رها کنیم شعر و داستان و رمان را. بیرون برویم و قدم بزنیم بر سنگ فرش خیابان شهر و حتی اگرچه لوس، اما دل ببازیم به بازی نوستالژی در تهران منهای خاطره. خلاص شویم از موقعیت های نفس گیر کتاب ها و گره ها داستانی و بگذاریم رود راوی جاری شود در ده ۴۰؛ در…
گفته شده هدایت شمع محفل جمعهای دوستانه بود، شحصیتی جذاب و به نوعی کاریزماتیک داشت چنانکه به هریک از پاتوقهایش قدم میگذاشت، گروهی از سر علاقه خود را به دور او میرساندند، گاه ساعتی را به انتظار مینشستند که فرصتی فراهم شود برای همکلام شدن با او و حتی روایت است که وقتی از پاتوقی…