این مقاله را به اشتراک بگذارید
ویلیام فاکنر برای آنها که اندک شنایی با ادبیات داستانی جدی داشته باشند، نامی آشناست. کیست که آوازه نام این نویسندهی بزرگ امریکایی و شاهکارش «خشم و هیاهو» را نشندیده باشد. اگر اغلب نویسندگان صاحب نام یک شاهکار دارند، فاکنر نویسندهایست با شاهکارهایی فراوان در کارنامه خود، آبشالم آبشالم، حریم ، روشنایی ماه اوت و… آثاری که هریک در سطحی فراتر از نقطهی اوج کارنامه بسیاری از نویسندگان صاحبنام میایستد. نویسندهای که دوستتر میداشت خود را دهقانزادهای در کار کشاورزی بداند. لازم به ذکر است که ترجمه این گفتگو کار احمد اخوت است.
بخش دوم را اینجا و بخش پایانی را اینجا بخوانید
***
آقای فاکنر، چند لحظه قبل داشتید میگفتید از مصاحبه خوشتان نمیآید.
– علت بد آمدن من از مصاحبه به این خاطر است که حساسیت خاصی به سوالهای شخصی دارم و اگر چنین سوالاتی از من بپرسند با تندی به آن جواب میدهم. اما اگر سوالی مربوط به کار و حرفهام باشد، سعی میکنم به آن جواب دهم. وقتی سوالی درباره زندگیام میپرسند ممکن است به آن جواب بدهم و یا ندهم. ولی اگر جواب بدهم فردا ممکن است جوابم به این سوال چیز دیگری باشد.
درباره خودتان به عنوان یک نویسنده چه نظری دارید؟
– اگر من وجود نمیداشتم، نویسنده دیگری بهجای من مینوشت، همینگوی، داستایوفسکی و یا نویسنده دیگری. دلیل این گفتهام این است که تاکنون سه نفر مدعی شدهاند که نمایشنامههان شکسپیر را آنها نوشتهاند، ولی آنچه براستی اهمیت دارد خود”هملت” و “رویای نیمه شب تابستان” است، نه این که چه کسی واقعا آنها را نوشته است، فقط آنچه را که میآفریند مهم است . نویسنده شخصا مهم نیست. به نظر من چیز تازهای برای گفتن وجود ندارد. شکسپیر، بالزاک، هومر، همه درباره یک موضوع مطلب نوشتهاند و اگر امکان داشت که هزار یا دو هزار سال زنده بمانند دیگر ناشران به نویسنده دیگری نیاز نداشتند.
ولی اگر بپذیریم که حرف تازهای برای گفتن وجود ندارد، آیا باز هم فکر میکنید فردیت نویسنده اهمیت ندارد؟
– فقط برای خود نویسنده خیلی مهم است . خواننده آنقدرسرگرم خواندن اثر است که نمیتواندبه فردیت نویسنده توجه کند.
.
درباره نویسندگان معاصر خود چه نظری دارید؟
– همه ما در برآوردن آرزوهایمان شکست خوردهایم. بنابراین من خودمان را بر اساس شکست با شکوهمان در دست زدن به کاری غیر ممکن ارزیابی میکنم. به نظر من اگر امکان داشته باشد که آثارم را دوباره بنویسم ، مطمئن هستم که آنها را بهتر خواهم نوشت، که این خود میتواند سالم و مطلوبترین وضعیت برای نویسنده باشد.منظورتان این است که نویسنده باید کاملا بیرحم باشد؟
نویسنده فقط مسئول هنرش است. اگر بخواهد نویسنده خوبی باشد باید کاملا بیرحم باشد. او رویایی در سر دارد. این رویا اینقدر او را آزار میدهد که باید هرچه زودتر خود را از آن خلاص کند تا خود را از این رویا خلاص نکند روی آرامش نخواهد دید. همه چیز او خدشهدار میشود تا کتابش را بنویسد: امنیت، غرور ، شرف، سعادت، خلاصه همه چیز او. اگر نویسنده برای خلق اثرش مجبور شود حتی از مادرش چیزی بدزدد در این کار درنگ نخواهد کرد. هر یک از آن معشوقه های قدیمی ارزش این را دارند که برایشان “چکامه ای برای خاکستر مرده یک یونانی”بگویی.
به این ترتیب فقدان امنیت، سعادت و شرف میتوانند عوامل مهمی در آفرینش هنری به حساب آیند؟
– نه، اینها فقط برای رضایت و آرامش خاطر نویسنده مهم اندو هنر هم هیچ کاری با آرامش خاطر ندارد.
پس بهترین محیط برای نویسنده کدام محیط است؟
– هنر با محیط هم هیچ کاری ندارد و برایش مهم نیست که چنین چیزی در کجا پیدا میشود. اگر از این سوال بطور مشخص منظورتان من هستم، باید بگویم که بهترین شغلی که در زندگیام به من پیشنهاد شد مدیریت یک فاحشه خانه بود. به عقیده من این بهترین محیطی است که هنرمند میتواند در آن کار کند. این شغل استقلال کامل اقتصادی به او میدهد و دیگر نباید نگران گرسنگی باشد. حداقل سرپناهی دارد و کارش هم ساده است. فقط باید حساب خرج و دخل دستش باشد و هر ماه هم سری به پلیس محل بزید و حق و حیاب او را بدهد. صبح ها که معمولا بهترین وقت برای کار کردن است محل کار او ساکت و آرام است.
عصر به بعد رفت و آمد شروع میشود و اگر حوصله ات سررفته باشد و بخواهی می توانی قاطی جمع شوی و یواش یواش جایی برایخودت میان بقیه باز کنی . در حقیقت آدم در چنین محیطی کار بخصوصی ندارد، چراکه دفتر و دستک دست خانم رئیس است و از اینها گذشته تمام ساکنان خانه زن هستند و با او فرق دارند و همه او را “آقا ” صدا میزنند. تازه آدم میتواند پلیس ها را با اسم کوچک صدا بزند. بنابراین تنها محیطی که هنرمند به آن احتیاج دارد جایی است آرام، خلوت و لذت بخش که تا حد امکان به حداقل بها بدست آمده باشد. محیط نامساعد فقط باعث بالا رفتن فشار خون آدم میشود و به ناچار آدم باید وقت زیادی را صرف خنثی کردن دلزدگی و عصبی شدن بکند. در طی دوران نویسندگی به این نتیجه رسیده ام که برای کار تنها به کاغذ، توتون، غذا و کمی هم ویسکی احتیاج دارم.
در حرفهایتان به استقلال اقتصادی اشاره کردید: آیا نویسنده به آن احتیاج دارد؟
– نه، به آن نیاز ندارد. نویسنده فقط به مداد و مقداری کاغذ احتیاج دارد. من در عالم نویسندگی هرگز کار باارزشی را سراغ ندارم که از ره آوردی مجانی و مفت مایه گرفته باشد، .نویسنده با ارزش هرگز درخواست اعانه نمیکند. او بیش از حد سرش شلوغ است و سرگرم نوشتن است. اگر او نویسنده درجه یکی نباشد، مرتب بهانه میآورد که به اندازه کافی وقت ندارد و یا از نظر مالی تامین نیست و با این بهانه تراشی ها خود را گول میزند. هنر ارزشمند میتواند از زندگی دزدها ، قاچاقچیها و یا صدای سم اسب ها مایه گرفته باشد. مردم از دریافت این مطلب که چقدر تحمل سختی و فقر را دارند ، بیمناک میشوند. آنها از فهم این که چقدر جان سخت هستند وحشت دارند. هیچ چیز نمیتواند نویسده خوب را از بین ببرد. فقط مرگ میتواند او را از پا درآورد. نویسندگان خوب حتی فرصت این را ندارند که به موفقیت و یا ثروت فکر کنند و نگران آن باشند. موفقیت مفهومی است زنانه و طبیعت آن مانند زن است: اگر در مقابل او سر فرو آوری سوارت میشود. بهترین شیوه برخورد این است که پشت دستت را نشانش دهی حساب کار خودش را میکند و به دنبالت میخزد.
آیا نوشتن برای سینما به حرفه اصلی شما لطمه نمیزند؟
– آدم اگر نویسنده درجه یکی باشد هیچ چیز نمیتواند به او لطمه بزند. از طرف دیگر اگر نویسنده بدرد بخوری نباشد؛ هیچ چیز نمیتواند دست او را بگیرد. نویسنده اگر درجه یک نباشد هیچ چیز نمیتواند مشکل او را حل کند، چون او قبلا هنر و روان خود را به یک استخر شنا فروخته است.
به نظر شما نویسندهای که برای سینما مینویسد مجبور به سازش نیست؟
– اغلب چنین مصالحهای پیش میآید چون اصلا طبیعت سینما بر تشریک مساعی است . لازمه کار جمعی هم سازش است، یعنی نوعی بده و بستان.
بیشتر مایلید با کدام هنرپیشه کار کنید؟
– با همفری بوگارت بهتر از بقیه کار کردهام. ما دو نفر در فیلم”داشتن و نداشتن” و “خواب بزرگ” با هم همکاری داشتیم.
آیا میخواهید فیلمنامه دیگری بنویسید؟
– بله دلم میخواهد فیلمنامه ای از رمان۱۹۸۴ جورج اورول بنویسم. اتفاقا فکر خوبی هم برا ی پایان فیلم دارم که میتواند موید نظریهای باشد که همیشه بر آن پا فشاری کردهام: اینکه انسان به خاطر میل به آزادی زوال ناپذیر است.
وقتی برای سینما کار میکنید کی از کارتان راضی هستید و به نظرتان به نتیجه مطلوب رسیده اید؟
– فیلم مورد نظر من فیلمی است که پیش از زدن کلید دوربین هنرپیشهها و فیلمنامه نویس فیلمنامه را کنار بگذلرند و صحنه را فیالبداهه خلق کنند. با اینهمه اگر سینما را جدی نمیگرفتم، یا احساس نمیکردم آن را جدی گرفتهام، هرگز سراغ آن نمیرفتم. اما حالا احساس نمی کردم آن را جدی گرفتهام، هرگز سراغ آن نمیرفتم. اما حالا احساسم طور دیگری است و فکر میکنم که هرگز نویسنده خوبی برای سینما نبودهام. بنابراین آن ضرورتی را که برای رمان نویسی در خود احساس میکنم اصلا دیگر برای فیلمنامه نویسی قائل نیستم.
ادامه دارد…
2 نظر
آسیه
چه جهان بینی جالبی داشته آقای فاکنر. تعبیرش از معنای موفقیت، اگرچه مثالی زن ستیزانه و مرد سالارانه و به دور از انصاف داره، اما جالبه. بدون اون مثال به نظرم تعریف عمیقی محسوب می شد که باید به ذهن سپرد.
نگاهش هم به زندگی و مایه الهام نویسنده و اینکه هیچ هراسی از سختی ها و ناملایمات نداره هم قابل توجه.
سیزیف
من از قسمتی از این مطلب با ذکر منبع و لینک مستقیم در مطلبی به آدرس لینک زیر استفاده کردم.
http://www.sizyphe.com/1389/11/06/7writer/