این مقاله را به اشتراک بگذارید
قبل از شروع باید بگویم که غرض از نوشتن این مطلب، نه نقد سیاستهای وزارت ارشاد است و نه رد ضرورت ممیزی؛ که در اولی فاقد دانش و استعدادم و دومی را هم برای این که عرف جامعه خدشهدار نشود، ناگزیر میپذیرم و البته در همهی ممالک هم وجود دادد. به هر حال هرکس با توجه به وظایفی که برعهدهی او گذاشتهاند، باید کارش را انجام، درست و غلط آن هم پای خودش. بنابراین قصد قضاوت هم ندارم، تنها میخواهم موقعیتی را ترسیم کنم که اغلب بعد از اخباری نظیر آنچه دربارهی «شاخ» شنیدیم، پیش میآید. موقعیتهایی که بسیاری از آنها – صرف نظر از مورد شاخ – واقعی نبوده و ترفندیست برای بازار گرمی.
و همچنین پارهای تجربیات شخصی راروایت کنم که با توجه به ماجرای پیش آمده برای کتاب پیمان هوشمندزاده، روایت آنها شاید خالی از لطف نیاشد. اجازه بدهید داستان از اینجا شروع کنم که چندی پیش در یکی از جلسات نقد کتاب شایعهای را شنیدم که به لغو مجوز یک مجموعه داستان اشاره داشت، کتابی که بعد از یک سال هنوز چاپ اولش تمام نشده بود! در همان جلسه یکی از دوستان کم و بیش مطلع، اشاره داشت که این شایعه توسط خود ناشر و شاید هم نویسنده چو انداخته شده! خب چرا؟ علتش را در ادامه کاملا روشن میشود…
با وجود اینکه تا حد زیادی به حرف آن دوست مطلع باور داشتم، اما پس از شنیدن این خبر کنجکاو شده بودم که بدانم مضمون کتاب چیست که آننقدر مشکل داشته که پس از انتشار آمدهاند و مجوزش را لغو کردهاند. از آن جلسه که بیرون آمدم، وارد اولین کتابفروشی شدم که سر راهم بود، دست خودم نبود ناخودآگاه چشمانم به دنبا آن کتاب گشت. از قضا کتاب را نداشت. یکباره فکر کردم، نیست، پس حتما لغو مجوز کردهاند و دیگر نمی توان پیدایش کنم! بعد هم دیگر نتوانستم حودم را کنترل کنم، تا کتاب را پیدا نمیکردم خیالم راحت نمیشد! شک نداشتم با چوافتادن این خبر اگر کتابفروشی هم آن را داشته باشد، محال است آن را به زیر میز منتقل نکند. راهم را کج کردم به سوی یک کتابفروشی محلی که احتمال میدادم خیلی پیگیر اخبار حوزهی نشر نباشد و بعید نبود بتوانم کتاب را آنجا پیدا کنم… وقتی بهخوش شانسیام ایمان آوردم! و با دیدن یک جلداز آن کتاب لغو مجوز شده، برق شادی در چشمانم درخشید (این را احتمالا دور و بری هایم دیدهاند!) . برای اینکه کسی در همین لحظات پیش دستی نکند، سریع آن کتاب را برداشتم و برای اینکه فروشنده هم مشکوک نشود! خیلی طبیعی دوری در کتابفروشی زدم، بعد هم درحالی که میترسیدم فروشنده هر آن بگوید: «این کتاب فروشی نیست…» پولش را حساب کردم و با خوشحالی به دلیل رهایی از ککی که به تنبانم افتاده بود، راحت شده بودم، راهی خانه شدم. همان شب با ولع شروع کردم به خواندن آن، اما هرچه در کتاب پیش رفتم، دلیلی برای توقیف مجوز آن پیدا نکردم.
البته در روزها و هفتههای بعد، این کتاب را در خیلی از کتابفروشیها دیدم!
یک نتیجهی اخلاقی: از داستان بالا نتیجه میگیریم که خبر لغو مجوز یک اثر، راست یا دروغ چه تأثیر روانیای برمخاطبان میگذارد.
حتما شنیدهاید دیروز خبر لغو مجوز مجموعه داستانهای به هم پیوستهی «شاخ» اثر پیمان هوشمندزاده، در سایت ناشر (انتشارات چشمه) منتشر شد و بعد هم در اغلب وبسایتهای ادبی آن را به هم لیک دادند و خیلی زود اکثریت قریب به اتفاق علاقمندان ادبیات داستانی از آن مطلع شدند. از قضا در همین «مد و مه» یکی از معدود نقدها در مورد شاخ ، منتشر شده است.و دوستان می گفتند که بعد از اعلام خبر لغو مجوز «شاخ»، به تعداد قابل توجهی بازدیدکننده برخورده اند که از سر کنجکاوی نام این کتاب را سرچ کرده و گذرشان به «مد و مه» افتاده بود، نه فقط از ایران، که از کشورهای دیگر هم کم نبودند. این بازدیدکنندهها آن نقد را خوانده بودند، تا فعلا کمی حس کنجکاوی شان ارضاء شود تا بعدا خود کتاب را پیدا کنند، کسانی که شاید تا دیروز اسم شاخ را نشنیده و یا هیچوقت به آن اصلا توجهی نکرده بودند. این نشان میدهد شهرت کتاب بعد آن خبر به مراتب بالا رفته است. این را هم بگویم که چند تا از دوستان که احتمال می دادند من این کتاب را داشته باشم، بعد از مدتها یاد من افتادند، زنگ زدند و نوبت گرفتهاند تا به ترتیب کتاب را برای خواندن به آنها بدهم. جالب آنکه یکی از آنها سال به سال لای کتاب را باز نمی کند.
این ها را گفتم تا برسیم به این جا که وقتی کتابی، بعد از یک یا چند بار چاپ، لغو مجوز میشود چه اتفاقی میافتد:
۱- کنجکاویها نسبت به آن به شدت بالا میرود.
۲- شهرت کتاب و نویسندهاش چند برابر می شود.
۳- کتابفروشیها آن نسخههایی را که دارند، از قفسهها جمع میکنند، البته نه برای همکاری با وزارت ارشاد، بلکه آنها که کلاسشان پایینتر است برای فروش چند برابر قیمت آن به مشتری و آنها که کلاسشان بالاتر است برای اینکه به مشتریهای خاص و ثابت خودشان بدهند و از این بابت منتی سرشان گذاشته و نمک گیرشان کنند.
۴- آنهایی که کتاب را ندارند، کسی را پیدا میکنند که آن را داشته باشد، کتاب را از او گرفته و با ولع، علاقه و البته دقت بسیار میخوانند و خواسشان را جمع میکنند که مبادا یک وقت نکتهای از دید آنها پنهان بماند که از قضا همان دلایل لغو مجوز باشد!
۵- اندک زمانی بعد، دستاندرکاران بازار سیاه کتاب که خیلی نگران فرهنگ جامعه هستند، برای آنها که دوست دارند کتاب را به صورت کاغذی مطالعه کنند، نسخه کپی یا افست شدهاش را به بازار داده و در کنار خیابان انقلاب بساط میشود.
۶- البته خیلی زود نسخهی الکترونیکی آن هم توسط کسانی که دغدغهی فرهنگی بیشتری دارند(!) روی اینترنت قرار میگید که خوانندهگان بسیار بیشتری را پوشش میدهد.
۷- پیمان هوشمند زاده کمی ضرر مالی میکند، اما مگر کتابی تا این اندازه لاغر چقدر حق التألیف دارد؟ البته در مقابل شهرت بیشتری که بدست میآورد، اصلا دارای اهمیت نیست. او حالا نویسنده و عکاسیست که یک کتاب لغو مجوز شدهام دارد! سوژه هم که میدانید خوراک رسانههای آن وریست! – یکی از من می پرسد کدام وری؟ لب و لوچهام را جمع و جور میکنم و شانه بالا میاندازم که خودم هم نمی دانم!-
۸- ناشر هم ضرر نمی کند چراکه در همان چاپ اول، نه تنها پول کتاب را در آورده، بلکه کمی هم سود برده، تازه چاپ دوم هم بوده. به فرض محال اگر ضرر هم میکرد، برای ناشری در قوارهی چشمه اصلا اهمیتی نداشت!
حالا فکر کنید اگر «شاخ» لغو مجوز نشده بود چه اتفاقی میافتاد:
ناشر هم از سود خود متضرر نمیشد. هوشمند زاده مبلغ ناچیز حق التالیف از کیسهاش نمیرفت. با وجود اینکه هوشمند زاده چهرهی شناخته شدهایست- هم در عکاسی و هم در نویسندگی- «شاخ» نهایتا میتوانست چاپ سومی با تیراژ دو هزارتایی داشته باشد. و با توجه به چاپ های قبلی و خرید آن توسط مخاطبان پروپاقرص ادبیات داستانی، مدت به مراتب بیشتری برای فروش آن لازم بود، و باز به فرض محال که به سختی به چاپ چهارم میرسید و تیراژ کل آن در بهترین حالت، هفت تا هشت هزار نسخه میشد. تازه بسیار از کسانی که کتاب میخرند، تا مدتها فرصت خواندنش را پیدا نمیکنند، بنابراین در یک تصور رویایی احتمال داشت ده هزار نفر این کتاب را بخوانند که در برابر جمعیت هفتاد هشتاد میلیونی ما بسیار ناچیز است.
نتیجه نهایی اینکه بسیاری از کارها همیشه به آن نتیجه که انتظار میرود، ختم نمیشوند و چه بسا که کارکردی برعکس هم داشته باشند. حتی صرف نظر از محتوای کتاب که تا چه اندازه با توجه به آیین نامههای ممیزی مشکل داشته یا نداشته، باید گفت: با توجه به تیراژ متعارف کتاب در کشورما و درصد پایین سرانهی مطالعه، مگر یک کتاب چقدر خواننده دارد که نسبت به تأثیرات منفی احتمالی آن، حساسیتی این چنین ضرورت داشته باشد؟
مگر اینکه تصور کنیم کسی که رأی به لغو مجوز این کتاب داده، تنها در فکر وظیفهی آییننامهای یا اداری خود بوده است. آییننامههایی که برداشت و تلقی از آنها میتواند آنقدر سلیقهای باشد که یکی رأی به چاپ کتابی بدهد و یکی دیگر رأی به عدم چاپ آن.
البته این راه بگویم وقتی با چنین خبرهایی روبرو میشود، زود آن را باور نکنید، چراکه کم نبودهاند مواردی که نویسنده یا ناشری برای بازار گرمی کار خود خبری را شایع کردهاند که حکایت از به مشکل خوردن کتابشان، لغو مجوز و نظایر این داشته است. خاطرم هست همین چند سال پیش یکی از ناشران بزرگ رمانی را که قریب به بیست چاپ خورده بود، برای اینکه دوباره زنده کرده و جلوی چشم قرار دهد، باید شایعه لغو مجوز همراه کرد، شایعهای که کمی بعد خودشان تکذیب کردند، اما به هرحال از سرزبان انداختن نام کتابشان بهره خودشان را هم بردند و این جور ماجرا ها کماکان ادامه دارد….
*نوشته هایی که نام نویسنده ذکر شده، الزاما دیدگاه های «مد و مه» نیست.
1 Comment
هاخ
با این اوصاف حتمن آقای هوشمندزاده سبیل نویسنده مطلب فوق را چرب کرده جهت نوشتن مطلب فوق و داغ کردن جریان