عصری تاریک بر جهان مستولی گشته است. به نظر میرسد دنیا مصمم است مشکلات خود را با توسل به زور حل کند. هیچ کس نمیتواند جذر و مد تنفر را فرو نشاند. ما تحت نفوذ نیروهای کیهانی قرار گرفته ایم و هر آدمی همان کاری را میکند که از وی بر میاید. برای هر انسانی…
میلر در این مقاله سیاستها و نقطه نظرهای دولتمردان امریکا را به باد انتقادی بیرحمانه میگیرد و ضمن اینکه دموکراسی امریکا را قلابی میخواند، از مردم امریکا نیز گله میکند چرا فکر میکنند دنیا یعنی فقط امریکا و چرا اینقدر اصرار میورزند که زندگی به شیوۀ امریکائی بهترین شیوه است.
از میان این سه نفر یعنی بهرنگی، آل احمد، و علی شریعتی، علی شریعتی بطور مستقیم از زندگی در غرب تجربه داشت. بعد از فارغ التحصیل شدن از دانشگاه مشهد، به مدت پنج یا شش سال (از ۱۹۵۸ تا ۱۹۶۴) در دانشگاه پاریس فلسفه، جامعه شناسی، و تاریخ مطالعه کرد. قبل از مرگش نیز بیش…
جلال آل احمد از یک حانوادۀ مذهبی بود. پدرش یک روحانی و رهبر مذهبی در تهران بود و برادر دیگرش دو سال در مدینه فعال مذهبی بود و همانجا درگذشت و دفن شد. در دوران جوانی یعنی در اواخر دهۀ ۱۹۴۰، جلال آل احمد در حزب توده فعال بود.
صمد بهرنگی، جلال آل احمد، و علی شریعتی شاید سه روشنفکر تأثیر گذار و اصلی ترین مخالفان رژیم پهلوی در دهه های ۶۰ و ۷۰ میلادی بودند. بهرنگی از آذربایجان، آل احمد متولد تهران، و علی شریعتی زادۀ خراسان بود. هر یک از آنها پیروان و هواداران خاص خود را پیدا کردن
کتاب خسی در میقات سفرنامه آل احمد به سفر حج در سال ۱۹۶۴ است. این کتاب که حتی به نظر مخالفین وی نیز جذاب و خواندنی آمده، از نظر ادبی کتابی حائز اهمیت است. به عنوان سفرنامه، یکی از معتبرترین نمونه های سفرنامه نویسی در ادبیات فارسی است ک
بخش نخست این نوشته خواندنی که به قلم مایکل هیلمن نوشته شده و به زندگی و دیدگاه های جلال آل احمد می پرداز،د در روزهای گذشته منتشر شد، امروز بخش دوم این نوشته را می خوانید با این توضیح بدیهی که دیدگاه های مطرح شده در این مقاله الزاما نظر مد و مه و گردانندگان…
این مقاله که برای نخستین بار به فارسی ترجمه و منتشر می شود به قلم مایکل سی هیلمن، ایرانشناس امریکائی، استاد زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه آستین در ایالت تگزاس نوشته شده است. نگاه ایران شناسی غربی ست به یکی از مهمترین شخصیت های تاریخ معاصر ایران. این توضیح بدیهی ست که دیدگاه های…
من در ۲۶ دسامبر ۱۸۹۱ در نیویورک و در یک خانواده امریکائی متولد شدم. اجداد من برای گریز از خدمت سربازی از نقاط مختلف آلمان به امریکا مهاجرت کردند. خویشاوندان من در چهارگوشۀ جهان و در دورافتاده ترین و عجیب ترین مکانها پراکنده اند
شاید به خاطر همین باشد که وقتی پشت میز تحریرم قرار میگیرم، همیشه رو به شرق می نشینم و به پشت سر نگاه نمیکنم. مداری که به دور آن میچرخم از خورشید مرده ای که زمانی به من حیات می بخشید دورتر و دورترم میکند.
این “آنائیس نین” بود که مرا با “کنراد مریکان” آشنا کرد. در یک بعدازظهر پاییز در سال ۱۹۳۶ بود که نین او را به آپارتمان من در “ویلا سورا” آورد. در برخورد اول، نظر من نسبت به مریکان چندان مطلوب نبود. مردی غم انگیز، معلم وار، خودرأی و خودخواه به نظر رسید. یک حس مرگبار…
میلر حوادث و ماجراهای زندگیش را به دورههای مختلف تقسیم میکند و در فصلهای مختلف یک کتاب میگنجاند و بدینسان به آن اثر فرم هنری میدهد. اگر در این رهگذر از بیان بعضی از حوادث و ماجراهای زندگیش صرفنظر کند، چندان لطمهای به اثرش وارد نمیشود.
“آباجی” هم تا با کیسهش بدن ما را مثل لبو سرخ نمیکرد رضایت نمیداد. چون که از مادرم خیلی میترسیدیم، جرأت اعتراض نداشتیم. رفته رفته که بزرگتر شدم، پدرم مرا با خود به حمام عمومی میبرد
میلر معتقد بود که امریکا ملت خود را فریب و شستشویی مغزی داده و آنان را معتقد و متکی به یکسری ارزشهای مادی غیرضروری مثل مبل و اتومبیل و ماشین ظرفشویی و کارتهای اعتباری کرده که هیچ ربطی به موضوع زندگی سعادتمندانه و آزادی ندارد.
انتشار مدار رأسالسرطان در آمریکا چنان تب و تابی بهراه انداخت که درباره آن کافی است گفته شود که به سال۱۹۶۱ در ایالات مختلف آمریکا تقریباً ۶۰ بار بر علیه اینکتاب اعلام جرم شد. با وجود این، در همان سال حدود یک و نیممیلیون جلد از این کتاب به فروش رفت
کتاب مدار رأس السرطان نه یک رمان و نه یک اتوبیوگرافی (خاطرات خودنوشت) محسوب می شود. اما هر نامی بر این اثر بگذاریم در این واقعیت تغییری بوجود نمی آورد که این اثر بسیار جالب، خواندنی، مسحور کننده، تأثیرگذار، گیرا و به یاد ماندنی است