این مقاله را به اشتراک بگذارید
در سالها اخیر برای بسیاری از نویسندگان که نخستین کار خود را ارائه کردهاند، روال این بوده که بعد از اعلام حضور با یک یا حتی چند مجموعه داستان کوتاه، به سراغ نوشتن رمان رفتهاند، اما نرگس جورابچیان ترجیح داد از همان ابتدا کار خود را با نوشتن یک رمان آغاز کند و در همین اولین تجربه نیز در نوع خود داستان قابل تاملی نوشته است. «به وقت بهشت» رمانیست ساده و روان است، اما ان سادگی از بار معنایی و فضای رازگونه رمان نمیکاهد، درون مایه و تم اصلی این رمان عشق ورزی صادقانه است. معنویت بر سرتاسر رمان سایه افکنده است و نویسنده برای تقویت این ایده اسامی شخصیتهای داستان را هم با رنگ و بوی آسمانی برگزیده مانند: باران همسر راوی ، شهاب رقیب عشقی باران ، شبنم خواهر باران ، رویا خواهر ترلان ، مانی ،یگانه، پروانه و…
خواننده «به وقت بهشت» ناخودآگاه این رمان را دارای مشابهت با «چراغ ها را من خاموش میکنم» زویا پیرزاد مییابد، نه تنها به لحاظ روانی متن و پرداخت رمان که حتی از منظر ایدهی کلی مضمونی رمان که به عشق و تعهد میپردازند.
با این تفاوت که در «چراغ ها را من خاموش می کنم» کلاریس باید مسئولیت بی مبالاتی و سیاسیکاریها و میهمانیهای ناگهانی همسر و سرزدنهای ناخوانده و مکرر مادر بیوه و خواهر مجرد و همچنین مسئولیّت تهیهی خوراک و پوشاک و خواب کردن کودکان و قصّه گفتن برای آنها و … را بر عهده داشته باشد و آخر شب هم بعد از همه، چراغ ها را باید او خاموش کند!
اما در «به وقت بهشت» ترلان زنیست جوان که در پارادوکس عشقی، بین همسرش (باران) و دو رقیب (رضا و شهاب ) گرفتار است که با شهامت خاص خویش و کلنجار رفتنهای بسیار، نهایتا باران را انتخاب میکند. در رمان «چراغ ها را من خاموش می کنم» کلاریس زنی است پرکار و فداکار که روزمرگی و کار زیاد به شدت زندگی او را تحت تأثیر قرار داده است . مدار زندگی او هر چند حول و حوش آشپزخانه و گاه رفت و آمدهای آشنایان و دوستان و معدود جلساتی خارج از فضای خانه میگردد. اما چنان به این نوع زندگی پرمشقّت وابسته شده است که گاه فرصتهایی هم که برای رهایی او ایجاد میشود چندان جدی و مغتنم نمیشمارد.
اما در «به وقت بهشت» ترلان زنی جسور و با شهامتی است که چارچوبها عرف و قواعد زناشویی را قبول دارد؛ و در عین حال عشق به رضا و شهاب را نمیتواند کتمان کند، از تظاهر و نقش بازی متنفر است. در نهایت شجاعت عشق وعلاقه خود به رضا و شهاب را برای همسرش بازگو می کند و تمامی عواقب آن را با جان و دل قبول میکند. با این مقدمه نگاهی جزئی نگرانهتر میاندازیم به این رمان.
طرح روی جلد:
روی جلد کتاب تصویر پروانه آبی رنگی را نشان میدهد که به سمت نور پرواز میکند. پروانه و شمع در ادبیات مشرق زمین سمبل و نماد عشقورزی خالصانه اند. پروانه عاشق نور است، عاشق دلباختهای که آنقدر برگرد شمع- معشوق – طواف میکند تا اینکه در پای شمع میافتد .از طرفی با توجه به پس زمینه فرهنگی، تصویر پروانه حاوی پیامی است که با رمانی عشقی روبرو هستیم. در لابه لای داستان، تلقی نویسنده از پروانه در صفحه ۱۰چنین نوشته شده است:
«بزرگتر که شدم خدا پروانهای شد و روی دستم نشست به محض آنکه قصد گرفتنش را کردم، پر زد و رفت بعداز آن ، همه پروانه ها مرا یاد خدا می اندازند.»
در صفحات پایانی رمان (صفحه ۳۴۸) راوی میگوید:
«پروانه را رها می کنم، صدایش آن قدر آرام است که در هیاهوی پرستارها گم می شود…»
فصلبندی رمان:
داستان در چهار فصل تابستان، پاییز، زمستان و بهار، تقسیمبندی و تفکیک شده است. همانطورکه فصلها از یک پیوستار تبیعیت میکند، ماجراهای رمان نیز فصلی هستند (با مشخصه های خاص خود).
روابط میان شخصیتهای رمان:
در رمان به چند اسم و کاراکتر برخورد میکنیم که عبارتند از: ترلان، باران، شهاب، رضا، ساغر، شبنم، رویا، مانی، نیلوفر و شیرین دوستان دانشگاهی ترلان و پدر و مادر ترلان و باران داستان حول محور ازدواج ترلان با باران همسرش میچرخد، بقیه شخصیتهای داستان بهواسطه ارتباط و نسبتی که با ترلان و باران دارند نقش ایفا میکنند.
فضا و جغرافیای داستان:
وقایع داستان غالبا در محیط خانه و محل کار ترلان، خانه پدر و مادر ترلان و باران، خانه ییلاقی دماوند و کلاسهای داستاننویسی و بیمارستان میگذرد.
روانکاوی داستان:
۱- ترلان نماد و نمایانگر یک روح عاشق عصیانگر است، آدمی است متمایز و متفاوت، خاموش اما آتشفشانی را در خویش به زنجیر کشیده است، در جای جای داستان راوی – ترلان – به توصیف روحیات خود میپردازد.
«همیشه از بیکاری متنفر بودهام» (صفحه ۹۳)، «من از مترجم جیبی متنفرم، به جای آدمها فکر میکند و به جای آدمها عمل میکند» (ص۱۰۵)، «از یعنی بدم میآید، از این که کسی کارها و حرفهایم را تفسیر کند.» (ص۱۰۹)، «از صدای شکستن بدم میآید» (ص۸)، «همیشه فکر میکردم در سی سالگی سحری هست» (ص۲۳)
۲- باران، همسر ترلان هم استعارهای است از باران آسمانی که به گونه اعجابآور، قبل از ازدواج باران را دوست داشته است؛ در صفحه ۱۷ میخوانیم:
«باران که می آید همه دنیا زیبا می شود گاهی حتی فکر می کنم شاید عاشقش شده باشم بعد به خاطر می آورم که عشق برای دل من بسیار کوچک است…»
۳- رضا و شهاب رقبای عشقی باران هستند، اما او این دو نفر را نمیشناسد ترلان هر دوی آنها را دوست دارد و در اینباره چیزی به باران نگفته است، اما دوست داشتن رضا و شهاب او را دچار پارادوکس کرده است. از عواقب کار بیمناک است، از طرفی دوست ندارد، باران را از دست بدهد، اما جذبه دوست داشتن آنها نیز دغدغه راوی است و از این پنهان کاری رنج میکشد:
«خیانت واژه نیست، نقابی است که بر چهرهام میزنم، تا مهربانیات زخمی نشود، خیانت چشمهای من است، بازهم شهاب در ذهنم بیدار میشود» (ص ۱۴۸) ، «گوشتها را لا به لای ماکارونیها را میریزم
مثل شهاب که در اعماق زندگیام فرو رفته است، از اینکه شهاب را شبیه سس ماکارونی دیدهام، خندهام میگیرد» (ص۱۴۵)، «بودن رضا مثل یک قانون طبیعی شده است» (ص ۱۳۸)، «گاهی خدارا مقصر میدانم فکر میکنم، رضا را فرستاد تا تو را از من بگیرد» (ص۱۶۵)
۴- ساغر نمونهای است از دوستان صادق و غمخوار، دوستانی که به معنای واقعی دوست هستند، نگاهشان به موقعیتها نیست، در روزهای خوب و بد زندگی همواره در کنارمان هستند. او مواظب و همدم ترلانست در روزهایی که باران هست و روزهایی قهر کرده.
«دوستی من و ساغر عجیب بود ما دوستهای اتوبوسی هستیم، اما نیلوفر و شیرین یادگار خوش دانشگاه هستند.» (ص۸۲)
۵ – برخلاف بیشتر رمانها که زن را محافظهکار و مقید به زندگی معرفی میکنند در «به وقت بهشت» درست برعکس این خیانت زن( ترلان) است که مرد (باران) را رنجیده خاطر و گریزان از خانه میکند.
۶- نویسنده «به وقت بهشت» تضاد میان عشق و انتخاب را در زندگی زناشویی را پذیرفته و انکار نمیکند، بلکه چگونگی مواجه شدن و کنار آمدن با این پارادوکس را نیز بهخوبی نشان میدهد. شهامت ترلان در اعتراف به دوست داشتن رضا و شهاب ستودنی است. باران در برابر اعتراف همسرش سکوت میکند و از خانه بیرون میزند، اما در قهر و غضب نیز به وظایف خویش واقف است و به حساب بانکی همسرش پول واریز میکند. باران با مشخصههایی که در رمان دارد در رمان نماد یک مرد بالغ مسئولیتپذیر است. مردانی که دور از دسترس نیستند و در پیرامون ما فراوانند.
۸-رمان «به وقت بهشت» انگشت تاکید بر صداقت دارد آدمها بیشتر دوستدار هم اند تا دشمن هم ، نگاه نویسنده به آدمهای پیرامون خوشبینانه است و سوء تفاهم ها عدم شناخت از هم است که روابط را تیره می کند .
و در آخر اینکه با بر چسب عامه پسند زدن به این رمان مخالفم، در این اوضاع کساد کتابخوانی وقتی اثری با استقبال خوانندگان مواجه می شود، برچسب ” عامه پسند بودن ” ناسپاسی در حق نویسنده ای است که توانسته اثری بیافریند که برخلاف سایر نویسندگان، حس کتابخوانی مخاطبان را برانگیزد، ثانیا تعریف عامه و عوام مبرهن و واضح نیست اگر طبقه کتابخوان را عوام تلقی کنیم درباره خواص چه باید بگوئیم .