این مقاله را به اشتراک بگذارید
انتشار لیست صدتایی برترین کتابهای جنایی به انتخاب انجمن جنایینویسان امریکا که در میان آنها شمار بسیاری به فارسی ترجمه شدهاند، تلنگری بود برای برای یادآوری خاطره نوستالژیک کتابهای پلیسی و جنایی که روزگاری در قطع جیبی در این دیار منتشر میشدند. به همین بهانه مروری کردهایم بسیار گذرا به سابقه انتشار کتابهای جنایی و پلیسی در ایران، که خلاصهایست متکی به حافظه از تحقیقی مفصل اما ناتمام در این رابطه، تحقیقی که ماجرای انتشار رمانها پلیسی و جنایی در ایران را نیز در بر میگیرد، اما اینجا برای اجتناب از مفصل شدن مطلب آن را به زمانی دیگر واگذاشته و صرفا بسنده کرده ایم به همان سیر ترجمه کتابهای پلیسی جنایی، شاید این مطلب موجز و گذرا برای علاقمندان این گونه ی ادبی یادآور روزگار خوشی باشد که با خواندن کتابهای پلیسی جنایی جیبی داشتهاند.
***
سالهایی طولانی از آن زمانی که ادبیات پلیسی جنایی، در اذهان علاقمندان به ادبیاتی نازل معنا میشد گذشته، حالا دیگر این گونه آثار در میان علاقمندان جدی ادبیات هم طرفداران خاص خودش را دارد که بدون هیچ احساس سرشکستگی پرده از راز این علاقه بر میدارند، زمانی رسیده که چه بسا در میان شاهکارهای ادبی نیز برخی به آثار شاخص ادبیات پلیسی جنایی یاد میشود.
و در این زمینه نباید از از آثار ریموند چندلر و دشیل همت امریکایی و ژرژ سیمنون فرانسوی، گراهام گرین انگلیسی و تعدادی دیگر از نویسندگان غافل شد که با داستانهای ارزندهی جنایی و پلیسی خود، شأنی به این گونه از ادبیات دادند، و حتی بستری را فراهم آوردند که آثار اغلب نویسندگان پیش از خود نیز این بار از دریچهای دیگر مورد بازخوانی و توجه قرار بگیرد.
در کشور ما نیز لااقل در یکی دو دههی اخیر به شاهد یک رویکرد تازه (و دوباره) به ادبیات پلیسی جنایی هستیم که میرود تا حق مطلب درباره آن ادا شود (حال اگر نه در حوزه داستاننویسی، بلکه صرفا در حوزه ترجمه)؛ اما با این وصف ادبیات پلیسی جنایی در ایران حکایتی دیگرگونه داشته و از این سبب شاید بیش از دیگر ممالک با کم لطفی و کم توجهی روبرو شده است، چه در عرصه ترجمه و چه در زمینه خلق آثاری در این ژانر به زبان فارسی. و این نیز البته دلایل خاص خودش را داشته است.
گذشته از حوزه داستاننویسی (خلق رمانهایی در این ژانر) که بحثی جداگانه را میطلبد، در حوزه ترجمه شاید علت را باید در شآن نزول این آثار و البته کیفیت و نحوهی ارائهی آنها و به مخاطب جستجو کرد. اگر به پیشینهی ترجمه ادبیات پلیسی در کشورمان بنگریم، سابقهای تقریبا صد ساله دارد، یعنی تقریبا اندک زمانی بعد از در گرفتن نهضت ترجمه در ایران (در اواخر عصر قاجار) برمیگردد، روزگاری که صنعت چاپ گسترشی یافته و بر تعداد روزنامهها افزوده شد و انتشار داستان به صورت پاورقی در این روزنامهها و مجلات رونقی گرفت و چاپ کتاب نیز در قیاس با گذشته سیری صعودی و شتابنده به خود گرفت.
با این فرض شروع ترجمه داستانهای پلیسی جنایی در ایران به حدود دهه آخر سده سیزدهم شمسی بازمیگردد. «پلیس سری امریکا» ترجمه میرزا اسحق کرمانی در صدای ایران (حدود ۱۲۹۵ شمسی)؛ «مرد سابقهدار» ترجمه میرزا باقر معلم تبریزی و «پلیس لندن شارلوس» ترجمه میرزا سلیمان خسروی – که احتمالا اولین ترجمه از آثار آرتور کانندویل با شخصیت شرلوک هلمز است که در آن سالها بدین گونه به فارسی ثبت شده! – از جمله پاورقیهای پلیسی در نشریات آن روزگار بودند که به همراه «مهارت یک پلیس امریکایی» در مجله نظمیه به سال ۱۲۸۸، سر آغاز این جریان محسوب میشوند. البته نباید ناگفته گذاشت که سه سال پیش از آن (۱۲۸۵)، نه در ایران که در روزنامه حقایق باکو «ماجراهای آرسن لوپن» به زبان فارسی ترجمه و پاورقی شده بود. در این سالها هنوز نه مطبوعات آن روال مرتب و سازمانیافته خود در انتشار را دارند و نه هنوز پاورقی به آن جایگاهی که در سالهای بعد دست یافت، برخوردار بود.
به هرجال اینگونه آثار چند دهه بعد به عنوان یکی از محبوبترین گونههای پاورقی طرفداران بسیار مییابد، به شکلی که وقتی از اوایل دههی ۱۳۲۰ که جریان انتشار پاورقی و پاورقی نویسی در ایران به عنوان یک رکن اساسی برای جذب مخاطب در مطبوعات رونق گرفت، اغلب نشریات پرمخاطب آن روزگار در کنار پاورقیهای عاشقانه و تاریخی خود، برای جوری جنس حتما یک و گاه دو پاورقی پلیسی نیز داشتند. به هر حال با رشد انتشار کتاب از اوایل سده چهاردهم شمسی به بعد، که همزمان است با گسترش ترجمه ادبیات فرنگی، کتابهای پلیسی نیز در این میان سهمی به خود اختصاص میدهند.
در این ایام شرلوک هلمز و به ویژه آرسن لوپن معروفترین قهرمانان ادبیات پلیسی در میان عامهی علاقمندان به ادبیات پلیسی محسوب می شدند که آثار خالقان آنها، سر آرتورکنان دویل و موریس لبلان به طور پراکنده در دو دهه آغازین سده چهاردهم شمسی بیش از دیگر به فارسی ترجمه میشوند. خاصه آنکه در این زمان هنوز برخی از پلیسی جنایینویسان مطرح هنوز آثار عمدهشان را ننوشته بودند و یا اینکه در ایران هنوز کسی نامی از آنها نشنیده بود!
به هر روی یکی از دلایل جدی گرفته نشدن رمانهای پلیسی جنایی را باید در کیفیت نازل آثاری دانست که تحت این عنوان به مخاطب عرضه میشدند. چرا که علاوه بر از آثار پلیسی جنایی که در قالب پاورقی منتشر میشدند، اغلب رمانهای پلیسی جنایی (در آن روزگار و تا چند دهه بعد از آن) آثاری بودند که توسط مترجمان نه چندان معتبر به فارسی برگردانده شده و به وسیله ناشران متفرقه اغلب لالهزاری که تولیداتشان از کیفیت کاغذ و چاپ پایینی برخوردار بودند و طرح جلد آنها نیز به طور مشخص برای جذب مخاطب عام به صورت ضعیفی نقاشی میشدند، منتشر میشدند. همین مسئله خواه ناخواه بر جنبه برون متنی و ظاهری و همچنین کیفیت درون متنی تاثیر گذاشته و باعث می شد که نمونههای خوب آثار پلیسی جنایی نیز در سطجی پایینتر از آنچه واقعا بودند، ارائه شوند و متاثر از این مسئله از سوی مخاطبان حرفهای ادبیات چندان جدی گرفته نشوند.
در این میان اما مترجمان مقبولتری نیز وجود داشتند، برای مثال یکی از حرفهایترین مترجمانی که در این حوزه فعالیتی پیگیر داشت، ذبیح الله منصوری بود که در دوران جوانی آثار پلیسی جنایی بسیاری ترجمه کرد، اما سبک دلبخواه او در ترجمه و دست بردن در مضمون، لحن و یا سبک کار نویسنده، باعث شده بود، عملا به لحاظ سبکی تفاوت چندانی بین کار این نویسندگان با یکدیگر نباشد و در واقع این رمانها آثاری پلیسی به سبک ذبیح الله منصوری بودند تا نویسندگانشان!
عنایت الله شکیباپور مترجم دیگری بود که در کنار برخی آثار معتبر ادبی، سری آثار موریس لبلان را به فارسی برگرداند، اگر چه ترجمههایش کیفیت بالایی نداشتند و در برگردان شاهکارهای ادبی، ضعیف عمل می کرد، اما برای ترجمه داستانهای پلیسی جنایی که پیچیدگیهای زبانی زیادی نداشتند، به خصوص در هرج و مرج حاکم بر ترجمه و چاپ آثار جنایی و پلیسی، میتوانست چهرهای مقبول به حساب بیاید و از این منظر به هر حال ترجمههایش از اصالت بیشتری برخوردار بودند! اما در کنار معدودی نامهای واقعی، در بسیاری از موارد اسامی درج شده به عنوان مترجم روی جلد این کتابها ، نامهایی مستعار هستند و این خود نشان از سطح پایین در نظر گرفتن این نوع ادبیات در ذهن مترجم در کنار ناشر و همچنین مخاطبان دارد.
البته گاه گذاشتن نامهای مستعار یک دلیل مهم دیگر هم داشت و آن در مواردی بود که نویسندگان ایرانی داستانهایی پلیسی با نام نویسندگان خارجی مینوشتند و برای اینکه در اصالت این آثار شک و شبههای وجود نداشته باشد، یک نام جعلی هم به عنوان مترجم روی آن میگذاشتند! جیمز هادلی چیز و به خصوص میکی اسپلین از جمله نویسندگانی بودند که آثار بسیاری به نام آنها نوشته و منتشر شده است، خاصه بعد از آنکه میکی اسپلین و قهرمان اغلب آثارش مایک هامر، در میان مخاطبان ایرانی از شهرت و محبوبیت بسیاری برخوردار شدند، انبوهی از کتابهای پلیسی که در واقع معجونی از سکس و خشونت بودند، به نام میکی اسپلین و با شخصیت مایک هامر منتشر شدند. برای مثال فرزان دلجو (امیر مجاهد) از جمله کسانی بود که آثار پلیسی جعلی بسیاری با نام مستعار و حتی نام خودش، در شرح عملیات مایک هامر نوشت!
اواخر دهه سی و اوایل دههی چهل را باید اوج دوران محبوبیت رمانهای پلیسی در ایران به حساب آورد که همزمان است با یک رشد کمی و تا حتی هم کیفی در این زمینه. در این سالها علاوه بر عناوین تازهای از کتابهای پلیسی جنایی که منتشر شدند، اغلب پاورقی های جنایی ذبیح الله منصوری در سالهای جوانیاش، دوباره و این بار در قطع جیبی به صورت کتاب منتشر شدند. عنایتالله شکیباپور در یک مقطع چند ساله اغلب رمانهای موریس لبلان را (که برخی پیشتر هم توسط دیگران ترجمه و منتشر شده بودند) به فارسی برگرداند و…. این سالها همچنین همزمان است با اوج پرکاری مترجمی به نام گیورگیس آقاسیکه ترحمه هایی نسبتا قابل قبول از آثار جیمز هادلی چیز و همچنین میکی اسپلین ارائه کرد، حسن کار او این بود که در میان خیل کتابهای جعلی که در بازار بود، آثاری که به نام او منتشر میشدند، هم اصالت داشته و واقعیبودند و هم اینکه به لحاظ ترجمه کیفیت کم و بیش قابل قبولی داشتند.
برای نمونه ترجمههای او از برخی آثار واقعی میکی اسپلین همانند، «من عادل هستم» (من هیات منصفهام) و «طپانچه من سریع است» وقتی کنار کتابهای جعلی میکی اسپلین که توسط نویسندگان ایرانی نوشته شده، قرار میگیرد، به روشنی میتوان دریافت که کاسبکاران بازار ادبیات پلیسی جنایی، چه اجحافی در حق او کرده و لااقل در میان کارهای پلیسی خود میکی اسپلین آثار آبرومندی هم پیدا می شوند و حضور رمانی از او، در لیست صد تایی بهترینها هم تاییدی ست بر این نکته.
اما صرف نظر از آثار پلیسی که گهگاه با ترجمهی آبرومندانهای در سالهای قبل منتشر شده بودند، آن جهش کیفی در ترجمه آثار پلیسی جنایی در ابتدای دهه چهل، به نظر مدیون آثاریست که دو ناشر با رویکرد کم و بیش حرفهای (مخصوصا با در نظر گرفتن زمانه خود) ارائه میکنند. یکی سازمان انتشارات جیبی وابسته به نشر امیرکبیر که متاثر از نمونههای مشابه خارجی مجموعهای از آثار در خور اعتنا را در قطع جیبی به بازار داد، که در میان این آثار، رمانهایی پلیسی نیز یافت میشدند که هم در حسن انتخاب و هم در کیفیت ترجمه، فراتر از آن چیزی هستند که تا آن زمان منتشر شده. ژرژ سیمنون، آگاتا کریستی از جمله نویسندگانی هستند که داستانهایی به قلم آنها به سرمایهی کانون معرفت توسط سازمان انتشارات جیبی منتشر شد. در این سری نمونههایی از آثار جیمز هادلی چیز، یان فیلیمینگ و دیگر نویندگان آثار پلیسی جنایی نیز دیده میشود. تقریبا همزمان با این آثار انتشارات پرستو که آن هم وابسته به نشر امیر کبیر است، آثاری پلیسی جنایی را منتشر می کند، که بیشتر از آن دستهاند که در سینما نیز مورد اقتباس قرار گرفتهاند.
اما گذشته از نشر امیر کبیر که تشکیلاتی عریض و طویل دارد، باید به یک ناشر کوچکتر اما دارای رویکردی حرفهای نیز اشاره کرد که نشر «گلچین» نام دارد و نشر گلچین از آن جهت درخور اعتنا مینماید که به صورت تخصصی و متمرکز به آثار پلیسی پرداخته و آنها را با کیفیت چاپ و ترجمه خوبی به بازار میداد. سری داستانهای جیمز باند (اثر یان فیلیمینگ)، آثاری از جان لوکاره، میکی اسپلین و … از جمله کتابهایی هستند که نشر گلچین منتشر کرده و با توجه به کیفیت این آثار (که هم در ترجمه و هم در چاپ و حتی طرح روی جلد این کتابها قابل رویت است)، باید سهمی نیز برای آن در ارتقای نشر کتابهای پلیسی قائل بود.
در طول این سالها ظاهرا بیشترین مخاطب ادبیات پلیسی، همان مخاطبان عامی بودند که خوب و بد این آثار را تشخیص نمیدادند و یا به دلیل رویکرد سرگرمی جویانهی آنها به ادبیات پلیسی برایشان از اهمیت خاصی برخوردار نبود.
بنابراین کمتر مترجمی به سراغ چهرههای شاخص ادبیات پلیسی جنایی میرفت. برای نمونه در طول این سالها به جز شاهین سیاه (مالت) که به صورت دنبالهدار (پاورقی) در «کتاب هفته» منتشر میشد، از نویسندگان ادبیات پلیسی جنایی بزرگ امریکا همچمن ریموند چندلر و دشیل همت اثری در قالب کتاب منتشر نشد، و تنها معدودی از آثار ژرژ سیمنون و یا آگاتا کریستی توسط سازمان انتشارات جیبی منتشر شدند که جزو انگشت شمار آثار خوبی بودند که مخاطبان جدی این دست آثار میتوانستند از آنها استقبال کنند.
نشر گلچین عمر طولانی نداشت و در میانه دهه پنجاه اثری از فعالیت این ناشر دیده نمیشود، سازمان انتشارات جیبی نیز در این دهه کار خود را تقریبا تعطیل کرده بود.
به این ترتیب در دهه پنجاه بازار کتابهای پلیسی بیشتر در اختیار ناشران تیپ لالهزاری قرار گرفت که مهمترینشان «انتشارات شهریار»، سری کتابهای اغلب جعلی و انگشت شمار واقعی، نویسندگانی چون میکی اسپلین و جیمز هادلی چیز را منتشر میکند. ناشرانی که متاسفانه هیچ نظارتی بر کارشان نیست و خودشان هم هیچ وسواسی در کار ندارند و تنها کسب سود و فروش است که برایشان اهمیت دارد. بنابراین علاوه بر کیفیت پایین پایین کاغذ و چاپ، به دلیل عدم نظارت، برخی آثاری که در گذشته توسط ناشران دیگری منتشر شده بودند، در مواردی با نامهای جدید و ساختگی، دوباره منتشر شدند! بنابراین برخی از ان آثار گذشته از اصالت یا عدم اصالت ترجمه یا داستان، کتابهایی مخدوش هستند که هیچ اعتباری نیست که نام نویسنده، مترجم و حتی عنوان روی جلدشان واقعی باشد. این معضل را در مورد کتابهایی که در بحبوحه انقلاب با یکی دو سال بعد از آن چاپشدهاند نیز وجود دارد. در این سالها تعدادی از ناشران بی نام نشان، از شرایط زمانه استفاده کرده و برخی از کتابهای قدیمی را با حذف عکسهای مسئلهدار روی جلدشان و با حذف نام ناشر اصلی منتشر میکنند، با عنوان قبلی و گاه تغییر نام نویسنده و ناشر تجدید چاپ کردند.
دههی شصت همزمان است با تغیر و تحولات ناشی از انقلاب، و سالهای مرگ پاورقینویسی در مطبوعات و همچنین احتضار رمان عامهپسند و در کنار آن رمان پلیسی که در ذهن عامهی مخاطبان شعبهای از رمان عامهپسند محسوب می شود، خصوصا اینکه مایههای خشونت و سکس در این آثار باعث می شود، به فرض داشتن مخاطب، امکان انتشار پیدا نکنند، در این ایام تقریبا بساط کتابهای جیبی و بسیاری از ناشران لالهزاری برچیده میشود و ناشرانی متفرقه به شرحی که اشاره شد، برخی کتابهای قدیمی را با مام نشانهای دیگر تجید چاپ کردند. در این زمان اما کتابهای جیبی و ایضا کتابهای پلیسی جیبی فراوانند که اغلب بازمانده همان کتابهای قبلیست که با بازشدن در انبارهای برخی ناشران در ابتدای انقلاب، برای مدتی به صورت فله نیز فروخته میشدند.
در میانه این دهه چند نشر نوپا، البته نه در قطع جیبی که در اندازه رقعی، کتابهایی پلیسی جنایی منتشر کردند که با اقبال چندانی روبرو نشدند. به این ترتیب سر آغاز رویکرد جدی و دوباره به ادبیات پلیسی جنایی (اما نه در قطع جیبی!) ماند برای زمانی که کریم امامی در چند مجلد داستانهای شرلوک هلمز (اثر سر آرتور کنان دویل) را به فارسی برگرداند که شد سرآغاز چاپ کتابهای سیاه در انتشارات طرح نو که از این سری، سایه گیوتین(ژرژ سیمنون)، قول (فردریش دورنمات)، ترکه مرد (دشیل همت) و ….نیز کمی بعد منتشر شدند، حسن کار این ناشر هم انتخاب مترجمانی حرفهای و بسیار توانا برای برگردان این رمانها به فارسی بود، چهرههایی چون، احمد میر علایی، عزت الله فولادوند، فرزانه طاهری و … چندی بعد نشر روزنه کار نیز با انتشار تعدادی از آثار شاخص ادبیات پلیسی جنایی از نویسندگانی چون دشیل همت و ریموند چندلر در این وادی گام نهاد، اما این قسم آثار هنوز از اقبال گذشته خود بسیار دور بودند و مخاطب چندانی نداشتند، چرا که این کتابها با وجود تیراژهای حداکثر دو هزارتایی خود، چند سالی در قفسه کتابفروشیها خاک میخوردند و حتی برخی سر از حراجیهای کتاب نیز درآوردند.
در دهه هشتاد اما ناشران بیشتری به ادبیات جنایی و پلیسی روی خوش نشان دادند، رویکردی که احتمالا در یک تاثیرگذاری متقابل هم حاصل تقاضای بازار بوده و هم در رونق و گسترش این آثار تاثیر داشته است. دراین سالها علاوه بر ناشران پراکندهای که هر از چندی به انتشار آثار پلیسی جنایی میپردازند، ناشرانی همچون هرمس با انتشار سری کارهای آگاتاکریستی و … در مجموعه کارآگاه، در این زمینه بسیار پرکاربودهاند. نشر نیلوفر نیز سری کتابهای دایره هفتم، آثاری از ژرژ سیمنون و الری کویین و دیگران را به فارسی در آورده، انتشارات خجسته آثاری از ژرژ سیمنون و ریموند چندلر را با ترجمهی کاظم اسماعیلی بهبازار داده و نشر جهان کتاب نیز آثاری از ژرژ سیمنون را با ترجمهی عباس آگاهی و نشر هزار افسان نیز آثاری از ژرژ سیمنون و… را با ترجمهی حسن زیادلو منتشر کرده و … همهی این ناشران و مترجمان دست به دست هم رونقی دوباره به ادبیات پلیسی جنایی دادهاند که علاقمندان این بار برخلاف سالهای دور با خاطری آسوده از اصالت کتابها و ترجمههایشان، دستی باز برای انتخاب آثار پلیسی جنایی در سبکهای گوناگون داشته باشند. کمترین حسن این دست آثار صرف نظر از ارزشهای ادبی و گاه روانشناسانهیشان، فرصت بسیار خوبی هستند برای به وجود آوردن عادت و میل مطالعه، و تجربه ثابت کرده کتابهای پلیسی جنایی با توجه به جذابیتی که دارند در این زمینه میتوانند، بسیار تاثیر گذار و موفق باشند.
***
سیاهه صد کتاب برتر جنایی
انجمن جنایی نویسان آمریکا در یک رده بندی گونههای مختلف یا مرتبط با رمان جنایی، صد داستان برتر این ژانر ادبی را انتخاب کرده است . ذکر این نکته اهمیت دارد که بخشی از عناوین این فهرست نظیر دراکولا یا صخره برایتون در ژانرهای دیگری نظیر وحشت یا حادثهای قرار میگیرند اما از آنجا که گزینش این آثار بر پایه شدت تعلیق در جذب خواننده و وجود معما در داستان بوده است در این فهرست لحاظ شدهاند. نکته جالب اینجاست که نزدیک به نیمی از این کتابها در کشورمان ترجمه و منتشر شدهاند.
۱٫ درنده باسکرویل / سر آرتور کانان دویل *
۲٫ شاهین مالت / دشیل همت *
۳٫ نامه مفقود/ ادگار آلن پو*
۴٫ دختر زمان / ژوزفین تی
۵٫ مفروض بی گناه / اسکات تورو
۶٫ جاسوسی که دوباره به کار گرفته شد / جان لوکاره *
۷٫ سنگ ماه / ویلیام ویلکی کالینز *
۸٫ خواب بزرگ / ریموند چندلر *
۹٫ ربکا / دافنه دوموریه *
۱۰٫ و سپس هیچکس نبود (۱۰ بومی کوچولو) / آگاتا کریستی *
۱۱٫ تشریح یک قتل / رابرت تریور
۱۲٫ قتل راجر اکروید / آگاتا کریستی *
۱۳٫ بدرود محبوبم / ریموند چندلر
۱۴٫ پستچی همیشه دو بار در میزند / جیمز کین
۱۵٫ پدرخوانده / ماریو پوزو *
۱۶٫ سکوت برهها / توماس هریس*
۱۷٫ نقاب دیمیتریوس / اریک امبلر *
۱۸٫ شب جشن / دوروتی سایرز
۱۹٫ شاهدی برای تعقیب / آگاتا کریستی *
۲۰٫ روز شغال / فردریک فورسایت *
۲۱٫ خداحافظی طولانی / ریموند چندلر*
۲۲٫ سی و نه پله / جان بوکان*
۲۳٫ نام گل سرخ / امبرتو اکو *
۲۴٫ جنایت و مکافات / فئودور داستایوسکی*
۲۵٫ چشم سوزن / کن فالت*
۲۸٫ ۹ ناقوس / دوروتی سایرز *
۲۹٫ فلچ / گرگوری مک دونالد
۳۱٫ ترکه مرد / دشیل همت *
۳۲٫ زن سفیدپوش / ویلیام ویلکی کالینز*
۳۳٫ آخرین پرونده ترنت / بنتلی
۳۴٫ غرامت مضاعف / جیمز کین
۳۵٫ پارک گورکی / مارتین کروز اسمیت *
۳۹٫ خرمن سرخ / دشیل همت *
۴۱٫ قتل در سریعالسیر شرق /آگاتا کریستی*
۴۲٫ شرکت / جان گریشام*
۴۳٫ پرونده ایپکرس / لن دایتون *
۴۴٫ لورا / ورا کاسپاری
۴۵٫ من هیات منصفهام / میکی اسپیلن*
۴۶٫ پلیس خندان / مه جووال
۴۷٫ آرشیو عکس / دونالد پست وستلیک
۴۸٫ مرد سوم / گراهام گرین *
۴۹٫ قاتلی درون من / جیم تامسون *
۵۰٫ بچهها کجایند؟ / مری هیگینز کلارک *
۵۱٫ مدرک نبودن در محل جرم / جی گرافتون
۵۲٫ گناه مرگبار / لارنس سندرز
۵۳٫ دزد زمان / تونی هیلرمن
۵۴٫ در کمال خونسردی / ترومن کاپوتی*
۵۵٫ مرد سرکش / جفری هاوس هولد
۵۶٫ تبلیغ برای جنایت/ دوروتی ل سایرز
۵۷٫ بیگناهی پدر براون /ج.ک.چسترتون*
۵۸٫ افراد اسمایلی /جان لوکاره
۵۹٫ بانویی در دریاچه / ریموند چندلر *
۶۰٫ کشتن مرغ مقلد /هارپر لی *
۶۱٫ مامور ما در هاوانا / گراهام گرین *
۶۲٫ راز ادوین درود / چارلز دیکنز *
۶۳٫ قیقاج مرگ / پیتر لاوسی
۶۴٫ اشندن/ سامرست موام *
۶۵٫ راه حل هفت درصدی/ نیکلاس مایر*
۶۶٫ زنگ بزن / رکس تومند
۶۷٫ استیک / المور لئونارد
۶۸٫ دخترک طبال / جان لوکاره
۶۹٫ صخره برایتون / گراهام گرین *
۷۰٫ دراکولا / برام استوکر *
۷۱٫ آقای ریپلی با استعداد / پاتریشیا هایاسمیت *
۷۲٫ اسباببازی فروشی سیار / ادموند کریسپین
۷۳٫ وقت جنایت /جان گریشام *
۷۴٫ آخرین ورود / هیلاری واگ
۷۵٫ جنگل آسفالت / وی.آر.برنت
۷۶٫ دوستان ادی کویل / جان هیگینز
۷۷٫ شاهد / دوروتی ل سایرز
۷۸٫ از روسیه، با عشق/ ایان فلمینگ*
۷۹٫ جانور را ببین/ مارگارت میلار
۸۰٫ مرحوم / مایکل گیلبرت
۸۱٫ امور حقوقی / ژوزفین تی
۸۲٫ تمساحی برساحل شنی / الیزابت پیترز
۸۳٫ کفنی برای نایتینگل /پی. دی. جیمز
۸۴٫ شکاراکتبر سرخ / تام کلانسی
۸۵٫ چینی خوش شانس/ راس توماس
۸۶٫ عامل مخفی / جوزف کنراد *
۸۷٫ به شدت لیمویی/ جان د مکدونالد
۸۸٫ کلید شیشه ای / دشیل همت *
۸۹٫ سنگسار / روث رندل
۹۰٫ بچه ننر / ژوزفین تی
۹۱٫ آرامش خودت را حفظ کن / راس مکدونالد
۹۲٫ شیطان آبی پوش / والتر موزلی
۹۳٫ پادو / جوزف وامباو
۹۴٫ خدا مارک را نجات داد / دونالد پست وستلیک
۹۵٫ قتل در صفحه اول / کریگ برنج
۹۶٫ سه تابوت/ جان دیکسون کار
۹۷٫ شرف خاندان پرایزی / ریچارد کاندون
۹۸٫ بخار گدازه / جیمز مک کلور
۹۹٫ وقتی دیگر / جک فینی
۱۰۰٫ طعم ناگواراستخوان / الیس پیترز
* آثاری که در ایران ترجمه شدهاند
(علی غلامی:تهران امروز)
*عکس های بخش سیاهه ۱۰۰ کتاب برتر صرفا تزئینی ست!
انتشار در مد و مه: ۲۴ فروردین ۱۳۹۰
1 Comment
آنا کیانی
با تشکر از اطلاع رسانی شما، چگونه می توانم ترجمه رمان زن سفیدپوش ویلکی کالینز را جستجو کنم؟
با تشکر
……………….
مد و مه:
متاسفانه اطلاعاتی در این مورد نمی توانیم بدهیم.
دیگر خوانندگان اگر می توانند راهنمایی کنند.