این مقاله را به اشتراک بگذارید
نویسندهی رمان «حوریه» با استفاده از جغرافیا وقوع رخدادهای داستان، شخصیتها و فضاسازهای موفقش، توانسته رمانی خلق کند، متفاوت و در خور اعتنا. شخصیت اصلی داستان، حاج جمال است، سی و دو سه ساله که پانزده سال است در سوز گم شدهاش (حوریه) زندگی را بر خود دشوار کرده و راهی روستایی به نام گنداب میشود تا از گم شدهاش حلالیت طلبی کند. در این روستا دوباره حوریه را میبیند و عاشق او میشود و از پس آن طوافی متفاوت را در کعبهای دیگرگونه آغاز میکند…
از مهمترین نوآوریها این رمان، نثری است که نویسنده با ذوق و تجربهی هنری خویش، محملی از گل واژهها را انتخاب کرده و در دسترس خوانندهی مشتاق خواندن قرار داده است. نثر مرتضا فخری در رمان «حوریه»، متشکل از جملههای کوتاه و موجز است. جملههایی که فعلهایشان متداول که معنی مستقیم و کلیشهای دارند بهدور است. و این خود گامی است دشوار و البته ستودنی برای ارائه کاری متفاوت در ادبیات داستانی ایران. در این نوع متنها خواننده در حین خواندن بند بند جملهها، حسی از طراوت و تازگی را احساس میکند.
رمان «حوریه» از آن دسته رمانهایی است که نویسنده با استفاده از امکانات زبانی، نثر را برجسته کرده و از آن به شکلی موثر در ساختار مورد نظرش استفاده کرده است . هرچند که ممکن است همین نثر زیبا و فاخر، گاهی چنان خواننده را دچار جذبه کند که سایر جنبههای رمان را تحت الشعاع خود قرار دهد. اما نویسنده در حوره نشان داده ست که راه به خدمت گرفتن این نثر به گونهای که در خدمت دیگر جنبههای رمان باشد به خوبی بلد است و این نثر نه تنها عاملی در جهت کمرنگ کردن سایر عناصر داستانی نشده، بلکه با استفادهی درست و هنرمندانه از آن، با گنجاندن تصویرهای زنده و بسیار، زمینه را برای فضاسازی و حتا شخصیتپردازی در داستان قابل قبول مهیا کند. وجوه تصویری در این رمان زمانی اهمیت پیدا میکنند که توجه داشته باشیم که کم نیستند نویسندگانی که در داستانهای ذهنی نظیر حوریه از این مهم غافل میمانند.
رمان علاوه بر نثر به لحاظ برخورداری از روایتی داستانگو و کم و بیش پر از اتفاق و جذاب؛ در خور اعتناست. کافی است یکی از قصههای تو در توی این رمان را دنبال کنید تا به کشش نهفته در درون طرح آنها پی ببرید. چه کسی است که با خواندن این رمان، دلش نخواهد از سرانجام ارتباط بین جمال و حوریه، یا جمال و مه لقا، یا چوپان و پری ، و … خبردار شود؟ این حس تعلیق ایجاد شده در سرتاسر رمان، خواهی نخواهی ذهن خواننده را تا انتهای داستان و گرهگشایی آن درگیر خود خواهد کرد، و چه چیزی برای خواننده از این مهمتر مینماید؟!
تکنیک روایت نیز از برجستهترین مولفههای این داستان است. راوی ، سوم شخص محدود به ذهن شخصیت اصلی رمان (حاج جمال) است، او در حین روایت با فلاش بکهایی که به گذشتههای خود می زند خواننده را با خود به سفرهای دور و دراز، اما خواندنی می برد. اما این همه ی ماجرا نیست، در حین روایت چندگانه از حال و گذشته، روایتهای چوپان و فرزندانش و واگویههای درونی حاج جمال نیز وارد داستان میشوند و گه گاهی بسته به ذوق نویسنده، از سه تا چهار و حتا پنج روایت گوناگون از گذشته تا حال با هم داستان را به پیش میبرند (جمال و حوریه – جمال و مه لقا – جمال و شیخ – جمال و حاج غیور – چوپان و پری – جمال و روستای گنداب). اساس کار نویسنده برای پرشهای زمانی بین روایتها ، مکان ها و زمان ها ، استفاده از پل تداعی ( استفاده از یک چیز برای به یاد آوردن چیز دیگر) و گه گاهی هم دیالوگ ها یا جمله های مشابه هم هستند. به طوری که شاید قریب به اتفاق، همهی جابه جاییهای زمانی روایتها با به کار گیری همین دو تکنیک انجام گرفته است . زمان روایت داستان سال های کنونی ایران در یکی از روستاهای خراسان است . شخصیتپردازی و صحنهسازی نیز به خوبی برای خواننده ملموس است .
با وجود همهی مولفههای ذکر شده برای خواندنی شدن رمان، چند مورد در رمان قابل تامل است. اول از همه شخصیت اصلی رمان، یعنی حاج جمال که پانزده سال پیش حوریه نامی را گم کرده و در زمان روایت داستان سی و دو سه سال بیشتر ندارد. چیزی که در برخورد نخست خواننده با شخصیت حاج جمال سوال برانگیز میشود، همین سن و سال کم حاج جمال است که برای خودش مریدانی دست بوس دارد و خودش هم شیخی دائم الذکر است که از شدت تضرع به درگاه خداوند ، زودتر از موعد پیر و پخته شده، که زیاد برای خواننده باور پذیر و ملموس نیست . . . مورد دیگر، روایتهای درونی حاج جمال در داستان است که اگر چه نشان از مهارت نویسنده در خلق نثری فاخر و البته پراحساس دارد، اما با تاملی نه چندان عمیق در داستان پی میبریم که نبودن این واگویههای درونی که به صورت برجسته و ایتالیک هم نوشته شده اند، نه تنها نقصانی به اصل داستان وارد نمیکنند، بلکه به ایجاز متن و تعادل بین روایت ها نیز کمک میکند… دیالوگها با اینکه گیرا و روان هستند، اما زیاد و بیدلیل قطع شده و نا تمام رها میشوند. افراط در به کارگیری سه نقطه (…) در متن، گاهی وقتها خواننده را هم مانند حاج جمال دچار سردرگمی میکند! حوریه در ابتدا رمانی رئالیستی به نظر میرسد اما با پیش رفتن داستان، اما با به کارگیری چند بارهی تصویرهای تکراری (شخصیتهای صغرا و غلام و دایی رحمت و…)، اتفاقات داخل مینیبوس ، تشییع چندبارهی گربه، و خواب و بیداری های حاج جمال و دست آخر فضاسازی خاص داستانی و استفاده از کعبه و منا و صفا و مروهی دروغین و… رمان از حال و هوایی سوررئال و جنبههای تمثیلی برخوردار می شود و نویسنده نیز نتوانسته به این وجوه کیفتی منسجم دهد و در واقع داستان بین این سه جنبه سرگردان به نظر میرسد و این مسئله به انسجام ساختاری رمان لطمه میزند.
مرتضی فخری با رمان حوریه نشان میدهد که نویسندهای باقریحه است که بر رمان عناصر رمان و ظرفیتهای آن اشراف دارد و مهمتر از همه اینکه آنها به خوبی به کار گرفته است . بی شک، اگر او چنین دغدغههایی را در داستاننویسی و تواناییهای خود را در این عرصه صرف نوشتن رمانی با حال وهوای امروزیتری کند، با توفیق بیشتری نیز روبرو خواهد شد، چرا که هنوز هم که هنوز است ، جای خالی ادبیاتی که به دغدغه های کنونی جامعهی ایرانی بپردازد، احساس می شود .
انتشار در «مد و مه»: ۱۸ دی ماه ۱۳۸۹