مودیانو در یکی از آخرین داستانهایش مینویسد: «تا مدتها باور داشتم که نمیتوان با آدمهای تازه آشنا شد مگر در خیابانها».۱ نوشتههای پاتریک مودیانو محصول پرسهزدن در خیابانهای شهر است، نوشتههای مارگریت دوراس نیز چنین است، اما دوراس برخلاف مودیانو با پرسهزدن خود را از پا درنمیآورد.
در بهار 1840 است که زنی جوان و زیبا، در حالی که مستخدمهاش چتری بالای سر او گرفته تا آفتاب صورت و موهای زن ارباب را آزرده نکند، بالزاک و دوستان ادیب او را در خیابان میبیند. زن جلو میآید و با نویسنده محبوبش احوالپرسی میکند. فردای آن روز کلود ژُوانس، منتقد ادبی معروف، در…