این مقاله را به اشتراک بگذارید
‘
مفیستو؛ از ادبیات تا پرده سینما و صحنه تئاتر
بهارسادات بنیجمالی*
انتشار رمان «مفیستو» (۱۹۳۶) کلاوس مان (ترجمه فرزانه شجاعیآزاد، نشر مروارید) و سپس انتشار نمایشنامههای اقتباسی آن، «مفیستو» (۱۹۷۹) اثر آریان منوشکین (ترجمه ناصر حسینیمهر، نشر روزبهان) و «مفیستو برای همیشه» (۲۰۰۶) از تُم لانوی (ترجمه محمدرضا خاکی، نشر بیدگل) بار دیگر همه نگاهها را به سمت رمان «مفیستو» کشاند؛ رمانی که بهجز اقتباسهای نمایشی از آن، استفان زابو کارگردان مجارستانی را نیز قانع کرد تا فیلمی به همین نام در سال ۱۹۸۱ بسازد؛ فیلمی که عنوان بهترین فیلم خارجی اسکار را به خود اختصاص داد، همچنین جایزه فیبرشی (منتقدان بینالمللی فیلم) و جایزه بهترین فیلمنامه جشنواره فیلم کن را. آنچه میخوانید نگاهی است به نیم قرن حضور «مفیستو» در عرصه ادبیات، تئاتر و سینمای جهان.
رمان «مفیستو»
رمان «مفیستو» شانزدهمین رمان کلاوس مان نویسنده برجسته آلمانی و فرزند توماس مان بزرگ است که در سال ۱۹۳۶ هنگامی که او در تبعیدگاهش، آمستردام به سر میبرد منتشر شد؛ آنطور که خودش میگفت: «راه بازگشتی نبود، نکبت ما را میکشت؛» همین نکبت نیز موجب شد تا انتشار این رمان در آلمان- برلین شرقی، هفت سال بعد از مرگش اتفاق بیفتد: یعنی سال ۱۹۵۶. کلاوس مان در ۲۱ می۱۹۴۹ در شهر کن فرانسه درمیگذرد.
در بیان معنای مفیستو باید گفت که این نام تعبیری است بر نمود برونی ابلیس در ادبیات آلمانی، این نام آشنا در آثار ادبی بسیاری نمود خارجی پیدا کرده که البته معروفترین این نمودها، شخصیت مفیستوفلس در نمایشنامه «فاوست» اثر ولفگانگ گوته است. در این رمان مان، مفیستو مهمترین نقش بازیگری است که شخصیت اصلی رمان را بر عهده دارد. یکی از اتفاقات مهم در نوشتن این رمان، زندگی گوستاو گروندن، بازیگر توانا و دوست صمیمی کلاوس مان است. این بازیگر بینظیر همان بازیگری است که در آلمان نازی میماند و برای نازیها کار میکند و منبع الهام نوشتن این رمان برای کلاوس مان میشود. مفیستوفلس یکی از نقشهای فراموشنشدنی گوستاو گروندن بوده که در نمایش «فاوست» به ایفای آن پرداخته و کلاوس مان تحتتاثیر افکار و اعمال وی دست به خلق این رمان میزند.
رمان «مفیستو» اثر مان خود نیز دارای اقتباس درونمایهای و تماتیک از اثر «فاوست» گوته است. در این اثر همچون «فاوست» گوته، شخصیت اصلی، هندریکهافگن بدون در نظرگرفتن وجدانش و سرکوبکردن آن و انجام اعمالی که او را مورد لطف و عنایت یکی از سران نازی قرار میدهد باعث رشد و پیشرفت روزافزون وی میگردد. کلاوس مان نویسنده این رمان در سال ۱۹۳۳ برای در امانماندن از آزارها و اذیتهای رژیم هیتلر تبعید را به ماندن در آلمان ترجیح میدهد و در آمستردام فعالیت مطبوعاتی برای یک مجله تبعیدی با نام «مجموعه مرگ» را آغاز میکند که به سوسیالیسم ملی آلمانی حمله میکرد.
این رمان زندگی یک بازیگر تئاتری به نام هندریکهافگن را در طول سیزده سال یعنی بین سالهای ۱۹۲۹ تا ۱۹۳۹ به تصویر میکشد. پس از به قدرترسیدن نازیها او و همسرش توسط یکی از دوستانشان متوجه میشوند که اسم آنها در لیست سیاه نازیها قرار دارد. در ابتداهافگن به دلیل گذشته کمونیستی خود و به قدرترسیدن نازیها به فرانسه فرار میکند، اما مدتی بعد از طریق دعوتنامهای که توسط لوته ویندنتال، همسر ژنرال لوفت وافل نوشته میشود، برای شرکت در یک کار تئاتر به برلین دعوت میشود و به واسطه همین ارتباط، بازیگر مورد عفو ژنرال وافل قرار میگیرد. با بازگشت موفقیتآمیزهافگن به برلین او با حمایتهای ژنرال وافل و همسرش لوته به سرعت مسیر رشد و تعالی را در شغلش بازیگری پیش میگیرد و این موفقیت با گرفتن نقش مفیستو در نمایش «فاوست» به اوج خود میرسد.هافگن با گرفتن نقس مفیستو در نمایش «فاوست» متوجه میشود که او نیز همچون دکتر فاوست با شیطان پیمان بسته و تمام ارزشهای انسانیاش را از دست داده است. در این رمان لحظاتی دوگانه وجود دارد که در آنهافگن تلاش میکند به دوستان خود کمک کند یا از شرایط سخت اردوگاهها با نخستوزیر صحبت کند؛ اما او همیشه نگران از دستدادن حمایتها و پشتیبانیهای نازیهاست. بنابراین شخصیتهافگن در این رمان دارای دوگانگیهای فراوانی است. به عبارت دیگر او یک فرد دمدمیمزاج است. برای مثال او در موقعیتهای مختلفی که در رمان وجود دارد سعی میکند تا به دوستانش کمک کند. هرچند که این تلاشها در حد حرف باقی میماند وهافگن همیشه از اینکه دیگر مورد لطف و مرحمت نازیها نباشد میترسد و به شدت محافظهکارانه برخورد میکند. در طول داستان او مدام از دوستانش فاصله میگیرد و این فاصله حتی بین خود و خودش نیز محسوس و قابل درک است. اما او این احساسات را طبیعی میداند و مدام برای توجیه خودش میگوید:«آنها از من چه کار میتوانند بخواهند که بکنم؟ من فقط یک بازیگرم!» جمله معروفی که بارها در سرتاسر رمان تکرار میشود، همچنین فیلم اقتباسی آن (مفیسو، استفان زابو، ۱۹۸۱) نیز با همین جمله به پایان میرسد.
نمایشنامه «مفیستو برای همیشه»
«مفیستو برای همیشه» (۲۰۰۶) نوشته تم لانوی یکی از اقتباسهای موفقی است که از رمان «مفیستو»ی کلاوس مان شده است. لانوی متولد ۱۹۵۸ یکی از محبوبترین و مورد احترامترین نویسندگان فنلاند و همچنین کشورهای همزبان خودش است. او در تمامی حوزههای نویسندگی از جمله رماننویسی، مقاله نویسی و شاعری فعالیت دارد، اما در خارج از کشورش با عنوان نمایشنامهنویس شناخته میشود. «مفیستو برای همیشه» نمایشنامه اقتباسی کاملا آزاد از رمان «مفیستو»ی مان است؛ در این نمایشنامه هیچیک از نامها آشنا نیستند؛ تمامی نامها توسط لانوی تغییر کردهاند، و البته این تغییر بسیار بیشتر از تغییر نامهاست.
کل نمایش در یک صحنه تئاتر اتفاق میافتد و بارها در طول نمایش قطعات مختلفی از نمایشنامههای متعدد و مطرح تاریخ تئاتر توسط شخصیتها اجرا میشود که البته بیارتباط با درونمایه نمایشنامه حاضر هم نیست. در هر نمایشنامه بازیگران در نقشهای مختلف و متعددی حاضر میشوند و مجموعهای از خصوصیات شخصیتی مربوط به هر شخصیت برای خواننده نمودار میگردد. این نمایش نموداری از انعکاس آثار قرنها ادبیات نمایشی است. نمایشنامههای ماندگاری همچون هکوب اثر اوریپید، هملت، ژولیوس سزار، مکبث، رومئو و ژولیت، ریچارد سوم آثاری از شکسپیر، دونکارلوس اثر شیلر، باغ آلبالو، دایی وانیا، مرغ دریایی اثر چخوف، مرگ دانتون اثر جورج بوخنر، فاوست اثر گوته به دلیل داشتن نقش مفیستو، از جمله نمایشنامههایی هستند که در طول نمایشنامه قطعاتی از آنها اجرا میشود.
«مفیستو برای همیشه» نمایشنامهای درباره یک گروه تئاتری است که پس از به قدرترسیدن نازیها از هم میپاشد و کورت کوپلر کارگردان آن سعی میکند که این گروه را حفظ کند. کوپلر معتقد است که حفظ گروه تئاترش به هر قیمتی هم که باشد خود نوعی مبارزهطلبی است؛ چون تئاتر در مفهوم اصلیاش کارش نمایش حقیقت است.
کورت کوپلر در این نمایشنامه نمود جاهطلبی و زیادهخواهی هندریکهافگن در اثر کلاوس مان است. کورت یک بازیگر جاهطلب است که افکار سیاسیاش را در خدمت هنرش پنهان کرده. او تلاش میکند تا خود و دیگران را با این جمله «من از درون به مبارزه میپردازم» متقاعد کند که البته در ابتدا موفق هم میشود. کورت در زندگی پرپیچوخم و تودرتویی که برای خودش میسازد گرفتار میشود. او تلاش میکند و سعی میکند با تمام ذهنیت مخالفش ارتباط با قدرتمندان را حفظ کند و از این ارتباطات استفاده کند و سود ببرد. او به حدی دلمشغول دستکاریکردن حقیقت است که در انتها حتی خودش هم بهدرستی نمیداند که نقطه شروع و پایان چنین کاری چه کسی بوده یا اینکه دقیقا از چه زمانی در راه جاهطلبیهایش به فریفتن خود پرداخته است. درنهایت نیز در برابر این قدرت و نظام شکست میخورد.
به گفته تُم لانوی، «مفیستو برای همیشه» نوعی مبارزهجویی و رجزخوانی بین بازیگرهایی است که ناگزیر در موقعیتی قرار گرفتهاند که میبایست مثل سیاستبازان و سیاستپیشهها عمل کنند، و از ابزار کاریشان که کلمات است، مانند وسایل واقعی نبرد استفاده کنند و باهم بجنگند. برای آنها صحنه تئاتر، میدان جنگ و کلمات، جنگافزار نبرد است. در این نمایشنامه بیش از پیش تئاتر و سیاست به یکدیگر تشبیه شدهاند و دقیقا همان بازیها در حال وقوع در واقعیت است.
نمایشنامه «مفیستو»
نمایشنامه «مفیستو»ی آریان منوشکین، کارگردان تئاتر مطرح فرانسویی نیز همچون نمایشنامه «مفیستو برای همیشه»ی لانوی و همچنین فیلم «مفیستو»ی زابو اقتباسی آزاد از رمان «مفیستو»ی کلاوس مان است. اگرچه این نمایشنامه به نسبت نمایشنامه «مفیستو برای همیشه» قرابت بیشتری با فیلم «مفیستو» دارد، اما بااینحال بیشتر از تمرکزات فردی، یک گروه در مرکز توجه قرار دارد و داستان حول محور این گروه در جریان است. این نمایشنامه نیز داری تمرکزی دوگانه است و اینبار یکی از نقاط تمرکز خود نویسنده رمان «مفیستو» یعنی کلاوس مان با نقش نویسنده در نمایش و دیگری هندریکهافگن بازیگر است. نمایشنامه با نامهای از طرف یک ناشر آلمانی در جهت رد رمان کلاوس مان آغاز میشود. ناشر آلمانی دلیل رد نوشته مان را یکی از کاراکترهای نمایشنامه میداند و میگوید داستان زندگی یک بازیگر که وفاداری سیاسی خود را برای پیشبرد کار خود تغییر میدهد بسیار شبیه به زندگی واقعی بازیگر آلمانی به نام گوستاو گروندن است و ممکن است به طرح دعوی در دادگاه منجر شود؛ بنابراین تنها راهحلی که برای مان باقی میماند این است که کتابش را در آمستردام به چاپ برساند.
شخصیت اصلی در این نمایشنامه نیز همچون رمان، و البته نمایشنامه «مفیستو برای همیشه»ی لانوی و فیلم «مفیستو»ی زابو، هندریکهافگن است. وی در این نمایشنامه هم از ابتدای پرده نخست تا انتها میان تضادهایی درگیر است که او را به ناچار در بنبستی میگذارند که باید انتخاب کند؛ انتخابی که انسانیت و وجوه انسانی را در مقابل مفیستوی معروف آلمانی به حراج میگذارد. انتخابی بین فروش روحش به ارکان نازی و پیشرفت و شهرت روزافزون یا رفتن به بازداشتگاهها و مرگ فجیع، اما درنهایت او به علت داشتن جاهطلبی بیش از حد جهتی مخالف با راهی را که در گذشته مدعی اعتقاد به آن بوده است برمیگزیند.
کلاوس مان در این نمایشنامه راوی نمایش است و سپاستین بوخنر نیز با عنوان نمایشنامهنویس یکی دیگر از سیوشش نقش نمایشنامه است که نمایندگی همکیشان خود یعنی نمایشنامهنویسان را بر عهده دارد. در طی گذشت چندین صحنه از نمایشنامه، خواننده شخصیتی به نام هندریکهافگن با حرفه بازیگری را از زمانی که در آغاز راه شهرت درهامبورگ قرار دارد تا زمان خروج و مهاجرتش و موفقیتهایش در برلین، دنبال میکند. معروفترین نقشی که او عهدهدارش میشود مفیستو در نمایشنامه «فاوست» گوته است. در ابتدا او بهعنوان یک بازیگر وفادار به حزب کمونیست با دیگر بازیگران کمونیست در شرکت بازیگری درمیآمیزد تا به مقابله با تورم بیکاری و ظهور ملی حزب سوسیالیست بپزدازد. وی مشتاق است تا از یک بازیگر ساده در صحنههایهامبورگ به بازیگری توانا و درخشنده در صحنههای تئاتر برلین رشد و پیشرفت داشته باشد. و برای تحققبخشیدن به این رویا لازم است مطابق با دستورات نازیها عمل کند و دوستان سابق خود و محبوب غیرآریاییاش ژولیت را رها کند؛ درنتیجه این کارهایش، او به موفقیت میرسد و در نظام نازیسم برای ترویج درام برتر آریایی مورد استفاده قرار میگیرد. اما درعوض خود را جدا از دوستان، تنها و مورد تنفر آنها مییابد. یکی از زیباترین و مناسبترین کنایات این نمایشنامه، مشهورترین نقش هوفگن در قالب مفیستو است که گوته از آن با عنوان «سلب روح و وجدان» نام میبرد. هوفگن مدام در تلاش است تا فرصتطلبیاش را حتی نسبت به خودش انکار کند. اما مان/ بروکنر بر آن هستند تا حقیقت را آشکار کنند و هوفگن درست برخلاف آنها در تلاش است تا حقیقت را پنهان کند.
آریان منوشکین و نمایشنامهاش «مفیستو»، به نوعی یادآور تئاتر حماسی برشت است؛ داستانی حماسی به پهنا و گستردگی سیزده سال از زندگی یک بازیگر، با وجود این، اگرچه منوشکین خودش داری افکار چپ است، اما در نمایشنامهاش معضل هر یک از شخصیتها را کاملا بیطرفانه و بیغرضانه معرفی میکند.
*پژوهشگر و مدرس دانشگاه
‘