این مقاله را به اشتراک بگذارید
تجلیل منتقد معروف بریتانیایی از فیلم قیصر
فیلمی که اسکورسیزی و تارانتینو دوستش خواهند داشت
محمدناصر احدی
دیوید تامسون، منتقد و مورخ بریتانیایی سینما، با این که ۸۰ سال دارد، هنوز با شوق و رغبتی مثالزدنی درباره فیلم و سینما قلم میزند. تامسون که بهنظر برخیها بزرگترین منتقد و نویسنده زنده سینماست، تاکنون بیش از ۲۰ کتاب نوشته که مشهورترینشان در ادبیات سینمایی انگلیسیزبان دو کتاب «… را دیدی؟ مقدمهای شخصی بر ۱۰۰۰ فیلم» (۲۰۰۸) و «فرهنگ زندگینامهای جدید فیلم» (ویراست ششم، ۲۰۱۴) هستند. در ایران نیز ۳ کتاب «خواب ابدی» (انتشارات علمی فرهنگی، ۱۳۹۹)، «گری کوپر» (کتابکده کسری، ۱۳۹۲) و «همفری بوگارت» (کتابکده کسری، ۱۳۹۲) از او ترجمه شده و بسیاری از مقالات و نقدهایش در مطبوعات به چاپ رسیده است.
در شماره دسامبر ۲۰۲۱ مجله سینمایی «سایتاند ساوند»، تامسون در صفحه «گمشده و پیدا شده» (LOST AND FOUND) درباره فیلم«قیصر» (۱۳۴۸) ساخته مسعود کیمیایی نوشته است. دی ۱۳۴۸ که «قیصر» به نمایش درآمد، حامیانش بر ایرانی بودن آن تأکید داشتند، اما منتقدانش معتقد بودند «قیصر» به واسطه همین مایههای ایرانی – برخلاف «گاو» مهرجویی – قابلیت حضور در مجامع بینالمللی را ندارد. موفقیت «گاو» در جشنواره فیلم ونیز ۱۹۷۱ شاهدی بر درستی این مدعا بود، اما گویا باید ۵۲ سال از زمان نمایش «قیصر» میگذشت تا این فیلم در محافل بینالمللی مورد توجه قرار بگیرد و منتقدی مثل دیوید تامسون درباره آن بنویسد.
درباره نوشته تامسون باید این نکته را اضافه کنم که او طبیعتا برای خوانندگان انگلیسیزبان نوشته که احتمالا «قیصر» را ندیدهاند و شاید برخی از توضیحات او برای خواننده ایرانی دربردارنده نکته تازهای نباشد. تامسون سعی کرده فیلم را با یکی دو نمونه خارجی مقایسه کند و صحنههای جذاب «قیصر» را بسیار موجز برای مخاطب توضیح دهد. نکته دیگر درباره متن تامسون این است که پارهای از اطلاعات او بیش از این که حاصل تماشای فیلم باشد، احتمالا در بده بستان با افرادی که سینمای ایران را میشناسند حاصل شده است. با همه اینها، خواندن نقد یکی از بهترین منتقدان دنیا بر یکی از محبوبترین فیلمهای سینمای ایران خالی از لطف نیست.
دیوید تامسون- نویسنده و منتقد سینما
وقتی ۲ سال پیش برای اولینبار «تراژدی انتقامجویانه» مسعود کیمیایی، «قیصر» – موفقیتی بزرگ در گیشه سینمای ایران در سال ۱۹۶۹ و فیلمی کالت در میان ایرانیان – را دیدم، بلافاصله یاد «کارتر را بگیرید» (۱۹۶۹) ساخته مایک هاجِز افتادم. در ساخت فیلم، خشونت و استعداد ذاتی مشابهی وجود داشت، و در اینجا هم یک قهرمان مرد مغرور اما رنجکشیده به نام قیصر بیرحمانه به کشتن مردانی که مسبب مرگهایی در خانواده او هستند سوق داده میشود. فقط این فیلم در چارچوب یک جامعه اسلامی بود که شرف و آبروی مردانه باید به هر قیمتی حفظ شود و انتظار زیادی از نیروهای نظم و قانون برای برقراری عدالت وجود ندارد. فیلم کیمیایی کاملا برای من ناشناخته بود، همانطور که تصور میکنم برای تمام کسانی که شناختشان از سینمای ایران بیشتر به آثار منحصربهفرد عباس کیارستمی محدود است ناشناخته باشد.
بعد، غافلگیری دیگری با کشف ارتباط بین این دو کارگردان [کیمیایی و کیارستمی] رقم خورد. تیتراژ آغازین «قیصر» تعدادی کلوزآپ از دستوپاهای مردانه خالکوبیشده با پیکرههایی از اساطیر فارسی است که گاه با خم شدن ماهیچهها به حرکت درمیآیند. اسامی عوامل نشان میدهد که تصاویر تیتراژ کار عباس کیارستمی است که در آن زمان طراح گرافیکی بود که کمی بعد ساخت فیلم برای کودکان را آغاز کرد. این تیتراژ چقدر با فیلمی که خارج از تقسیمبندیهای ساده تجاری یا هنری قرار میگیرد در تناسب است، هرچند «قیصر» از صنعت فیلم عامپسند در حال رشد ایران برآمده که اغلب با تحقیر از آن با عنوان «فیلمفارسی» یاد میشد.
وسترنهای آمریکایی در ایران بسیار محبوب بودند («قیصر» با «این گروه خشن» در یک سال اکران شد) و فیلم مسعود کیمیایی از «نِوادا اسمیت» (۱۹۶۶) هنری هاتاوی الهام گرفته بود که استیو مککویین در آن نقش مرد جوانی را بازی میکرد که خود را وقف تعقیب یک گروه یاغی سهنفره کرده بود که والدینش را با قساوت کشته بودند. در «قیصر»، خواهر قهرمان بعد از این که مورد تجاوز یکی از ۳ برادر – که همگی در این ماجرا همدستند – قرار میگیرد خودکشی میکند. از آنجا که قیصر خارج از شهر است، بر عهده برادر دیگر – فرمان – است که انتقام خانواده را بگیرد. منتها، فرمان که زمانی باعث ترس و وحشت اهالی محل بوده، بعد از زیارت مکه قسم خورده که دست به چاقو نبرد و وقتی آدمبدها را با دست خالی تهدید میکند، چاقو میخورد و کشته میشود. قیصر به خانه برمیگردد و درمییابد که باید تقاص خون ۲ تن از اعضای خانوادهاش را بگیرد، و این کار را با رفتن سر وقت تک تک مسببان ماجرا انجام میدهد تا سرانجام پلیس او را دستگیر میکند.
کیمیایی، با طرح این روایت اسطورهای در بافتی ایرانی، آن را با استعارههای آشنا پیوند داد. در سینمای بدنه ایران، قهرمانان معمولا مطرودان اجتماع بودند. لوتیها یا جاهلها – لاتهای خیابانی که کتوشلوارهای مشکی و کلاههای نمدی میپوشیدند – از اهل محل دفاع میکردند و مدام برای معاشرت با رقصندگان و آوازخوانان به کافهها میرفتند. در دهههای ۵۰ و ۶۰ [میلادی]، موفقترین جاهل روی پرده ناصر ملکمطیعی بود – بازیگری عبوس و باابهت که اغلب از تیپ بازی کردن سرخورده بود ولی اگر نیاز بود آن کلاه نمادین را سرش بگذارد، به راحتی دستمزد بیشتری طلب میکرد. در «قیصر»، ملکمطیعی نقش فرمان را بازی میکند، و زمانی که او از فیلم حذف میشود، با مدل جدیدی از ضدقهرمان جایگزین میشود: قیصر که بهروز وثوقی به او جان میبخشد. برای تأکید بر این که چقدر حضور وثوقی در سینمای دهه ۱۹۷۰ ایران پویا بوده، نمونهای مشابه میتواند شانکانری باشد که با بازی در «جیمز باند» به شهرت رسید. هر دو دارای مردانگی متکی به نفس و جذابیت پوست سبزه هستند. اما برخلاف کانری، وثوقی بازیگری متلوّن بود که دائما ظاهرش را تغییر میداد و نقشهای دور از ذهن بازی میکرد درحالیکه هرگز طرفدارانش را از دست نمیداد.
کیمیایی و وثوقی با همدیگر داشتند سینمای ایران را از نو اختراع میکردند. برخلاف کارگردانان «هنری» همچون داریوش مهرجویی که فیلم «گاو»ش (۱۹۶۹) نخستین فیلم مهم ایرانیای شد که حضور در مجامع بینالمللی را تجربه کرد و خودش در لسآنجلس تحصیل کرده بود، کیمیایی بچهای از خیابانهای تهران بود که عاشق سینما بود و از این که چند قانون را بشکند واهمهای نداشت. بیشک جوانی نسبی گروه تولید به «قیصر» انرژی خاصی بخشیده؛ از دوربین روی دست و تدوین سرضرب مازیار پرتو تا موسیقی پرسوز اسفندیار منفردزاده با گرومبگرومب تبلها و ملودیهای اوجگیرنده سازهای زهی. هر قتل برای خودش صحنه استادانهای است؛ صحنه حمله با تیغ ریشتراش در حمام – که همچون ادای احترامی به «روانی» هیچکاک است – با «موسیقی کانکریت» [موسیقی ساختهشده از صداهای ضبطشده] همراه است؛ سَبُعیت صحنه سلاخخانه که مرگ حیوانات با حمله بیرحمانه قیصر میانبرش میشود؛ و یک تعقیب و گریز نهایی از میان محوطه ریلهای آهن که پر از لکوموتیوهای بخار زنگزده در انتظار اسقاط شدن است. فیلم کشف و شهودهایی از نوع دیگری هم دارد؛ مثلا وقتی نامزد قیصر (با بازی پوری بنایی فوقالعاده موقر) زغال گداختهای را با مفتول سیمی میچرخاند، قیصر از ته دل از پنجره طبقه بالا نگاهش میکند – از این صحنه به درستی بهعنوان یکی از بزرگترین صحنههای عاشقانه سینمای ایران یادشده است.
«قیصر» با مشکل سانسور مواجه شد که در عمل باعث افزایش شهرت فیلم شد، و موفقیتش ارتقای موقعیت حرفهای دستاندرکارانش را بهدنبال داشت. اما بعدا همه آن امیدها ناامید شد (آیا لحن نومیدانه و عصبی فیلم تا حدودی این موضوع را پیشبینی میکرد؟). حیطه تولید فیلم دچار وقفه گیجکنندهای شد. کیمیایی باز به ساخت فیلمهایی که حالوهوای وسترن داشتند ادامه داد. وثوقی به هالیوود رفت و گهگاه نقشهای مکمل بازی کرد. ملکمطیعی در ایران ماند، اما از حضور در سینما و تلویزیون منع شد؛ در خاکسپاری او در سال ۲۰۱۸ هزاران نفر شرکت کردند و رویدادی بزرگ رقم خورد، درحالیکه جمعیت دیالوگ آخر او را در «قیصر» تکرار میکردند: «قیصر! کجایی که داداشتو کشتن؟»
اما چه بر سر فیلم «قیصر» آمد؟ همچون بسیاری از فیلمهای ایرانی محبوب پیش از انقلاب، «قیصر» زندگی غیررسمیای روی کاستهای VHS غیرمجاز و حالا روی یوتیوب داشته است؛ جایی که نسخهای با زیرنویس کاملا مناسب از آن وجود دارد، هرچند پیدا کردنش بدون دانستن زبان فارسی کار مشکلی است. با این حال، گویا نسخههای خوبی از فیلم وجود دارد و تصور این که یک سینما یا دیسک، فیلم را با حمایت اسکورسیزی یا تارانتینو عرضه کند سخت نیست؛ اگر ایندو هنوز فیلم را ندیده باشند، افراطکاری ژانری و شور و شوق عمیقش را دوست خواهند داشت.
همشهری