داستان کوتاه «سال ستاره دنبالهدار» نوشته احمد آرام، از زبانِ «منراوی» روایت میشود؛ اما داستان داستانِ «ما»ست؛ ماییکه بهشدت تحتتأثیر باورهای خرافی است؛ داستان تاها، قسّامه، مشکور، جافی، گندم و خیلیهای دیگر. منراویِ داستان که «جافی صدایش میزنند» شنونده و راوی ناظری است که با نقلقولهایی از دیگران، جهان داستان را که بندری است بر…
دوران بارداری، زایمان و نخستین تجربههای پدر و مادر شدن سرشار از فرصتهای روایی توأم بااحساس شادی، کشمکش و دردهم ازلحاظ روحی و هم جسمی است، ولی بااینوجود بهندرت اتفاق میافتد این موضوعات درونمایه داستانی را به خود اختصاص دهند.
او میگوید: هنگامیکه من باردار بودم از خود میپرسیدم قهرمانان داستانهایی که خواندهام کجا هستند تا…
غلامحسین ساعدی نویسنده بزرگی ست و به تناسب همین اعتبار در ادبیات داستانی ایران، در مد و مه نیز مطالب بسیاری درباره او منتشر شده است. دوم آذر ماه روزی ست که این نویسنده ایرانی در غربت و تنهایی درگذشت از همین رو بی مناسبت ندیدیم به این بهانه آثاری دیگر از او و درباره…
غلامحسین ساعدی آثار متفاوت و متنوعی در کارنامه دارد، به تناسب این تنوع که تا حد زیادی ناشی از پرکاری او در برخی مقاطع از عمرکوتاه اوست، به لحاظ کیفی نیز گارنامه اش فراز و فرود بسیار دارد. عمرکوتاهی که متاسفانه بخشی از آن هم به در گیری های سیاسی و زندان هدر شد و…
نه، نه، اسم و رسم درست و حسابی نداشت؛ مثل همهی ولگردا، هر گوشه به یه اسم صداش میکردن، تو راهآهن: هایک، ته شاپور: مایک، تو مختاری: قاراپت، تو تشکیلات: هاراپت، تو سنگلج: برغوس، تو توپخونه: مرغوس، تو لالهزار: میرزا بوغوس، تو استانبول: بدارمنی، آوانس خله، موغوس پوغوس. آخرشم نفهمیدیم اسم اصلیش چی هس، کجا…
میان حفرههای خالی
پیمان اسماعیلی
یک هفته است رسیدهام. خیلی سرد است. باید عادت کنم وگرنه همین سه چهارماه هم سخت میگذرد. نزدیک مرز است. گفته بودم، اما فکر نمیکردم به این نزدیکی باشد. این کوههای سفید روبرو را که رد کنی میافتی وسطِ کرکوک. آدمهای کم حرفی هستند. گرم نمیگیرند. سرایدار بهداری فارسی بلد نیست.…
به مناسبت سالروز تولد صمد بهرنگی به سراغ یکی از معروف ترین آثار داستانی او رفتیم، اثری که خود در قالب کتابی مستقل نیز منتشر شده است. شاید حوصله خواندن داستان روی صفحه مانیتور نداشته باشید اما این فرصتی ست که می توانید تجدید خاطره ای با آثار صمد بهرنگی کنید. مردی که در دهه…
گفت: “یه پالتو داشت مثل جیگر زلیخا. سوراخ، سوراخ. .” و خندید. دعوا اینطوری شروع شده بود، مثل هر شب.
بابام گفت: “مگه تو منو ندیده بودی؟”
و رویش را به ما کرد.
من گفتم: “بابا شوخی کرد.”
و او پاپی شد: “بار اولی که رفتم خونهشون به ننه اکبیریش گفتم مادر! این من، این…
تا در صندوق را باز کردند ناگهان فوارهای از موشهای کبود، زرد، سیاه، نارنجی و بنفش از آن بیرون جهید؛ خرموشهایی درشت با پوست پرزدار خیس و دمهای دراز، با چشمهایی که نگاهشان به نگاه آدمی شبیه بود.
سه، چهار پاسبان با باتومهای کشیده وارد اتاق شدند و بلافاصله فهمیدند که ما مایه جیغ هولناک رییس…
جلدی سرخ و عنابی دارد، با نخ پرک سفید، محکم بسته شده تا شیرازهاش از هم نپاشد. حداقل 10سال است که از بو و شکلشان میفهمم آسانند یا پر دستانداز. مرددم نخ دورش را باز کنم یا بگذارمش برای صبح شنبه... امروز، چهارشنبه، بعد از ناهار میروم چالوس پیش خانم و بچهها و صبح شنبه…
«تا دنیا دنیاست» اثر ایرج پزشك نیا
در یكی از شهرهای عالم با مرتاض جوانی آشنا شدم كه فن دزدیدن روح را بمن آموخت.
میگفت: روح را مردم بدرستی نمی شناسند و نمیدانند كه آنهم از هر حیث شبیه سایر اعضای بدن است. مثل دست، مثل پا و مثل گوش... و همانطور كه دست…
چنار/
هوشنگ گلشیری/
نزدیكیهای غروب بود كه مردی از یكی از چنارهای خیابان بالا میرفت. دو دستش را به آرامی به گرههای درخت بند میكرد و پاهایش را دور چنار چنبره میزد و از تنه خشك و پوسیده چنار بالا میخزید. پشت خشتك او دو وصله ناهمرنگ دهنكجی میكردند و ته یك لنگه كفشش هم…
شرحی بر قصیدهی جملیه
هوشنگ گلشیری
برای عبدالعلی عظیمی
از خواب بیدار شده و نشده صدای زنگها را شنیدم، انگار هنوز خواب بودیم. نه، همان صدای آشنای زنگوله بود که زنجیروار میزد. آن روزها همیشه از آن سوی شالیها میآمدند، تا میرسیدند زیر پنجرهی آدم و مدتی، انگار فقط برای تو بزنند، زیر پنجره میایستادند…
داستان کوتاه «جفت» یکی از آثار کمتر خوانده شده غزاله علیزاده است، داستانی که در میانه دهه چهل نوشته شده و برای نخستین بار در مجله آرش شماره 16 منتشر شده است. غزاله علیزاده به سبک داستانهای کوتاه نخستین خود که در نشریات پراکنده آنها را منتشر کرده، آن را با نام «غزاله» به چاپ…
آقا جولو: اثر ناصر تقوایی/
دریا که نه سبز نه آبی، شهر را تا کمرکش کوهها عقب رانده است. کف سفید موجهای مد در آستان اولین خانهها به شن مینشیند. از دیواره سنگی “پسته” تا جلو بارانداز که سایهی پشت دیوارش اطراقگاه حمالهاست و راستهی دکانها، تا کارگاه صدف پاک کنی موجها به سد سنگی…
گیله مرد از مجموعه داستان نامه ها، یکی از بهترین داستانهای رئالیستی ادبیات داستانی معاصر ایران و از معروف ترین داستانهای کوتاه بزرگ علوی ست. تقریبا در اغلب گلچین هایی که از بهترین داستانهای کوتاه فارسی انجام شده گیله مرد نیز به عنوان اثری شاخص از بزرگ علوی در آنها دیده شده. شهرت این داستان…
بیست و هشت بهمن ماه مصادف است با سالمرگ بزرگ علوی. به همین مناسبت مجموعهای کوچک فراهم کردیم که در این روزهای آخر بهمن ماه 1391، به یاد آقا بزرگ که خیلیها با آثار و نوشتههای او خاطرههای بسیاری دارند، آن را به علاقمندان ادبیات داستانی تقدیم می کنیم. (مد و مه)
***
خائن
بزرگ…
«هیچ لازم نبود که در را باز کنند: در خودش باز بود، و همچنین هیچ لازم نیست که بگوییم اول کدام یک به درون آمدند:
معلوم است- اول خانمها و بعد آقایان.»
این یکی از بهترین شروع هایی ست که در یک داستان کوتاه فارسی خوانده ام. همانقدر ساده و تکان دهنده که از یک…
“آقای نویسنده تازه كار است “ ، اما خواهش میكنم، از حضورتان صمیمانه خواهش میكنم كه فراموش نكنید عنوان استان این نیست، چیز دیگری است: “ آقای اسبقی برمی گردد . ”
البته من هم با شما هم عقیدهام كه نویسنده در نامگذاری سلیقه به خرج نداده است، اما به حقیقت سوگند میخورم كه این…
در گردشگاه بزرگ شهر به هم بر خوردند، امّا ما خیلی زود كار خود را فیصله دادیم. حقیقت این است كه آنها پس از طیّ مقدّمات هیجانانگیزی به هم رسیدند. این مقدّمات چه بود؟
اوّل، جوان نجیب و سر به زیر ما، آقای X، كه اتفاقاً در این لحظه سرش رو به بالا بود، حس…
چتر و گربه و دیوار باریك/ رضا قاسمی
هرگز نخواسته بودم نویسنده باشم. همه چیز با یك ساعت مچی"وست اند واچ" شروع شد. تقصیر هم تقصیر گاو بود.
كلاس چهارم بودم یا پنجم دبستان. از مدرسه كه آمده بودم كز كرده بودم گوشهی اتاق و یكی دو ساعتی میشد دفترم را باز كرده بودم و،…
. . . [سلطان مسعود گفت]: “و چون نامهها گسیل کرده شود تو باز آی که پیغامی است سوی بونصر در بابی تا داده آید. گفتم چنین کنم، و بازگشتم با نامۀ توقیعی و این حالها را با بونصر بگفتم، و این مرد بزرگ و دبیر کافی رحمۀ اللّه علیه بنشاط قلم در نهاد، تا نزدیک…
شده بودی درست مثل سنگ خارا، سخت. یکدنده و لجوج. هیچ میخی در تو فرو نمیرفت. هیچ حرفی در تو اثر نداشت. مگر میبایستی چطور به تو بگویم که حرفم در تو کارگر شود؟ واقعا"من الان به تو چه بگویم محیی الدین؟ یادت که نرفته! رفته؟ خوب است من چند بار سر به سینهات کوفته…
تنها 32سال عمر کرد (1342-1310)، در بیست سالگی داستاننویسی را آغاز کرد و در بیست و پنج سالگی اولین و آخرین کتابش مجموعه داستان «خرگوشها» (1335) را منتشر کرد. این مجموعه داستان و آثار پراکندهای که در نشریات منتشر میکرد، از او سیمای نویسندهای مستعد و آیندهدار را در دههی سی و اوایل دههی چهل…
ابر بارانش گرفته
شمیم بهار
سلام – گیتی دیروز که جمعه بود برگشت ولی خدا کند این کاغذ زودتر به دستت برسد چون قرار بوده دوازده روزی در یونان بماند که توی یکی از این جزایر الان هر چه فکر میکنم اسمش یادم نمیآید خلاصه استراحت کند و مثلاً بگردد یعنی حق دارد چون…
افسانه با عكس گرفتن مخالف بود. با لباس سفید عروس و سفرهی عقد هم مخالف بود. هرچه مادرش اصرار كرد، رضایت نداد عكّاس خبر كنند. میگفت خبری نیست كه عكس بگیرند. و راستی هم خبری نبود. فقط پدرومادرها بودند و بزرگان فامیل. آخوند عاقد خُطبهی عقد را خواند و افسانه صبر نكرد كه آخوند، مطابق…
بیرون، شب بود و باد و برف. . .
زن، شب یخزده را پشت در بویید و خودش را چسباند به مرد. مرد، نفس گرم زن را پشت گردنش حس کرد. آهسته گفت: «میلرزی. »
باد، پوفههای برف را از لای در نیمهباز ریخت تو انبار. زن لرزان گفت: «میترسم. »
مرد از لای در چشم به بیرون…
پارهی يکم
شمايل سرگردان فليسيا
1
از جمله دلايلی که برای اثبات تناسخ میآورند يکی اين است که در زندگی بارها به اشخاصی برمی خوريم که نمی شناسيم و با اين حال چهره شان به طرز غريبی آشناست؛ طوری که بی وقفه از خود میپرسيم: "کجا ممکن است ديده باشم اش؟"
مندو هم چشمش که…
- " شنوندهای سئوال کردند که همسرشون اجازه نمیدن خانم برای دیدن مادر و پدرشون برن، چه باید بکنند؟! "
- " خب زن نباید کاری رو بیاذن شوهرش... "
شیر آب سرد باز گیر کرده. آخه تو که بلد نیستی برا چی دست میزنی؟! همش ادعا! همش خودشیفتگی! من خوبم حرف ندارم! دو دستی…
چهل چهارمین داستان آدینه «مد و مه» را به اثری از جواب مجابی اختصاص دادیم، داستانی که ابتدا در کتاب جمعه به سردبیری احمد شاملو منتشر شده است. مجابی در طول چند دهه گذشته، هم شعر گفته، هم نقاشی کرده و هم به داستاننویسی پرداخته و البته بیش از هرچیز هم به عنوان یک نویسنده…