هدایت، طنزنویسی ناگزیر بود. چارهای جز پناه بردن به طنز نداشت. طنز، پیامد شیوه تفکر و نگاه او به دنیای درون و پیرامونش بود که در روندی ناخودآگاه شکل میگرفت و در آثارش جاری میشد.
یک مامور مخفی دست و پا چلفتی که برای تنبیه به مستراح ایستگاه اتوبوس تبعید شده، پیرمرد عاشقپیشهای که فکر میکند همه پلیسها کمونیستند، یک پیرزن فقیر دایمالخمر، رییس بیانگیزه کارخانه در حال ورشکستگی تولید شلوار و کارمندان و کارگرانی از او درب و داغانتر، زنی که به سبک بیمارگونه و مسخرهای نظریات نوین روانشناسی…