رفتن به محتوا رفتن به نوار کناری رفتن به فوتر

برچسب: یک روایت عشق

داستان آدینه (۵): «یک روایت عشق» اثر عباس نعلبندیان

زن نشسته بود و برق چشمانش اتاغ را پر كرده بود. ولي مه آمد. مرد كمي صبر كرد تا موج مه بگذرد، چون اگر در اين حين حركت مي‌كرد، بي شك به چيزي مي‌خورد. شايد هم چيزي مي‌شكست... مه رفت. مرد گفت: شما كه هستيد؟ از كجا آمده‎ييد؟ زن گفت: صبر كن چيزي نگو! مرد…

ادامه مطلب