رفتن به محتوا رفتن به نوار کناری رفتن به فوتر

برچسب: محمدرضا صفدری

در باب اسب‌های محمدرضا صفدری / خلیل درمنکی

چگونه «تاختن» بدل به «تاخت‌زدن» می‌شود؟ چگونه «تاختن» با «گداختن» تاخت‌ زده می‌شود؟ در رمان «من ببر نیستم» اسب‌ها، دمادم می‌سوزند. یال‌ها و سرها و سینه‌ها، اینجا و آنجا، دم‌به‌دم ‌گر می‌گیرند و شعله می‌کشند. اگر دمی این رمان را ببندید، اگر دماسنجی میانش نهید، می‌بینید، آن جیوه قرمز درون دماسنج، دمادم، بالاوبالاتر می‌رود.

ادامه مطلب

گفتگو با محمدرضا صفدری / از بدشانس‌ترین نویسنده‌های ایران هستم!

محمدرضا صفدری (۱۳۳۲-خورموج، بوشهر) از برجسته‌ترین داستان‌نویسان معاصر است که از دهه پنجاه با چاپ داستان‌هایش توسط احمد شاملو، و بعدها که محمدعلی سپانلو در کتاب «در جست‌وجوی واقعیت» یکی از داستان‌های «سیاسنبو» را آورد، حضوری موفق داشت، هرچند به‌قول خودش، سانسور و جلوگیری از چاپ کتاب‌هایش او را به یکی از «بدشانس‌ترین» نویسنده‌های ایرانی…

ادامه مطلب

نگاهی به داستان «با شب یکشنبه» محمدرضا صفدری و نسبت آن با ادبیات معاصر ایران

بیابان‌های برهوت، چاه‌ها، دخمه‌ها، نقاط پرت و دورافتاده و اشیای کهنه و مستعمَل در داستان‌نویسی معاصر ایران پدیده‌ای نوظهور نیستند؛ گزلیک و بساط خنزرپنزرِ «بوف کور»، پیراهن مُرده در داستان «پیراهن زرشکی» صادق چوبک، شناسنامه‌های مُهرِ اداره قند و شکر خورده در داستان «سنگر و قمقمه‌های خالی» بهرام صادقی، زمین‌های بایر و چاه‌های «عزاداران بیل»…

ادامه مطلب