چارلز بوکُفسکی (1994-1920) شاعر و داستاننویس فقید آمریکایی است. «عامهپسند» و «هالیوود» از آثار شناختهشده او در داستان است. بوکُفسکی به دلیل سبک متفاوتش در شاعری و نویسندگی و نشاندادن لایههای تاریک زندگی و فقر در آمریکا مورد توجه قرار گرفت.
در فوریهٔ ۱۹۴۸، رهبر کمونیست، کلمنت گوتوالد2 در پراگ بر مهتابی قصری بهسبک باروک قدم گذاشت تا برای صدها هزار نفر انسانی که در میدان شهر قدیم ازدحام کرده بودند سخن بگوید. لحظهئی حساس در تاریخ قوم چک بود. از آن لحظات سرنوشتسازی که فقط یکی دوبار در هر هزار سال پیش میآید.
درست پشت کشور پادشاهیای که سقوط کرد یک رودخانه جاری بود. رودخانه جریان آب زلال و دلنشینی داشت و ماهیهای بسیاری در آن زندگی میکردند. درونش علفهای هرز هم میروئیدند و ماهیها علفهای هرز را میخوردند. ماهیها اهمیتی نمیدادند که کشور پادشاهی سقوط کرده است یا نه. اینکه آن کشور، پادشاهی بود یا جمهوری…
استیون میلهاوزر داستانْکوتاهنویس و رماننویس آمریکایی است، متولد سال 1943 در شهر نیویورک. او در سال 1997 بخاطر رمان مارتین درسلِر برندهی جایزه پولیتزر برای داستان شد.
ویکتوریا توکاروا متولد 1937 در لنینگراد (اتحاد جماهیر شوروی) است. عشق او به ادبیات از دوازدهسالگی شروع شد، وقتی مادرش داستان «ویولن روتشیلد» از چخوف را برایش میخواند. این عشق به ادبیات خیلی زود جایش را به داستاننویسی و فیلمنامهنویسی داد. از دهه شصت تا امروز آثار زیادی در حوزه ادبیات داستانی و نمایشی خلق…
پانزده ساله که بودم خواهرم مرد. مرگش ناگهانی اتفاق افتاد. آنموقع او دوازده سال داشت و سال اول پیش دبیرستان بود. با مشکل قلبی مادرزاد بدنیا آمده بود، اما بعد از آخرین جراحیهایش، در سال آخر ابتدایی، دیگر علائمی از بیماری بروز نداده بود، و خانوادهی ما دوباره قوت قلب گرفته بود
در روزهایی که جهانْ با ویروس کرونا دست و پنجه نرم میکند بعضی از نویسندگان، دست به قلم شدهاند و ، اینجا و آنجا ، در حال و هوای این روزها مطالبی نوشتهاند. اولگا توکارچوک، نویسندهی لهستانیِ برندهی جایزهی نوبلِ ادبیاتِ سال 2019 یکی از این نویسندگان است که ترجمهی انگلیسی نوشتهی او در…
این روزها، درگوشهوکنار جهان، یک نام بیشتر از همه نامها شنیده و خوانده میشود، و آن «کرونا» است: ویروسی که حالا از دنیای زیست آدمها به دنیای ادبیات وارد شده. یکی از داستانهایی که در اینباره نوشته شده، داستان کوتاه «ایلوتبار ویروسها» نوشته ویکتور ارافیف (1947-مسکو) نویسنده برجسته روس است که نویسنده آن را در…
در یکی از ادارات دولتی… اما بهتر است نگوییم دقیقاً کدام یکی. چون هیچکس به اندازهی کارمندان اداری، صاحبمنصبان، افسران هنگ یا بهطورکلی هر فرد اداری دیگر زودرنج و زودخشم نیست. امروزه افراد هر گروه اهانتی را که مستقیماً به شخص خودشان میشود اهانتی به کل جامعه تلقی میکنند
تامس لانیر ویلیامز مشهور به تنسی ویلیامز (۲۶ مارس ۱۹۱۱- ۲۵ فوریهی ۱۹۸۳) نویسنده و نمایشنامهنویسِ آمریکاییست. در کلمبوسِ میسیسیپی به دنیا آمد. دومین فرزندِ اِدوینا داکین و کورنلیوس کافین ویلیامزبود. پدرش فروشندهی دورهگردِ کفش بود. پدری که همیشه مست بود و بیشترِ وقتها دور از خانه بود
بها طاهر نخستین نویسندهای است که توانست جایزه بوکر عربی ۲۰۰۸ را برای رمان «واحه غروب» از آن خود کند. رمان «عشق در تبعید» نیز برای طاهر جایزه بهترین کتاب سال ۱۹۹۵ مصر را به ارمغان آورد. طاهر متولد ۱۹۳۵ در استان جیزه مصر است. سال ۱۹۷۵ در مصر ممنوعالقلم شد و پس از سالها…
نام فرانسوا ولتر (۱۷۷۸-۱۶۹۴) به طور عجیبی با کشور فرانسه گره خورده است. او «استاد نثر فرانسه» است و «جمهوری فرانسه» بیش از هرکس مدیون او و تفکرات ترقیخواهانهاش است. ولتر در طول حیاتش بیش از هجدههزار نامه و دوهزار کتاب نوشت، از جمله ۲۶ داستان و حکایت که «کاندید» یکی از مهمترین آنها است…
ادبیات هلند با یک نام در جهان زبانزد است، و آن نام کسی نیست مگر هری مولیش (2010-1927)؛ نویسندهای که بارها بهعنوان برنده احتمالی نوبل آینده از او یاد میشد، و شاهکارش «کشف آسمان» (1992) در جریان نظرسنجی در میان کتابخوانان هلندی (2007)، بهعنوان بهترین رمان کشور هلند برای تمام دورانها انتخاب شد
داستان هفتاپیزودی «آخرین ساعت» به همراه دیگر داستانهای اولیه گوستاو فلوبر، بهنوعی پیشدرآمدی است برای خلق شاهکارهایش: «مادام بوواری»، «سالامبو» و «تربیت احساسات». به بیانی دیگر، این داستان، برای هر خواننده علاقهمند به فلوبر، دریچهای است به جهان داستانی فلوبری.
گرهارت هاوپتمان (1946-1862) نمايندهي فرهنگ و ادبيات آلمان در قرن نوزده و بيست بود و در مقام شاعر ملي حتي مورد احترام دولتهاي وقت آلمان. از وي بيش از همه نمايشنامه به يادگار مانده است و در آن ميان درام «بافندگان»، شرح نخستين قيامهاي كارگري در آلمان، برايش اعتباري جهاني آورد.
يكي از روزهاي گرم و مرطوب است. من از پنجرهي اتاقام در هتل ميتوانم بيشتر قسمتهاي شهر ميدوسترن(1) را ببينم. ميتوانم چراغهاي بعضي ساختمانها را كه روشن ميشوند، دود غليظي را كه از دودكشهاي بلند بالا ميروند، ببينم. كاش مجبور نبودم به اين چيزها نگاه كنم.
وقتی که میس امیلی گریرسن مرد، همه اهل شهرِ ما به تشییع جنازهاش رفتند. مردها از روی تاثر احترامآمیزی که گویی از فروریختن یک بنای یادبود قدیم در خود حس میکردند، و زنها بیشتر از روی کنجکاوی برای تماشای داخل خانة او که جز یک نوکر پیر – که معجونی از آشپز و باغبان بود…
یازده برادر، که همه شاهزادهی واقعی بودند، نشانْ بر سینه و شمشیر بهکمر بهمدرسه میرفتند، با قلمِ الماس بر لوحِ زرّین مینوشتند، و آنقدر زیرک بودند که همهی درسها را از بر میکردند و همه با دیدنشان فوراً پی میبردند که شاهزادگان واقعیاند. خواهرشان الیزا با کتابِ پُر از تصویرش که بهبهای نصف کشور تمام…
روزی بود، روزگاری بود. پسرْ کوچولوئی بود که زندگیِ خوشی نداشت، و جائی میزیست که آفتابِ کافی بهآن نمیتابید. هرگز پدر و مادرش را نشناخته بود، و پیشِ کسانی زندگی میکرد که نه خوب بودند و نه بد. کارشان زیاد بود و وقتی برای خوب یا بد بودن نداشتند.
روز و روزگار دیگری بود. پسرْ…
ایتالو کالوینو، نویسنده، خبرنگار، منتقد و نظریهپرداز ایتالیایی در سال ۱۹۲۳ به دنیا آمد و فضای انتقادی آثارش او را به مهمترین داستاننویس ایتالیا در قرن بیستم مبدل کرده است. کالوینو در سال ۱۹۸۵در ایتالیا درگذشت. کالوینو نویسندهای مبدع و نوآور است.
روز پنجم اكتبر مقرر بود گاريهاي نان از حومه به پاريس بيايند. شوراي شهر سر هر چهارراه –قرمز و درشت و خوانا- آگهي زده بود و ملت در تمامي روز تا مغز استخوان گرسنه بود و خواب بهشت سيري ميديد. خواب كوه نان و کلوچه كه به هر مطبخ و آشپزخانه سرريز ميكرد.
ولادیمیر نابوکوف در جوانی مدتی آموزش مشتزنی دیده بود و در کمبریج و برلین به این ورزش میپرداخت. از نویسندهای «مردانه» مانند همینگوی میتوان انتظار داشت به گاوبازی و بوکس علاقه داشته باشد، ولی بعید است خوانندهي آثار نابوکوف تصور کند که صاحب چنین سبک ظریف و شکنندهای اهل مشتزنی باشد.
ورم روی چشمش را دوباره با انگشتانش لمس کرد. چیز مهمی نبود، فقط دور چشمش سیاه میشد. این تمام چیزی بود که مفت و مجانی از ماجرا گیرش میآمد. با نگاه کردن توی آب هم نتوانست حالت چشمش را ببیند. هوا تاریک بود و او تنها بود. دستهایش را به شلوارش مالید و پاک کرد،…
هر روز صبح و پاورچين پاورچين، صاحبخانه وارد اتاقم مى شود و من صداى پايش را مى شنوم. طول اتاقم خيلى زياد است؛ اين قدر زياد كه اگر بگويم كه دوچرخه مى خواهد تا اين مسافت بين در و تختخواب را طى كنى پربيراه نگفته ام. صاحبخانه خم مى شود بر رويم و سپس سر…
موقع تعطيلات مدرسه پيش دانشگاهى پسران پنسى («با حضور يك مربى براى هر ده دانش آموز»)، هولدن موريسى كالفيلد معمولاً پالتو مى پوشيد با كلاه كه تورفتگى وسط اش شكل حرف «V» بود. وقتى سوار اتوبوس هاى فيفث اونيو مى شد، دخترهايى كه هولدن را مى شناختند اغلب فكر مى كردند او را موقع گشت…
قحط سال ۱۹۸۲ بود. من میان سوخوم[۱] و اوچمچیری[۲] بر صخرههای کنار رود کودور[۳] نشسته بودم. از آنجا تا دریا تنها سنگاندازی فاصله بود و غریو برخورد امواج بهساحل از میان همهمهٔ شادی بخش جویبارهای صخرهها بهوضوح شنیده میشد.
بن لوری نویسنده آمریکایی، متولد 1971، اولین کتابش، یعنی داستانهایی برای شب و چندتایی برای روز را در سال 2011 منتشر کرد.بن لوری در ایران با انتشار داستانهای کوتاهش در نشریات و بعد کتاب «داستانهایی برای شب و چند تایی برای روز» مطرح شد. در ادامه داستانی کوتاه از او را به همراه گفتگویی خواندنی…
نشریه الکترونیکی نیویورکفا دیگر جای خود را بازکرده و علاقمندان ادبیات داستانی آن را خوب می شناسند. نشریه ای که می توان بهترین داستانهای روز جهان را با فاصله زمانی اندکی به فارسی خواند. از گردانندگان نیویورکفا خواستیم هر شماره یکی از داستانهای شان را به خوانندگان مد و مه هدیه دهند.
ليديا ديويس در سال 1947 در نورث امپتونِ ماساچوست ديده به جهان گشود. پدر و مادرش هر دو با دنياي ادبيات آشنا بودند. ليديا نيز از همان كودكي علاقه بسياري به خواندن داشت و در سن 12 سالگي نو شتن داستان را آغاز كرد. در مدرسه بريرلي نيويورك درس خواند. در مدرسه پوتني ورمونت را…
نویسندهای که تنها با یک کتاب کوچک و چند داستان کوتاه به شهرتی پایدار نه در مرزهای جغرافیایی خود، که در سراسر جهان دست مییابد، بیشک نه صرفا با زحمت و پشتکار که با اتکاء به چشمه جوشانی از نبوغ در داستاننویسی بدین جایگاه دست یافته است.