این مقاله را به اشتراک بگذارید
در هفتههای نخست که «مد و مه» راه اندازی شد، برای اینکه این دفتر نه با نام گردانندگانش که به نام خود شناخته شود، بهتر دیدیم برای مدتی نام و نشانی از گردانندگان آن در میان نباشد و این مهم را بگذاریم برای فرصتی دیگر. خوشبختانه خیلی زود مشی جدی و البته مستقل این دفتر، مورد توجه برخی از صاحبنظران و نویسندگان وبسایتهای ادبی مطرح در فضای مجازی، قرار گرفت که با بزرگواری و حسن نیت، در حمایت و دیده شدن «مد و مه» نقشی غیر قابل اغماض داشتند. به هر روی بعد از چند هفته این دفتر به تدریج شناخته شد و البته به نام خود نیز شناخته شد. هرچند که این بینام و نشان بودن «مد ومه»، برای برخی از عزیزان سوءتفاهمهایی را نیز به وجود آورد که خوشبختانه مرتفع شد و پایدار نماند. امروز اما دیگر آن ضرورت در میان نیست، «مد و مه» مد و مه است، چه با دبیر تحریریه فعلی آن و چه زمانی که کسی دیگر این مسئولیت را بر عهده داشته باشد. بنابراین چند وقتیست که در صفحهی درباره ما نام گرداننده اصلی این سایت را نوشته و اعلام کردهایم.
درروزهای اخیر همزمان با بازگشایی دو صفحه تازه در این دفتر، برخی از دوستان عنایتی نشان داده و درباره «مد و مه» نوشتند و به معرفی آن و صفحات تازهاش پرداختند، خاصه علی چنگیزی در «جامعه کهنه»اش که همواره به این دفتر لطف داشته و مطالبش را لینک داده است. صرفنظر از برخی ابراز لطفهای بزرگوارانه ایشان، انتقادی هم از سر حسن نیت مطرح کرده بودند. بنابراین برای روشن شدن این ماجرا که پیشتر هم برخی از دوستان بدان اشارههایی کرده بودند، بر آن شدیم که این یادداشت را بنویسیم تا سوءتفاهمها مرتفع و البته استراتژی «مد و مه» نیز روشن شود.
سایت «مد و مه» سایتیست مستقل، علت این مسئله نیز تا اندازه زیادی به شرایط ویژه گردانندگان آن و خاصه دبیر تحریریهاش برمیگردد. چندی پیش یکی از دوستان که درباره همین بینام و نشان بودن گردانندگان «مد و مه» دچار سوءتفاهم هایی شده و در یادداشتی نیز بدان پرداخته بود، در پاسخ به یکی از کامنتهایش که اشاره داشت: نام نویسنده اصلی مد و مه، یعنی این حقیر (حمید رضا امیدی سرور) نامی مستعار است، عنوان کرده بود: این نام مستعار نیست، اما نام اصلا مشهوری هم نیست. و این اظهار نظر کاملا درستی بود و همین ناشناخته بودن و رابطه نداشتن با محفلهای ادبی ( برخی دوستان هم که اصلا با همین سایت نخستین تجربههایشان را ارائه کردند) مهمترین دلیل ما برای استقلال در کار است؛ هرچند که الزاما این عدم ارتباط الزاما یک ارزش نیست و چه بسا در شرایط فعلی باید برای پربار کردن این دفتر، ارتباط ما با نویسندگان و صاحبنظران، در عین حفظ استقلال «مد و مه»، بسیار هم وسیع شود.
با این فرض باید اشاره کنیم با هیچیک از عزیزانی که امروز شاید دورادور یکدیگر را بشناسیم، دوستی نزدیک و شخصی نداشتهایم و جز چند نفر (کمتر تعداد انگشتان یک دست!) که با آنها نیز تازه سلام و علیکی پیدا کردهایم، خیلی از اهالی ادبیات و این فضای مجازی را نه از نزدیک دیدهایم و نه حتی تلفنی باهم حرف زدهایم. نمونهاش آقای چنگیزی عزیز که تنها دوبار ایمیلهایی میان ما رد و بدل شده و حالا اگر همدلی میان ما وجود داشته باشد و مطالب وبسایتهای هم را لینک بدهیم، نه از سر رفاقت شخصی که از سر رفاقت با ادبیات است. چه بسا که اگر آقای چنگیزی به هردلیل مطلبی از مد و مه را متناسب با استراتژی «جامعه کهنه» خود نبیند، لینک نمیدهد، چنان که مد و مه نیز با توجه به رویکردی که دارد و با احترام به سلیقه ایشان(که مخاطبان فراوانی هم دارد) هرگاه نوشتههای جامعه کهنه بیشتر شخصی میشود تا ادبی، لینک نمیدهد …
سرجمع در سه ماه گذشته، ارتباط نداشتن با کسانی که در فضای ادبیات امروز فعال هستند، باعث بوجود آمدن شرایط منحصر به فردی برای «مد و مه» شده، اینکه «مد و مه» خارج از همه جناح بندیها و رویکردهای خودی و غیرخودی، شبکهها و حلقهها و محفلهای ادبی، قرار میگیرد و تمایلی هم ندارد به هیچ یک از این جریانها نزدیک شود و میکوشد با حفظ استقلال خود فضایی باشد برای بیان نظرات گوناگون.
و ظاهرا همین نکته در «مد و مه» بوده که به نداشتن استراتژی تعبیر شده، در حالی که چه آن را قبول داشته باشیم و چه قبول نداشته باشیم، این هم برای خود یک استراتژیست! در فضای مجازی وبلاگها و سایتهای شخصی مختلفی وجود دارد که چون به صورت انفرادی اداره میشوند، یک نفر هم نویسنده مطالب آنهاست، طبیعیست فضای حاکم بر هریک از آنها نیز بازتابدهنده دیدگاههای یک فرد باشد که احتمال دارد به جریان فکری یا گروهی خاصی از میان انواع و اقسام دیدگاههایی که وجود دارد، نزدیک بوده و از همان نیز حمایت کند؛ سایتهای گروهی دیگری هم وجود دارند که به شکل جمعی مبلغ یا حامی جریان فکری خود هستند که همه آنها در جای خود در خور اعتنا و قابل احترام هستند. اما «مد و مه» در این زمینه از چهارچوبها و تعارف دیگری برخوردار است.
«مد و مه» روی چند اصل مهم تاکید دارد که اگر هر نوشتهای اعم از خبر، گزارش، مقاله یا داستان و حتی کتابهایی که برای معرفی و تبلیغ بدست ما میرسند، در این محدوده بگنجند، در آن منعکس خواهند شد.
۱- عدم تخریب یا تهمت به افراد یا جریانها به بهانه نقد.
۲- رعایت احترام به مذهب، عرف و اخلاق عمومی حاکم بر جامعه ایرانی.
۳- رعایت چهارچوبهای حاکم بر رسانههای داخلی.
۴- دستاویز قرار ندادن ادبیات برای رسیدن به اهداف سیاسی خاص (اهداف سیاسی از هر نوعش).
برای در نظر گرفتن این چهار اصل هم دلایل قانع کننده داریم. دو مورد اول اما بدیهی و بینیاز از هر توضیحی به نظر میرسند. در مورد سوم اما باید گفت، درست است که در فضای مجازی، ممیزی همچون رسانههای کاغذی اعمال نمیشود، بنابراین شاید به زعم برخی به راحتی میتوان خط قرمزها را زیر پا گذاشت و رعایت آن دیگر الزام چندانی ندارد… اما وقتی یک سایت با تلاش و صرف انرژی بسیار به بار می نشیند، فیلتر شدن آن برای انتشار چند مطلب خاص با برد و خوانندگان محدود، نه فقط منطقی نیست، بلکه میتواند زحمات دیگران را به باد دهد. اما صرف نظر از آن، باید توجه داشت وقتی ما درباره ادبیاتی صحبت میکنیم که در داخل این چهارچوب و با خط قرمزهایی که دارد، به حیات خود ادامه می دهد، آیا بهتر نیست درداخل همین چهارچوب هم درباره آن بنویسیم تا تعامل ما با آن و انتظاراتی که از آن داریم، متناسب با ظرفیتهایی باشد که وجود دارد و نه بیشتر. علاوه براین کسی که خط قرمزها را میشکند، چندان هنری به خرج نمی دهد، برعکس آنکه در داخل این خط قرمزها راهی را میگشاید که به صورتی متداوم حرفهای خود را بزند، کاری بس مهمتر و البته تاثیرگذارتر انجام میدهد، فکر نمیکنید امروز چقدر جای نشریاتی مثل «آدینه» و «دنیای سخن» خالیست، حتی در همان چهارچوب و محافظه کاری که در دهه شصت و هفتاد داشتند؟
در مورد بند چهارم هم، سوای آنکه رسانههای سیاسی زیادی برای این منظور وجود دارند که علاقمندان میتوانند در آنها مطالب مورد نظر خود را بیابند و ظاهرا صلاحیتشان هم برای پرداختن به ادبیات بیشتر است، ساحت ادبیات را بسیار ارزشمندتر از آن میدانیم که به سیاست آلوده شود، البته این به معنای خنثی بودن ادبیات و یا رد ادبیات سیاسی نیست، بلکه صحبت از آن است که ادبیات دستاویز و قربانی اهداف سیاسی نشود، حال میخواهد این سیاست زدگی در جهت جریان چپ باشد یا راست یا هر مرام و مسلک دیگری.
بنابراین ما در حد بضاعت خودمان کوشیدهایم، براساس این میثاق، فضایی دموکراتیک در «مد و مه» برقرار سازیم که جریانهای مختلف، بتوانند در صورت تمایل حرفشان را در این دفتر بزنند و به همین تناسب، اخبار و گزارشهایشان را هم منعکس کنیم. اگر نویسندگان ثابت این دفتر هم به نقد یا تعریف از یک اثر میپردازند، نظر شخصی آنهاست، بدون آنکه مسائل برون متنی ادبیات در آن دخالتی داشته باشند. در انتشار مقالات و یا نقدهای رسیده نیز با احترام به رسم الخط مورد نظر نویسندگانشان، بدون دخل و تصرفی در محتوای نوشته عینا آنها را منعکس کردهایم و اعمال نظر دبیر تحریریه آن نیز صرفا تشخیص کیفیت مطالب بوده که احیانا از کف سطح کیفی مورد نظر تحریریه «مد و مه» پایین تر نباشد.
در چند دهه گذشته دو جریان عمده و مشخص در ادبیات داستانی ایران قابل ردیابی بوده، یکی منتسب به دولت و دیگری مستقل؛ هر قدر جریان اول از مواهب و امکانات رسانهای و اعتمادی که منجر به حمایت بوده (به انواع و اقسام شکلها)، برخوردار شده، جریان مستقل به دشواری و جان سختی به بقای خود ادامه داده و بسیار مظلوم واقع شده، چنین مسئلهای که از دید هیچ ناظر منصفی پنهان نمانده، متضمن به وجود آمدن جوی از بیاعتمادی و سوءتفاهم در میان این دو جریان بودهاست که در نهایت هم به نفی متقابل انجامیده. اما دامن زدن به این مرزبندی که لطمههای اساسی به ادبیات ایران زده، تاکنون راه گشا نبوده و بعد از این نیز نخواهد بود. ادبیات ایران را نه جریان منتسب به دولت و نه جریان مستقل، به تنهایی نمایندگی نمیکنند و خوب یا بد متشکل از هر دو آنهاست. چشم بستن برهر یک از این جریانها، خذف بخشی از ظرفیتهای ادبیات این دیار است، چراکه در هر دو، نمونههایی قابل دفاع میتوان یافت. به هرحال در جایی باید این خط کشیها برداشته شده و این جریانها با نگاهی واقعبینانه و به دور از سوءتفاهم، به ارزیابی نقاط قوت و ضعف یکدیگر بنشنند. چنان که سیر وقایع نیز خواه ناخواه بدین سمت در حرکت است، مگر نه این است که در همین ماههای اخیر برخی از نویسندگان موسوم به جریان دولتی که برای نخستین بار طعم ممیزی را چشیدند، با بخشی کوچک از مشکلات جریان مستقل در طول این سالها آشنا شدند و جالب اینکه ناخود آگاه به طرف ادبیات مستقل متمایل شدند، آیا رضا امیرخانی امروز (در بیوتن) را میتوان با امیرخانی دوران انتشار «ارمیا» یکی دانست؟ چه بسا او هنوز نیز همچنان بر باورهای مذهبی و آرمانهای ایدئولوژیکش استوار باشد، اما از مجموعه موضع گیری های او و یا نویسندگان دیگری همچون او، می توان دریافت نگاه شان به مجموعه ادبیات مستقل، به شدت با گذشته تغییر کرده و باز هم خواهد کرد، آیا تلقی و تصوری که امروز از داوود غفارزادگان وجود دارد، با یک دهه قبل از این تفاوت نکرده؟ شکی نیست که ذات پرداختن به ادبیات و هنر با یکسویهنگری و احتمالا جزمیت سنخیتی ندارد، حال این جذمیت می خواهد در هر جریان و دسته ای و با هر گرایش فکری وجود داشته باشد…
به هر روی هدف «مد و مه» دست گذاشتن و حمایت از همه ظرفیتهای ادبیات ایران است، مگر آن بخشهایی که با تیغ کشیدن بهمخدوش کردن چهره نویسندگان راستین و مستقل این دیار می پردازندو یا در جهت مقابل، با سوء استفاده کردن از شأن و منزلت این نویسندگان، اهدافی جز ادبیات را پی میگیرند و این هم البته بدهیست که در این میان ادبیات بیپناه مستقل، احتیاج به حمایت بیشتری دارد؛ اما نه به بهای حذف کسانی که آنها نیز دلبسته ادبیاتند، اما به دلیل برخورداری از اعتقادات مذهبی و آرمانهای اعتقادی و انعکاس آن در آثارشان -که حق مسلم هر انسانیست- گاه مورد تهمت و حملههای ناجوانمردانه قرارمی گیرند. اگر قرار باشد که داشتن اعتقادات مذهبی (البته نه دستاویز قرار دادن مذهب) گناه به حساب بیاید، پس چه باک که ما را نیز در خیل گناهکاران به حساب بیاورند!
گاه با کنار گذاشتن پیش فرضها، تعصبها و سوءتفاهمها و نشستن با کسانی که بسیار از خود دور میپنداریم، در مییابیم که در حقیقت، بی آنکه بدانیم، چقدر به هم نزدیک بودهایم، فاصلهای که گاه بارکتر از یک تار موست! اجازه بدهیم که در میان خیل رسانههایی که جریانهای فکری متفاوتی را حمایت و نمایندگی میکنند، «مد و مه» آن میزی باشد که دلبستگان به ادبیات، فارغ از این پیشفرضهای سوءتفاهم برانگیز سر آن بنشینند و از دلبستگیهای مشترکشان بگویند.
تجربه ای که امید واریم با حمایت و همدلی همه آنها که پیش و بیش از هرچیز، به ادبیات فکر میکنند، موفق از کار درآید…
***
مد و مه (دفتری برای ادبیات و هنر)
دبیر تحریریه: حمید رضا امیدی سرور
شورای نویسندگان: رضاتهرانی، نیره رحمانی، غزل آریانپور و با تشکر از همکاری فریدون حیدری ملک میان
2 نظر
غزاله
اگه صفحه هاتون تاریخ داشته باشه خیلی بهتره. ممنوم
عباس موذن
درود بر شما. «مد و مه» باید مانند اسمش باشد. رئال و باور پذیر. و همان گونه که از چند شمار ه ی آغاز آن بر می آید، قوی و خوب است.
مستدام باشید.