف یکی از این دو مترجم باشد. ضعفی که بر شتابزدگی و کم دقتی آن مترجم نیز دلالت دارد.
ما کشف این نکته را به عهده خوانندگان مد و مه می گذاریم. امیدواریم پیش از آنکه ما در روزهای آینده آن را مورد اشاره قرار دهیم، خوانندگانمان آن را مورد اشاره و بحث قرار دهند.
جدا از همه اینها برقراری چنین میدانی برای قیاس و کشف بهترین ها، برای ما تنها به نیت ارج نهادن به ارزش کارهای ارزنده تر انجام شده است. در غیر این صورت نه رابطه ای خاص میان ما با نشر چشمه وجود دارد و نه نشر ماهی و نه دشمنی با هیچ یک از آنها داریم. کسی هم که کار حرفه ای در عرصه فرهنگ و ادب انجام می دهد از چنین قیاسها و میدان نقد و رقابتی نباید در هراس باشد.
توضیح را فعلا کوتاه می کنیم و به سراغ متنها و قیاس میان آنها می رویم و منتظر نظر شما می شویم تا بعد که به ادامه بحث خواهیم پرداخت:
«هیاهوی زمان» اثر جولین بارنز
با ترجمه پیمان خاکسار
تقدیر؛ این فقط لغت قلمبه سلمبه ای بود برای چیزی که هیچ کارش نمی توانستی بکنی. وقتی زندگی به تو می گفت «و به این ترتیب» سر تکان می دادی و اسمش را می گذاشتی تقدیر. و به این ترتیب تقدیرش این بود که اسمش بشود دمتیری دمیتریویچ. هیچ کارش نمی شد کرد. طبیعتا غسل تعمیدش را به یاد نمی آورد ولی دلیلی هم نداشت که به اصالت داستان شک کند.
کل خانواده جمع شد دور یک تشت سیار پر از آب در اتاق کار پدر مقدس. کشیش آمد و ازوالدینش پرسید که برای نورسیده شان چه اسمی در نظر گرفته اند. گفتند یارو سلاو. یارو سلاو؟کشیش خوشش نیامده بود. گفت یاروسلاو اصلا اسم مرسومی نیست. گفت بچه هایی را که اسم غیر عادی دارند در مدرسه اذیت و مسخره می کنند: نه، نه، نباید اسم بچه را بگذارید یارو سلاو. پدر و مادرش ازاین مخالفت صریح رنجیدند اما نخواستند به روی کشیش بیاورند. پرسیدند خودتان چه اسمی پیشنهاد می کنید ؟ کشیش گفت یک اسم معمولی روش بگذارید، دیمیتری مثلا. پدرش گفت اسم خودش هم دیمیتری است و یاروسلاو دیمیتریویچ خیلی خوش اهنگ تر از دیمیتری دیمیتریویچ. اما کشیش موافق نبود و به این ترتیب او شد دیمیتری دیمیتریویچ.
*
برشی از «هیاهوی زمان» اثر جولین بارنز
ترجمه: سپاس ریوندی
سرنوشت چیزی نیست جز واژهای باشکوه برای نامیدن چیزی که از تغییرش ناتوانیم. وقتی زندگی به تو میگوید «چنین است»، تو سر تکان میدهی و اسمش را میگذاری سرنوشت. و چنین است، سرنوشت او این بوده دمیتری دمیتریویچ نامیده شود. و برای تغییر آن هیچ کاری نمیشود کرد. طبعا مراسم نامگذاری و تعمید خودش را به یاد نمیآورد، ولی هیچ دلیلی نداشت که در صحت داستان تردید کند. همه اعضای خانواده در اتاق مطالعه پدرش جمع شده بودند، دور یک ظرف آب مقدس سیار. کشیش از راه رسید و از پدر و مادرش پرسید چه نامی برای نوزادشان انتخاب کردهاند. آنها جواب دادند: یارُسلاو. یارُسلاو؟ به مذاق کشیش خوش نیامد. گفت این اسم خیلی نامتعارف است. گفت بچههایی که اسامی نامتعارف دارند در مدرسه تمسخر میشوند و آزار میبینند؛ نه، نباید اسم بچه را یارُسلاو میگذاشتند. پدر و مادر از این مخالفت قاطعانه تعجب کردند، ولی نمیخواستند به کشیش بربخورد. این شد که پرسیدند: شما چه نامی پیشنهاد میکنید؟ کشیش گفت: یک اسم معمولی رویش بگذارید، مثلا دمیتری. پدر بچه گفت که اسم خودش هم دمیتری است و یارُسلاو دمیتریویچ نامی گوشنوازتر از دمیتری دمیتریویچ است. اما کشیش موافق نبود. پس شد دمیتری دمیتریویچ.
مقایسه ترجمه ها در برش هایی کوتاهتر:
تقدیر؛ این فقط لغت قلمبه سلمبه ای بود برای چیزی که هیچ کارش نمی توانستی بکنی. وقتی زندگی به تو می گفت «و به این ترتیب» سر تکان می دادی و اسمش را می گذاشتی تقدیر./ خاکسار
سرنوشت چیزی نیست جز واژهای باشکوه برای نامیدن چیزی که از تغییرش ناتوانیم. وقتی زندگی به تو میگوید «چنین است»، تو سر تکان میدهی و اسمش را میگذاری سرنوشت. / سپاس ریوندی
و به این ترتیب تقدیرش این بود که اسمش بشود دمتیری دمیتریویچ. هیچ کارش نمی شد کرد. طبیعتا غسل تعمیدش را به یاد نمی آورد ولی دلیلی هم نداشت که به اصالت داستان شک کند./ خاکسار
و چنین است، سرنوشت او این بوده دمیتری دمیتریویچ نامیده شود. و برای تغییر آن هیچ کاری نمیشود کرد. طبعا مراسم نامگذاری و تعمید خودش را به یاد نمیآورد، ولی هیچ دلیلی نداشت که در صحت داستان تردید کند. / سپاس ریوندی
کل خانواده جمع شد دور یک تشت سیار پر از آب در اتاق کار پدر مقدس. کشیش آمد و ازوالدینش پرسید که برای نورسیده شان چه اسمی در نظر گرفته اند. گفتند یارو سلاو. یارو سلاو؟کشیش خوشش نیامده بود. گفت یاروسلاو اصلا اسم مرسومی نیست. گفت بچه هایی را که اسم غیر عادی دارند در مدرسه اذیت و مسخره می کنند: نه، نه، نباید اسم بچه را بگذارید یارو سلاو. / خاکسار
همه اعضای خانواده در اتاق مطالعه پدرش جمع شده بودند، دور یک ظرف آب مقدس سیار. کشیش از راه رسید و از پدر و مادرش پرسید چه نامی برای نوزادشان انتخاب کردهاند. آنها جواب دادند: یارُسلاو. یارُسلاو؟ به مذاق کشیش خوش نیامد. گفت این اسم خیلی نامتعارف است. گفت بچههایی که اسامی نامتعارف دارند در مدرسه تمسخر میشوند و آزار میبینند؛ نه، نباید اسم بچه را یارُسلاو میگذاشتند. / سپاس ریوندی
پدر و مادرش ازاین مخالفت صریح رنجیدند اما نخواستند به روی کشیش بیاورند. پرسیدند خودتان چه اسمی پیشنهاد می کنید ؟ کشیش گفت یک اسم معمولی روش بگذارید، دیمیتری مثلا. پدرش گفت اسم خودش هم دیمیتری است و یاروسلاو دیمیتریویچ خیلی خوش اهنگ تر از دیمیتری دیمیتریویچ. اما کشیش موافق نبود و به این ترتیب او شد دیمیتری دیمیتریویچ. / خاکسار
پدر و مادر از این مخالفت قاطعانه تعجب کردند، ولی نمیخواستند به کشیش بربخورد. این شد که پرسیدند: شما چه نامی پیشنهاد میکنید؟ کشیش گفت: یک اسم معمولی رویش بگذارید، مثلا دمیتری. پدر بچه گفت که اسم خودش هم دمیتری است و یارُسلاو دمیتریویچ نامی گوشنوازتر از دمیتری دمیتریویچ است. اما کشیش موافق نبود. پس شد دمیتری دمیتریویچ. / سپاس ریوندی
منتظر نظر شما درباره این کتاب و ترجمه هایش هستیم…
با گذاشتن نظرات مثبت و منفی امتیاز نهایی ترجمه مورد نظر خود را بالا ببرید..
ادامه دارد….
‘
22 نظر
حسام درویشی
در صفحه ی اول کتاب سپاس ریرندی ترجمه کرده عرقی که از سر و روی یک بیوه جاریست. خاکسار ترجمه کرده عرقی که از زیر موی کم پشت جاریست. احتمالا ترجمه خاکسار صحیح است چون مگر عرق یک بیوه با عرق بقیه فرق دارد؟!
رضا بیرانوند
در صفحه اول در ترجمه نشر ماهی نوشته زغال سنگ نارس. ما چیزی به اسم زغال سنگ نارس نداریم. قطعا اشتباه است.
نوا
به نظرم این کار شما هیچ ثمری ندارد. یک نفر دوتا اشتباه از ترجمه ی فلانی پیدا می کند و یک نفر دیگر سه تا اشتباه از ترجمه ی بیساری. ترجمه باید کلیتش درست باشد. با چندتا اشتباه بی ارزش نمیشود. حالا از هردوتا ترجمه چندتا علط پیدا میکنید و مخاطب هم میگوید ای بابا به هیچکدام نمیشود اعتماد کرد. بگذارید این چهارتا کتابخوان باقی بمانند. این کارها کمکی نمی کند جز بی اعتماد کردن این چهارتا خواننده باقیمانده. با توجه به بخشی که گذاشتید این دو ترجمه تفاوت زمین تا آسمانی با هم ندارند.
مهدی
نوا جان ایقدر راحت به جریان نگاه نکن نه نظرمن لاقل این حسن رادارد که می فهمیم خیلی به نام های معروف توجه نکنیم ریوندی هم به خوبی خاکسار معروف ترجمه کرده مگه این نکته کمیه
چخوف
به نظرم کار بسیار خوبی کردید. اگر ترجمه ها سطحش یکی است، چرا باید انرژی دو مترجم صرف یک کار با یک نتیجه شود؟
اگر هم یکی نیست می تواند نشان دهد وجود یک ناشر حرفه ای چه تاثیری روی کار دارد. اگر اشتباهی هست لااقل برای چاپ های بعدی می توان اصلاح کرد. چرا همیشه اصل جریان را ول می کنیم و به فرع توجه می کنیم. فلانی را نقد نکنید که همین یک نویسنده ناراحت نشود و از این حرفها تا نقد و بررسی نبااشد رشدی هم نیست
نیلوفر
اول از شما گله کنم که با این کارتان خرج روی دستم گذاشتید. من ترجمه ماهی را خوانده بودم . ببخشید کک مقایسه پانها را به تنم انداختید از شهر کتاب ترجمه چشمه را خریدم تورقی کرده ام به نظرم بد نبود اما می خواهم این یکی را هم بخوانم و بعد باز نظر بگذارم
راتش را بگویید نکند از ناشر پول گرفته اید؟!
النا
من ترجمه ریوندی را بیشتر می پسندم. درسته ترجمه اش زودتر درواومد و خیلیل تا حالا خوندن. زبان ادبی بهتری داره. یه جور حس ادبیت که توی این تیکه ها هم که گذاشتید معلومه. ترجمه خاکسارم خوبه. با اینکه دوستای زبان خون من که تو دانشگاهن میگن اونقدرا خوب نیس. البته منظورم ترجمه بعضی کارای قبلی شه
اژی
به نظرم ترجمه ریوندی خیلی روان تر و خوش خوان تره
هیوا
لااقل وقتی متن میگذارید درست بگذارید. این قدر غرض ورزی نویسنده ی متن آشکار است که جای بحث نمیگذارد. الان ترجمه خاکسار جلوم است. نوشته یاروسلاو اصلا اسم “مرسومی” نیست. چهار جمله را نمیتوانید از روی متن درست پیاده کنید ادعای تان هم میشود؟!
ناشناس
برای من ترجمه آقای ریوندی خوشخوان تر بود
الوش
صحت و درستی و ترجمه ی یک اثر تنها از طریق مقایسه ی متن ترجمه شده با متن اصلی حاصل میشود نه با برابر نهادن دو متن ترجمه شده .من هر دو متن را با متن اصلی (دو فصل اول) مقابله کردم و نتیجه ی حاصله آن بود که ترجمه ی آقای خاکسار بدون هیچ بیش و کمی وامدار متن اصلی انگلیسی بود .آقای ریوندی به فراخور سلیقه شان هرجا که خواسته اند صفتی یا قیدی یا چند کلمه ای را به متن اصلی افزوده اند و به نوعی شاید خواسته اند متن فارسی را خوش بر و رو تر و خواندنی تر کنند . با یک جستجوی ساده در اینترنت بخشی از متن اصلی کتاب یافتنی است . از آنجایی که کتاب در زبان اصلی نثری روان و به نسبت ساده دارد همه علاقمندان را دعوت می کنم که هر دو ترجمه را با متن اصلی مقایسه و درست و غلط و وفاداری به متن را بیازمایند.
مد و مه
با کمال تاسف در متن ترجمه آقای خاکسار غلط تایپی وارد شده بود که آن را رفع کردیم. خوشبختانه تنها یک نفر به آن به عنوان ایراد اشاره کرده بودند که ما آن را حذف کردیم تا مبنای قضاوتی نباشد. هرچند که یکی از دوستان ما را به خاطر این غلط تایپی مورد شماتت قرار داده بودند که ما با محفوظ داشتن حق ایشان و البته حق دادن به ایشان . متن کامنتشان را همچنان حفظ کردیم . اما حقیقتا آنچه به مد و مه از هیچ قسمش نمی چسبد همین غرض ورزی است چرا که ما هم از ترجمه های نشر چشمه و آقای خاکسار بهره زیادی برده ایم و هم نشر ماهی.
علیرضا
من ترجمهی نشر ماهی رو خوندم و به نظرم ترجمه خیلی خ.بی داشت. زبان کتاب جوریه که تو همین تیکه که شما گذاشتین معلومه به کارهای آقای خاکسار شبیه نیست و آقای ریوندی تونستن ادبیت متن رو حفظ کنن. ضمنا در ترجمه آقای خاکسار. کودک تو اتاق کار کشیش غسل تعمید داده میشه، ولی تو متن ریوندی تو اتاق کار پدرش این اتفاق میفته. من از یک دوست که متن اصلی رو خونده خواستم به متن اصلی مراجعه کنه که گفت ترجمه آقای خاکسار در این مورد غلطه. البته آقای درویشی هم به غلطی تو صفحه اول ترجمه ریوندی اشاره کرده. اما به نظر میرسه خطا سهوی باشه، چون در دو مورد دیگه این اصطلاح تو کتاب اومده که ریوندی درست ترجمه کرده.
ناشناس
ترجمه این جناب ریوندی فاقد روح است و خام داستانه و مشخص که چه قدر مترجم کم نجربه است برای چنین رمانی. در ضمن این کارتان در کل رفتار بسیار زردی است. مگر بازی استقلال و پرسپولیس است؟ به هر حال کار جذابی نیست .
ناشناس
ترجمه خاکسار توانسته طنز تلخ زبان بارنز را به خوبی دربیاورد. در حالی که ترجمه ماهی عصا قورت داده و دور از سبک نویسنده است. به نظرم حتی ترجمه مرجان محمدی از ترجمه ماهی جدی تر است.
علی امینی
یک ترجمه دیگر هم از این کتاب وجود دارد به نام همهمه ی زمان از نشر نفیر که به دلیل شهرت دو نشر نامی از آن برده نمی شود ولی ترجمه اش از ترجمه خاکسار و ریوندی دقیق تر و شیواتر است. تنها به خاطر هجوم تبلیغات دیده نمی شود. بهتر است برش هایی از آن را هم بگذارید تا مقایسه عادلانه باشد.
مهشید عزیزی
آقای خاکسار نشان داده اند که دقت لازم را در ترجمه ندارند و اشتباهات مکرری که از ایشان در ترجمه کتابهایشان دیده ام آن قدر زیاد است که به این یکی هم نمی شود اعتماد کرد. ایشان صرفاً با تبلیغات و به اسم نشر چشمه (که حالا آبروی خود را هم به باد داده) اسم در کرده اند. ; کاش منتقدان بنشینند و هر سه ترجمه را با متن اصلی تطبیق دهند تا حق به حقدار برسد.
وحید
به نظر منم ترجمه ریوندی بهتره روانترم هست و خیلی راحتتر میشه خوند از کلمات سخت هم اجتناب کرده،دقت کنید کلمه قلمبه سلنبه با،با شکوه با اینکه جوونه اما ترجمش بهتره
علی
ترجمه پیمان خاکسار را با دو ترجمه دیگر مقایسه کردم. ترجمه نشر نفیر به شدت زبان را ساده کرده و افتادگی زیاد دارد و ترجمه نشر ماهی هم بیش از حد خشک است. انگار مترجم مرعوب نام نویسنده شده و سعی کرده هرچه می تواند فخیم تر ترجمه مند. من ترجمه خاکسار را بسیار بهتر از هر دو ترجمه می دانم.
هویدا
ترجمه نشر نفیر اصلاً حذفی و سانسور نداره. صفحاتش هم از دو کتاب دیگه بیشتره. وقتی بخونین متوجه می شین که چقدر روان و درسته. حتما بخونین و اگر انگلیسیشو دارین مقایسه کنین. به خصوص با ترجمه نشر چشمه که خاکسار خیلی جاها اصلا معنا رو اشتباه فهمیده.
مهدی
من کتاب را نخواندم و مردد بودم کدام ترجمه را بخرم. با خواندن دو متن بالا به نظرم ترجمه آقای ریوندی روان تر و کار شده تر است.
مسعودt
ترجمه ریوندی بسیار بهتره. خاکسار مترجم عجولیه. این نکته توی کتابای دیگه ش هم مشخصه. در ضمن چشمه اهمیتی به اشکالات نثر نمیده. از ویرایش خبری نیست ظاهرا