رها کنیم شعر و داستان و رمان را. بیرون برویم و قدم بزنیم بر سنگ فرش خیابان شهر و حتی اگرچه لوس، اما دل ببازیم به بازی نوستالژی در تهران منهای خاطره. خلاص شویم از موقعیت های نفس گیر کتاب ها و گره ها داستانی و بگذاریم رود راوی جاری شود در ده ۴۰؛ در…
زمانی شعر و ادبیات با کافه و کافهنشینی عجین بود. شعرا برای خودشان پاتوقهایی داشتند و نویسندهها هم برای خودشان؛آن هم در روز و ساعت مشخص. اینطوری در عصری که موبایل که هیچ، خطوط تلفن هم محدود بود، همدیگر را پیدا میکردند، از احوال هم با خبر میشدند، کارهای تازهشان را برای هم میخواندند و…