این مقاله را به اشتراک بگذارید
«مدت هاست که بیشتر زنهایی که برای فال پیش من میآیند منتظر چیزی نیستند یا مدت ها از زمانی که منتظر بودهاند گذشته، چندان امید و رمقی هم برای چشم به راه بودن یا چندان باور و اعتقادی به وقوع یک معجزه ندارند. بعضیهاشان هم به این خاطر اصلا منتظر نیستند. چون آن قدر به همه چیز رسیدهاند که دیگر فال گرفتن برایشان حکم تفریح دارد یا شاید صدقهدادن به زنی مثل من. اما دخترهای جوان این طور نیستند. با اشتیاق منتظرند. منتظر همه چیز. منتظر یک آدم جدید، یک کار جدید، یک قیافه جدید، یک هدیهی غیر منتظره، یک شاخه گل، یک سبد گل غول آسا، یا منتظریک تلفن، یک پیشنهاد، یک شکلات و خلاصه هرچیزی برای آنها با انتظار معنی میشود.
فال گرفتنم بگیر و نگیر دارد. گاهی خیلی خوب فال میگیرم و گاهی نه. دست خودم نیست. هرچند هیچ وقت هم به مردم از روی ظاهرشان چیزی نمیگویم. تنها سوالی که می پرسم این است که متاهلاند یا مجرد سوالی که ما هیچ وقت نمیپرسیدیم. ماما کافی بود به زنی نگاه کند تا بفهمد چندبار در زندگیاش عاشق شده اما من می پرسم…» ( مادرم عاشق لاک قرمز بود، ص ۴۶)
***
«چهار چهارشنبه ویک کلاه گیس» مجموعهی ده داستان است با عناوین ( تصمیم، زانتیای سیاه، شمس العماره، مامان عاشق لاک قرمز بود، مثل همیشه، اسب، چهارچهارشنبه و یک کلاه گیس، بزک، گروه اکثریت، تو خفه میشی یا من). مضمون اغلب داستانهای این کتاب پیرامون زنان و مسائل و مشکلاتشان درجامعه ایرانی است. «هلن سکسو» قائل است که نوشتار زنانه را نمیتوان در قالب نظریه گنجاند و قانونمند کرد، فقط میشود شرح داد و از تاریخچهاش حرف زد.
به نظر میرسد که داستانهای بهاره رهنما نیز بیشتر حاصل تجربیات اوست، وصف الحال زنانی که یا به طور مستقیم با آنها تجربه زیسته داشته و یا لااقل از نزدیک شاهد و ناظر زندگی آنها بوده است. و شاید از همین روست که تصویر زنان در داستانهای این نویسنده، تصویری واقعی و باور پذیر از کار در آمده است.
فضای اغلب داستانها بهجز داستان” اسب” که به آثار سورئال پهلو میزند، فضایی رئالیستیست. نویسنده به جای بازیهای فرمی یا استفاده از زبان و تکنیکهای دشوار، روایتی ساده اختیار کرده است و از همین رو نثر بهاره رهنما نیز نثری ساده اما پالوده و روان است که برای مخاطب داستانها خوشخوان است. داستانها او سرشارند از عناصر روایی در قصهگویی که سهم بسیاری در جذابیت آنها دارند. اگر نظر میلان کوندرا را ملاک قرار بدهیم که “وظیفه ادبیات شکافتن هستی انسان است”، باید گفت که بهاره رهنما نیز به شیوهی خاص خود دست به این شکافتن هستی در مورد شخصیتهای داستان هایش زده است که که مولفههای آن به اشکال مختلف در داستانهایش جلوهگر میشوند.
در داستانهای بهاره رهنما آن پیش داوریهای معمول در ادبیات زنانه را شاهد نیستیم که هستی بر دو بخش زن و مرد تقسیم میکنند! اما در عین حال او بیآنکه در دام شعارزدگیهای رایج بیفتند، ستم مضاعفی که بر زنان روا می دارند، مردود نمی شمارد . به عنوان نمونه در داستان “تو خفه میشوی یا من” زن از خیانتهای شوهر در حق خود شکوه میکند، غافل از اینکه سارای فال گیر با شوهرش رابطه عاشقی دارد. و او در بهوجود آوردن چنین شرایطی تنها مردان را مقصر نمیداند که زنان را نیز در ستمی که بر جنس خود میرود سهیم میداند.
در داستان”بزک” هم بازهم همین مقوله خیانت را درحق زن می بینیم، اما در این جا زن قصه خود را آماده میکند که به مهمانی هوویش رفته و چهره واقعی همسرش را آشکار کند. نویسنده در داستان “زانتیای سیاه” هم گذران روزهای قهر و متارکه زن را حکایت می کند.
درست است که نگاه رهنما به زنان و مسائل و مشکلات آنها، نگاهی متفاوت یا بدیع نیست، اما در عین حال او در داستانهایش ظرایفی را بکار میبرد که لااقل در جزئیات متضمن طراوت و تازگی برای این داستانهاست، جزئیاتی زنانه که کمتر انتظار میرود که جزئینگرترین مردان هم قادر به درک ریزهکاریهای آنها بدین شکل هستند.
در داستانهای رهنما منشا بسیاری از ناهنجاریها در عدم درک متقابل زنان و مردان از خواستها و نیازهای آنهاست. به عنوان مثال در داستان ” گروه اکثریت” راوی عشقیست خارج از عرف زناشویی، در حالیکه مرد ناتوان از درک روحیات و شرایط همسرش، فقط درتقلاست که امکانات مادی بهتر زیستن را برایش محقق کند.
در این داستان زن بهدلیل علاقهای که به ادبیات دارد، به همکار همسرش که از قضا اهل ادب و ادبیات است دل می بندد و یا در داستان ” چهارچهارشنبه و یک کلاه گیس “رابطه بین آقای محمدی خدمتکار وخانم رویایی، یک رابطه عاطفی است درحالی شخصیت مرد از درک توجه محبت آمیز زن قصه عاجز است.
ویریجینیا ولف معتقد است، زن برای نوشتن و انتقال نگاه خود به متن راه دشواری دارد. جملهها مردساختهاند. تبدیل آنها به زبان زنانه نیاز به تغییرات زیاد دارد. علیرغم نگاه انتقادیام به مجموعه داستان”چهار چهارشنبه ویک کلاه گیس” لذت خوب خوانش داستانهای خانم رهنما را نمیتوان منکر شد. از طرف دیگر روی آوری هنرمندانی مانند (خانم رهنما مسعود کیمیایی ، رضا کیانیان و داریوش مهرجویی و..) به نوشتن داستان کوتاه و رمان را بایستی اتفاق خوبی دانست که با وجود حلقه مفقوده بین سینما و ادبیات کشور امید که در آینده نزدیک سینما و تلویزیون در فیلمهایشان از آثار داستانی خوب کشور استفاده کنند.
به امید آن روز!