برای هر کتابخوانی در چهارگوشه ایران، محمود دولتآبادی با رمانهایش شناخته میشود که در پیوندی ناگسستنی با آثار کلاسیک فارسی بهویژه تاریخ بیهقی و شاهنامه فردوسی است
نویسندهای که سختکوشی، قطعا یکی از پررنگترین ویژگیهای اوست که نشان میدهد یک نویسنده به جز بهرهمندی از توانمندی و استعداد خدادادی، چگونه به جایگاهی همچون نویسنده «کلیدر»، «روزگاری سپریشده مردم سالخورده»، «سلوک» و «جای خالی سلوچ» و… دست مییابد.
محمود دولتآبادی از بزرگترین مفاخر فرهنگی این بوموسرزمین هفت هزار ساله است، اما چرا «کلنل»اش که بدون تردید جزو ده اثر تمام تاریخ ادبیات ایران است، و در دیگر کشورها هم منتشر و خوانده شده، به زبان مادریاش در سرزمین پدریاش خوانده نشود؛
اول باری که اسمش را شنیدم یادم نمی آید، اما خوب یادم هست، اول بار که خواندمش؛ اتفاقی از یک دستفروش راسته انقلاب، «گاواربان»اش را خریدم. آن قدر تحت تاثیرم گذاشت که از این داستان بلند، رفتم به سراغ «کلیدر»ش.
پس 35 سال كه ديگر «كليدر» يك رمان «كلاسيك معاصر» محسوب ميشود وقتي از او داستان كليدر را ميپرسم، ميگويد: «يكي/دو سالي طول كشيد تا مجوز نشر بيابد و خوشبختانه دوره وزارت فرهنگي آقاي خاتمي بود و ميتوانم فكر كنم كه آسان نبود نشر كليدر با وجود نظري كه ابراز شده بود از جانب رييس…