این مقاله را به اشتراک بگذارید
تاکنون هیچ نویسندهای در تاریخ ادبیات داستانی ژاپن از شهرت موراکامی برخوردار نبوده، آنگونه که نه فقط در ژاپن که در دیگر کشورها نیز آثارش از تیراژی چشمگیر برخوردار باشد و حتی در ایران نیز با همین سطح از مطالعه عمومی و شمارگان متعارف هر کتاب در یک چاپ، آثار او در چند نوبت تجدید چاپ شده و با اقبال عمومی روبهرو شده است. صرفنظر از ارزشهای ادبی آثار موراکامی، این جذابیتها را میتوان از جنبه دیگری نیز مورد توجه قرار داد، چرا که اگر صرفا این مسئله لحاظ میشد، در ژاپن نویسندگان قدرتمندتری به لحاظ ادبی نیز یافت میشوند که از چنین توفیقی برخوردار نشدهاند، نمونهاش یوکیو میشیما که اتفاقا آثار او نیز به فارسی ترجمه شده اما با توجه چندانی هم روبهرو نبوده است.
به نظر میرسد اگر موراکامی امروز از چنین جایگاهی برخوردار شده، از آن روست که اگرچه او به زبان ژاپنی و درباره مردم این کشور مینویسد، اما از شیوههایی استفاده میکند که برای مخاطبان خارجی و بهویژه غربی ملموس و قابل فهمتر است و این نه فقط از آن روست که او بیشتر از طبقه متوسطی مینویسد که در ژاپن امروز پذیرای فرهنگ غرب شده است، بلکه از عناصر و المانهایی استفاده میکند که برآمده از فرهنگ و هنر غربی هستند، این عناصر خواه میخواهد جزئیاتی باشد مثل ارجاع به موسیقی و ادبیات غرب و خواه رفتن به سراغ کهن الگوهایی که برگرفته از سنتهای روایی و اسطورههای فرهنگ غربی؛ نهایتا نباید از نکته غافل شد که موراکامی جهانیتر میاندیشد و مینویسد و آنچه را که او در آثارش مورد توجه قرار میدهد در بسیاری موارد ایدهها و دغدغههاییست که صرفا محدود به مرزهای ژاپن نیست؛ بلکه به نوعی دغدغه عمومی انسان امروز به حساب میآید.
بنابراین اگر چه برخی، نویسندگانی سنتیتر همچون میشیما را میپسندند که از فرهنگ، تاریخ و سنتهای ژاپن مینویسند، اما بیاغماض اگر بخواهیم سراغ نویسندهای برویم که آیینه تمام نمای ژاپن امروز باشد، موراکامی چهرهای قابل اعتناتر است چراکه در ژاپن امروز نیز (خوب یا بد) همانند آثار موراکامی عناصر فرهنگی غرب در زندگی و مناسبات میان آدمها نیز نمود دارد.
آنچه در بالا مورد اشاره قرار گرفت، همانند اغلب آثار موراکامی، در مجموعه داستان «گربههای آدمخوار» به عنوان تازهترین کتابی که از این نویسنده به فارسی منتشر شده نیز قابل رویت است. همانند اشاره به انواع اقسام موسیقیدانان یا خوانندگان یا نویسندگان غربی که در برخی از این داستانها بهخوبی جا افتاده و حتی به عنوان عنصری در شخصیتپردازی و فضاسازی این داستانها تاثیر گذار بوده و البته گاه هم جا نیفتاده و حاصل علاقه بیش از حد موراکامی به موسیقی غربیست و تحمیلی و زائد بهنظر میرسد (موراکامی در بسیاری از داستانهایش لیستی از موسیقی غربی که عمدتا جاز هستند ارائه میکند و گاه چندان هم در بند منطق بهکارگیری آنها نیست) و از این لحاظ همین ویژگی میتواند به نقاط ضعف این داستانها هم بدل شود. نمونهاش داستان گربههای آدمخوار که به رابطه یک زن و مرد میپردازد که علیظاهر آدمهایی معمولی هستند، اما در اینجا نیز موراکامی نام یکسری از صفحههای غربی را به عنوان موسیقی مورد علاقه شخصیت کنار هم ردیف میکند، این درحالیست که علاقه به این نوع موسیقی بیشتر خاص نویسنده داستان به نظر میرسد تا این شخصیت!
موراکامی در یکی از گفتوگوهای خود اشاره دارد که در داستاننویسی بیش از هرچیز ساختن شخصیت برای او لذت بخش است. این علاقهمندی به شکلی آگاهانه در داستانهای او نیز نمود دارد و جالب اینکه در آثار او صرف نظر از اینکه رمان هستند یا داستان کوتاه، موفقترین آثار همانهایی هستند که از شخصیتهایی متفاوت و فراموش نشدنی برخوردارند، شخصیتهایی که نه فقط خوب پرداخته شدهاند، بلکه موراکامی با اشاره به پارهای ویژگیها، خلقیات و کنشها و واکنشها یا دیالوگها، بدانها چنان فردیتی میدهد که زنده، پذیرفتنی و جذاب باشند و حتی فراتر از این، گویی اغلب داستان بر مبنای شکل گرفته پیش میرود، به بیان دیگر این شخصیتها هستند که موقعیتهای داستانی را رقم زده و آن را پی میبرند. با این او صاف بیهوده نیست که موراکامی ادعا میکند در بسیاری از مواردبه هنگام نوشتن داستانها نمیداند این داستانها چگونه پیش رفته و در کجا به سرانجام میرسند.
از این منظر خطا نیست اگر بگوییم خلق چنین شخصیتهایی که درونمایه قصه را تحتالشعاع خود قرار میدهند، بیش از مضمون آثارش اهمیت مییابند. این دست شخصیتها در مجموعه داستان گربههای آدمخوار هم دیده میشوند، داستان «گربههای آدمخوار» نیز به همین ترتیب که در اینجا زن و مردی تقریبا میانسال سوژه داستان قرار گرفتهاند و تا آنجا که داستان روی این دو شخصیت تمرکز دارد، موفق به نظر میرسد، اما وقتی نویسنده میخواهد آن را به سرانجام برساند، همانند آن دسته آثار موراکامی که به شکلی رئالیستی شروع شده و در ادامه با مایههای سوررئالیستی آمیخته شده و به پایان میرسند، گاه مبهم و ناموفق جلوه میکنند.
سخن آخر اینکه بهرغم برخی داستانهای خوب مجموعه داستان گربههای آدمخوار پیش از این شاهد انتشار آثار بهتری هم از او بودهایم، چنانکه آثار قابل اعتنای گوناگونی از این نویسنده هنوز به فارسی در نیامده.
این نوشته در روزنامه تهران امروز -۲ آذر ماه منتشر شده
2 نظر
مریم محمدی
سلام ممنون بابت این مطلب
sheida
سلام خیلی ممنون این کتاب بسیار زیبا خواهد بود مثل دیگر کتابهای هاروکی….بازم تشکر…