این مقاله را به اشتراک بگذارید
در باب آنچه بر ترجمه فارسی «اولیس» رفته است: از جمالزاده و براهنی تا بدیعی و دیگران
محمد قاسمزاده
داستاننویس
یکصد سال از انتشار «اولیس» شاهکار جیمز جویس میگذرد. درست در همان زمانی که ما اولین قدم جدی را در داستاننویسی نوین برداشتیم. در این قرنی که بر این کتاب گذشته، همواره مایه بحث نویسندگان و منتقدان بوده، ستایشگران آن بسیارند و کم هم نیستند آنهایی که آن را نمیپسندند، یکی وی.اس. نایپل، برنده نوبل ادبیات. در این میان مردم ایرلند، بهخصوص شهر دابلین هم این اثر را بهگونهای شناسنامه خود میدانند. سخن ما اینجا دربابِ ارزش این کتاب نیست؛ چراکه زمان بر این کتاب گذشته و ارزش والای آن را همگان شناختهاند.
حرف از برخورد ما با این کتاب است. تا آنجا که به یاد دارم در دهه بیست خورشیدی، محمدعلی جمالزاده مقالهای در معرفی این کتاب نوشت و آن را ستود. این هم مایه حیرت است که جمالزاده این اثر را خوانده و از ارزش آن مینویسد، اما خود هیچگاه در داستاننویسی نه به این اثر توجه داشت و نه حتی به آثاری که در سبک آسانتر از آن بودند. باری او و بزرگ علوی که روی هم دویست سال عمر کردند و صدوپنجاهِ سالِ آن را در غرب زیستند، بسیار کم به آثار ادبی شاخص آن قاره توجه داشتند. برخلاف هدایت که در همان اقامت اندک شِمای کاملی از ادبیات مدرن اروپایی را شناخت. او در گفتوگو با م. فرزانه، ادبیات داستانی را به دو مرحله قبل از «اولیس» و بعد از آن تقسیم میکند.
یک قرن بر «اولیس» گذشت و نزدیک به هشتاد سال از شناخت ما از این اثر میگذرد، اما هنوز ترجمه کاملی از آن نداریم. نخستینبار که ناشری برای ترجمه و انتشار این اثر برداشت، دقیقا به پنجاهویک سال پیش برمیگردد. سال ۱۳۴۹، انتشارات امیرکبیر با دکتر رضا براهنی قرارداد ترجمه «اولیس» را بست و سیهزار تومان پیشپرداخت به او داد، که در آن زمان، پرداخت سخاوتمندانهای بود. اما تا آنجا که میدانیم، دکتر براهنی هرگز اقدام به ترجمه این اثر نکرد. نجف دریابندری هم آنچنانکه خودش میگفت، چندبار وسوسه شده بود که آن را ترجمه کند، اما کارهای دیگر پیش آمد و از این کار توانفرسا شانه خالی کرد. تا سرانجام منوچهر بدیعی دست به این کار زد و در دهه هفتاد ترجمه آن را به پایان برد. اینبار با اینکه بهاصطلاح اصلاحطلبان وزارت ارشاد را در اختیار داشتند، به ترجمه مجوز انتشار ندادند. حتی عطاءاله مهاجرانی، وزیر وقت، پیشنهاد کرد که یک فصل آن را به ایتالیایی در کتاب بگذارند، که این خود از عجایب بود. باری ترجمه منوچهر بدیعی در محاق ماند و تنها یک فصل آن منتشر شد. تا اینکه دو نفر، یعنی اکرم پدرامنیا و فرید قدمی ترجمه آن را به دست گرفتند. پدرامنیا نشان داد که مایه کافی برای این کار را دارد و هم ترجمه درخوری ارائه میکند و هم با جستوجوی بسیار یادداشتهای کافی برای درک درست متن آورده است. با تمام احترامی که برای آقای قدمی قائلم، معتقدم که ایشان باید این کار را رها کنند، چراکه دو جلد منتشر شده، نشان میدهد که متن درخوری ارائه نمیکند.
در این میان ما دو ترجمه داریم، یکی یکسوم آن منتشر شده و بهزودی به نیمه راه میرسد و از دیگر تنها یک فصل را دیدهایم. هرچند منوچهر بدیعی مترجم قدری است و تاکنون ترجمه هرز یا بیمایه از او ندیدهایم. تا آنجا هم که شنیدهایم سعی بسیار در این کار کرده است. اما باید با افسوس بگوییم که ما از کار ایشان بینصیبیم. ایشان هم راضی نمیشود که متن سانسورنشدهاش در بیرون منتشر شود.
سخن اصلی با کسانی است که اجازه انتشار به این اثر نمیدهند. تنها دلیل امتناع از مجوز این است که «اولیس» اخلاق عمومی را خراب میکند. من هیچ سخنی خندهآورتر از این ادعا نمیدانم. هرکس با جویس و این اثرش اندک آشنایی داشته باشد، میداند که حتی بسیاری از خواص این کتاب را نمیخوانند. در کشوری که با بیش از هشتاد میلیون نفر جمعیت و نزدیک به چند میلیون دانشجو تیراژ کتابش به زیر پانصد نسخه رسیده و بسیاری از خوانندگان بالقوه حتی در عمرشان یک کتاب نمیخوانند، کجا عوام به سراغ «اولیس» میآیند. حتی در زادگاه نویسنده با آن همه تبلیغ درباب آن، مردم عادی این کتاب را نمیخوانند. مگر کتاب «زهرالربیع» که به فارسی چاپ و منتشر شده، با آن آشکارگویی درباب مسائل جنسی اخلاق کسی را خراب کرده؟ این ادعا برای فرار است. تنها دلیل واقعی است است که کسی از مقامات، شجاعتِ لازم برای اعلانِ این حقیقت را ندارد که کتابی با این ارزشِ ادبی باید بدون سانسور منتشر شود؛ چراکه هیچ تأثیری بر اخلاق عمومی ندارد.
سازندگی