«روي نقشه پيدايش نميكني؛ مكانهاي درستوحسابي هيچوقت روي نقشه نيستند»، مصداقِ اين نقلقول از ملويل، «كامچاتكا» است. يكي از همين لامكانهاي ملويل كه در نظر راويِ رمان «كامچاتكا» اثر مارسلو فيگراس، مكاني است «دور از همهجا، دستنيافتني»، پناهگاهي براي جان بهدربردن. جايي که در نقشه جغرافيا نيست و راوي نوجوانِ رمان و برادر پنجسالهاش در…
یکم: «آخرين چيزيكه پدر به من گفت، آخرين كلمهاي كه از زبان او شنيدم، كامچاتكا بود.» كامچاتكا شبهجزيرهاي است در شرق دور روسيه، بين اقيانوس آرام در شرق و درياي اُخُتسك در غرب. «شبهجزيرهاي يخبسته، و سرزميني با فعالترين آتشفشانهاي روي زمين؛ افقي حيرتانگيز، قلهاي پيچيده در بخار گوگرد، و در دوردستها.»
«كامچاتكا» به واسطه سبك، زبان و نگاه منحصربهفردش توانست به صدر رمانهاي شاخص قرن بيستويك راه پيدا كند. اين رمان با ترجمه بيوك بوداغي و از سوي نشر «آگه» منتشر شده. آنچه ميخوانيدگفتوگوي والاستريت ژورنال است با مارسلو فيگراس كه مشتاقانه از خواندن ترجمه كتابش به انگليسي، قصهگويياش با استفاده از فرهنگ عامه، و…