این مقاله را به اشتراک بگذارید
وقتی احساس میکنی تنها یک نفر را در زندگی داری که تو را درک می کند، اما بعد او را از دست بدهی، دیگر چگونه می توانی زندگی کنی؟ «در رز گمشده» دیانا دختری است که بعد از دست دادن مادرش تازه قدر و قیمت لحظههای با او بودن را درک می کند. فال مردی سیاه پوست، دیدن مرد نقاشی از دور و قدرت ماورای حقیقت در پس ذهن و جاری شدن آن بر روی زبان، او را به فکر وا می دارد تا دریابد که شاید خیلی از چیزهای ناممکن، روزی ممکن شوند. وقتی عاشق کسی باشی وقتی کسی برایت عزیز باشد، همیشه در قلبت او را حس می کنی، حتی اگر به دروغ به تو بگویند که نیست، زنده بودنش را حس می کنی، هیچ چیز نمی تواند کاری کند تا جلوی احساس و فکر کردن و پیدا کردن عزیزترین کست را از تو بگیرد.
در این رمان آدمهایی متفاوت و در واقع تفاوت آنها با یکدیگر به زیبایی به تصویر کشیده شدهاست: «هرکس یک اثر انگشت دارد، در درون ما نیز اثر انگشتی است که با پوشیدن دستکشهای مد روز آن را پنهان می کنیم.» آدم هایی که هیچ کدام از یک جنس نیستند و بعضیها خود واقعی خویش را پنهان میکنند تا واقعیتهاشان لو نرود.
«برای دل بسته شدن قبل از هر چیز وارستگی لازم است.» ترک گذشته وقتی تا سطح دریا پایین می آیی و از صفر شروع میکنی و با دو تا شدن تا آسمان اوج میگیری، گاهی لازم است برای رسیدن به بی نهایت خوشبختی و زیبایی و رهایی، کسی همراهیات کند.
بعضی وقتها ارزش آن چیزهایی را که داریم و مدام جلوی چشمانمان هست نمیدانیم، گاهی برای درست شناختن کسی که دوستش داریم بهتر است خود را فنا کنیم، فنا کردن نه به معنای از بین رفتن جسم، بلکه فنا کردن همهی بدی های جسمی. برای شناختن خوبیها باید به خوب بودن فکر کرد. مری در «رز گمشده» هیچ وقت مادرش را از نزدیک ندید، یعنی جلوی چشمانش بود، اما نتوانست به درستی او را بشناسد، همیشه در قلبش او را احساس میکرد.
شنیدن صدای رز، رز درون، ندای قلب «آن کس که خود را لایق نمیداند، در اصل لایق ستایش است» صدای رزها را نه با گوش که با قلب میتوان شنید، صدای رزها در واقع نوعی صدای وجدان خود آدم هاست. همچون این جملهی بانو زینب: «هر قلبی از بدو تولد قابلیت شنیدن صدای رزها را دارد، اما با گذشت زمان کر می شود و این توانایی را از دست میدهد» به این خاطر که گذر زمان برای هر آدمی کلی خاطرههای تلخ و شیرین به جای میگذارد. انسان ها به سوی زندگی مادی روی میآورند و به مرور گوش قلبشان برای شنیدن معنویات کر می شود و وقتی وابستهی این دنیا شدند به احتمالات، خیالات و موهومات توجهی نمیکنند و برایشان باور پذیر نیست، برای برگشتن به حالت اول تنها خواستن و دوباره متولد شدن لازم است.
داستان رز زرد و جدا شدنش از میدان و ونوس، حکایت از آن دارد که بعضی از انسان ها فقط برای خوشایند دیگران زندگی میکنند، حتی اگر کاری به ضررشان باشد به خاطر دیگران آن را انجام می دهند، این گونه آدم ها هیچ وقت نه از خویش راضی هستند و نه میتوانند به طور کامل رضایت دیگران را جلب کنند. کسی که نتواند هدف و قصدی خاص داشته باشد خیلی زود هستیاش را از دست می دهد و سریع فراموش می شود. رز زرد مثال انسانی است که به خود بودن اعتقاد دارد و ارزشهای طبیعی وجود خویشتن را به خاطر حرف ها و کردههای دیگران تغییر نمیدهد. گل سرخ و رز سفید در واقع دوقلوها هستند؛ اولی به زیبایی ظاهری و مادیات توجه می کند و دومی به معنویات و زیبایی های درونی ارزش میدهد، این دو باید از هم تاثیر بگیرند و داشته های خوب خود را به هم منتقل کنند. آرتمیس نماد آدمی است که همیشه انتظار تعریف و تحسین دیگران را دارد و اگر روزی این دیگران نباشند او هیچ است.
دیانا خود واقعی خویش را گم کرده بود، رز گمشده در واقع نماد دیاناست. اگر زیبا، بزرگ و باارزش بود فقط از نظر دیگران خود را این گونه می دانست در حالیکه برای بزرگ بودن و باارزش بودن و ارزش داشتن، فقط کافی است که باور داشته باشی یک {انسان} هستی. رز گمشده نماد همه ی آدم هایی است که خود واقعی خویش را از یاد بردهاند. مثل کسانی هستند که با تصادف دچار فراموشی شده اند، خوش به حال کسانی که با تلنگری کوچک همه چیز را به یاد می آورند. این که چه کسی هستند، از کجا آمده اند، برای چه آمده اند و چگونه باید زندگی کنند.
«هدیه گیرنده هیچ وقت هدیه دهنده را فراموش نمیکند» از این جمله در داستان چنین معنایی را می توان دریافت که وقتی خدا به ما انسانها زندگی در این دنیا را هدیه داد، باید به درستی از این هدیهی گرانبها نگهداری کنیم و هیچ وقت نباید او را فراموش کنیم. مادر دیانا در واقع نمادی است از خدا، این که هر وقت خدا را صدا کنیم صدای ما را می شنود، حتی اگر ما صدای او را نشنویم و نتوانیم او را ببینیم.
و در آخر باران اکتبری: وقتی احساس کنی که خود را شناخته ای وارسته میشوی. وقتی باران ببارد دیگر از ترس خراب شدن ظاهرت از خیس شدن فرار نمی کنی بلکه زیر قطرات باران می نشینی و اجازه می دهی تمام منیت ها و غرورت را بشوید و تو را در وارستگی رها کند.
جمله های زیبا برای ساختن زندگی ای زیبا، بیشتر جمله هایی که در این داستان به کار رفته، مثل مصالحیست که ساختمان زندگی را می سازند، وقتی این مصالح به زیبایی سر هم سوار شوند خانه که نه، قصری می سازند که تا همیشه پا برجا می ماند. از این جمله ها در این داستان بسیار به کار رفته است.
دوقلوها (مری و دیانا) نمادی از یک انسان هستند که دارای دو شخصیت است، شخصیتی که از عقلش فرمان می گیرد و دیگری از قلبش اطاعت میکند و در آخر عقل و قلب با هم یکی می شوند و در آن جا که دوقلوها یک شخص میشوند یعنی این انسان دو شخصیتی خود را باور می کند و به تعالی میرسد. قدیمیترین داستان آفرینش در جمله نمود یافته:«سفری که از تو شروع می شود و به تو ختم می شود.» قدیمی ترین و مفیدترین فرمول زندگی انسان هاست یعنی شناخت خود. باور کردن به هر آن چیزی که در وجود انسان هاست. دید واقعی آدم ها به خود، نه آن چیزی که دیگران در رابطه با ما می گویند و نه این که خود را از آیینهی چشم آن ها ببینیم، فرمول پیچیده و سادهای که ما را به خود می شناساند.
کتاب رز گمشده این معنا را دارد که هر آدمی گمشده ای دارد که باید برای پیدا کردنش از وجود و درون خود شروع کند و گاهی وقت ها درون انسان ها تا حدی تاریک و سیاه می شود که دیگر برای جستجو جایی را نمی توانی ببینی و باید همان کلید گنج واقعی را پیدا کنی وقتی به چنین نتیجه ای رسیدی، تاریکی و سیاهی درون نمی تواند جلوی پیدا کردنت را بگیرید؛ می توانی از بیرون وجودت شروع به جستجو کنی مثل ملانصرالدین که در این داستان نوشته شده که برای پیدا کردن کلید در بیرون جستجو را شروع کرده بود. آدم هایی مثل بانو زینب راهنمای خوبی برای رسیدن به خودشناسی هستند. عطر رزها می تواند انسان را به درک حقیقت نزدیک کند تا همیشه{خود} باشند.
*جملات داخل گومه از متن کتاب «رز گمشده» هستند.