این مقاله را به اشتراک بگذارید
جریان غالب وبلاگنویسی امروز مارا به کجا میبرد؟/
قریب به صد و پنجاه سال پیش، از چند دهه قبل انقلاب مشروطه، انتشار روزنامه و مجله به عنوان رسانهای عمومی و از مظاهر تجدد، دراین دیار آغاز دشد و رفته رفته رونقی گرفت. در هنگامهی مشروطه اما متأثر از فضای سیاسی و اجتماعی، روزنامه ها بیش از گذشته به میان تودهی مردم رفتند و بهواسطه این نزدیکی بیش از پیش نثر مورد استفاده در آنها با زبان مردم کوچه و بازار درآمیخت؛ و این آمیزش به تدریج زمینهساز تحول و دگرگونی در نثر فارسی شد. اتفاقی که اندک زمانی بعد به دلیل نگارش نخستین رمانهای فارسی (بهویژه گونهی اجتماعی این رمانها در ابتدای سده چهاردهم شمسی) بازتابش را نه فقط در عرصهی نشریات که در رمانها و داستانهای کوتاه ایرانی هم به روشنی میتوان دید.
به این مقدمه اشاره شد تا روشن شود که یک رسانهی جدید، مخصوصا اگر همهگیر شود و در زندگیما حضوری پر رنگ داشته باشد، میتواند زبان نوشتاری (و یا گفتاری) ما را تغییر داده و حتی دگرگون کند؛ بهخصوص وقتی که بخش قابل توجهای از ظرفیت انعکاس تولیدات نوشتاری زمانه هم بدان وابسته بوده و بدان تأثیر بگذارد و یا از آن تأثیر بپذیرد. یعنی همان شرایطی که کم و بیش روزنامهها و مجلات آن دوره داشتند، روزگاری که هنوز صنعت چاپ گسترش زیادی پیدا نکرده بود و حرفهای به عنوان ناشر بودن هویت نداشته و شناسایی نمیشد. در آن سالها این روزنامهها بودند که فضای مورد نیاز برای انتشار مقالات و حتی رمانهای ترجمهای و چند دهه بعد رمانهای نوشته شده به زبان فارسی را ( عمدتا به صورت پاورقی) تأمین میکردند.
و اما امروز این فضای مجازیست (و به عبارت روشنتر وبلاگ و فیسبوک و نظایر آن) که سهم مهمی از این مسئله را برعهده گرفته و هیچ بعید نیست، این سهم با گذرزمان بیشتر و بیشتر هم شده و نهایتا به جریان غالب بدل شود؛ چراکه سهولت و سرعت استفاده از این رسانهها و دیگر امتیازاتی که برخوردارند، به اقبال روز افزون از آنها انجامیده، به گونهای که هر روز بیش از پیش صنعت چاپ را به عقب میرانند و شرایطی را مهیا میسازنند که نویسندگان حتی در دور افتادهترین نقاط نیز امکان آن را داشته باشند که نوشتههای خود را با سرعت و راحتی بسیار منتشر کرده و در اختیار دیگران قرار بدهند.
به این ترتیب برخورداری از این شرایط که نشان از غلبه تدریجی مطالب منتشر شده فضای مجازی دارد، بیتردید بر زبان و نثر فارسی تأثیر گذار خواهد شد؛ درست همانند روزگار مشروطه که مفاهیم و عناوین جدیدی همچون، روزنامهنویس و یا داستاننویس – که پیش از آن در فرهنگ نوشتاری ما سابقه نداشت- معرفی و جایگاهشان را تثبیت شد؛ در یک دهه اخیر نیز وبلاگ و وبلگنویس و نظایر (از نوع حرفهای و غیر حرفهایاش آن که مرتبط با پروسه نوشتن در فضای مجازی هستند، سروکله شان پیدا شده و از هم اکنون میتوان تأثیرات حضورآنان را ردیابی کرد.
شاید بگویید، تغییر و تحولی که تقریبا همزمان با دوران مشروطه (در اثر رونق انتشار روزنامهها و مجلات) به وقوع پیوست، با سوق دادن نثر فارسی به سمت زبان رایج در میان مردم کوچه و بازار، به شکلگیری ادبیاتنوین (در عرصه شعر و داستان) انجامید و از قضا نقشی سازنده داشت. چراکه درواقع با پالایش زبان و نثر فارسی رو به سوی مردم داشت و میرفت که به مخاطبان ادبیات فارسی در میان تودهی مردم بیفزاید. چنین فرضی ظاهرا درست به نظر میرسد، فضای رسانهای آن روزگار سرجمع تأثیر منفی روی ادبیات فارسی نداشت که هیچ، تأثیرش سازنده هم بود. اما این سازندگی حاصل مجموعه شرایطی بود که دست به دست هم دادند و در کنار زبان تازهی مطبوعات منشأ اثر شدند. همچنین خود رمان هم گونهای بدون سابقه در ادبیات فارسی به شمار میرفت که چون در ذات خود برای توده مردم نوشته میشد، با آن نثر رسمی، منشیانه و دشواری که پیش از آن وجود داشت و تنها خواص از عهده درکش برمیآمدند بیتناسب بود و ضرورت این پالایش در زبان فارسی و نزدیکی آن به زبان مردم سطح جامعه واقعا احساس شده و ناگزیر مینمود. مثلا در حوزه شعر هم یک نوع رویکرد سیاسی و یا اجتماعیگرایانه از این شرایط بیرون آمد که با آن تغییرات زبانی هم همراه شده و شعر نوین فارسی را شکل داد که بعدها همین شعر بستر را برای حرکتی که نیما آغاز کرد و شاملو به اوج رساند، فراهم ساخت.
جدای از آنچه گفته شد، زبان و نثر مورد استفاده در نشریات آن روزگار، با این زبان و نثر کم مایهای که امروز در فضای وب شاهد هستیم، تفاوت بسیار دارد. جای دوری نرویم، کافیست «چرند و پرند» دهخدا را که از جمله مهمترین آثار در این راستا و در بکار گرفتن زبان مردم کوچه و بازار بود با وبنوشتهای امروز مقایسه کنیم تا تفاوتها به خوبی دستمان بیاید و تأثیر مخرب این اوضاع و احوال بر نثر فارسی را از نظر دور نداریم. ت
جربه نوشتن در فضای وب تجربه متفاوتیست، در چنین فضایی هرکسی با هر سطح از دانش میتواند نوشته خود را ارائه کرده و عمومی کند، عملا متر معیاری هم برای تشخیص ارزشمندی یا غیر ارزشمندی این نوشتهها وجود ندارد. حتی نویسندگانی که در نشریات مکتوب فعالند، اغلب وقتی در فضای وب چیزیی مینویسند، حساسیتهای خود را تا اندازه زیادی کنار گذاشته و نوشتهشان به ندرت واجد آن کیفیتیست که از آنها انتظار داریم و اغلب نیز کوتاه و البته کلی گویانهاند.
در فضای مجازی دیگر ماهنامه و یا حتی هفتهنامه معنایی ندارد، تغییرات در ساعت و دقیقه رخ میدهد و به همین خاطر شتابزدگی اصلی اجتناب ناپذیر در آن به شمار میآید که مطمعنا این شتابزدگی در نوشتههای ما تاثیر سازندهای نخواهد داشت. وب نوشتهای نویسندگان غیرحرفهای هم که وضعیت نا بهسامانتری دارد، گویی این وبلاگنویسان که برخی خود را حرفهای هم به حساب میآورند، این فضارا صفحه دفتر خاطرات و عقاید خود به حساب آورده و با نثری ظاهرا خودمانی، اما در واقع عوامانه و بیمایه، در آن – با هدف یا بی هدف- مینویسند و زمانی هم که میخواهند غنایی به نوشته خود بدهند، باری احساساتی و رقتانگیز به آن میافزایند.
حال شما مخاطبان فضای وب را که هر روز ساعتها در اینترنت چرخ میزنند، در نظر بیاورید که بخش عمدهای از وقت خود را که میتوانند صرف خواندن کتاب یا مطالب ارزشمند دیگری نمایند، پای خواندن این قبیل وبنوشتها تلف میکنند که بعید نیست عادات آنها را در خواندن و طبعا نوشتن مخدوش کند، به این مسئله از وجوه مختلف میتوان نگاه کرد و نمونههای مختلفی را هم برایش عنوان کرد که به درازا میکشد…
پیشرفتهای تکنولوژیک با تبعات خوب و بدشان، رخ داده (و خواهند داد) و هر روز نیز بیش از پیش گسترش مییابند. بنابراین از پذیرش این وضع گریزی نیست و شاید تنها را چاره ما این است که خود را با آن به گونهای منطبق کنیم که از تبعات منفیاش کاسته شود و البته از وجوه مثبتش نیز به شکلی سازنده استفاده کنیم. ظاهرا در اینجا همه چیز را باید از خودمان شروع کنیم و خود را به جریان آب نسپاریم که معلوم نیست از کجا سر در خواهیم آورد.