این مقاله را به اشتراک بگذارید
در ایام برگزاری نمایشگاه کتاب، نمیتوان از کنار آن بیتفاوت گذشت، بنابراین ما هم به مناسبت این روزهای مبارک! در چند پست، به صورت دنباله دار، قصد داریم به چند و چون این نمایشگاه پرداخته و گزارشی از اوضاع و احوال آن را در اختیار علاقمندان قرار دهیم. بخش نخست این گزارش در ادامه از نظر شما میگذرد.
۱
درست است برای ایرانیان، آغاز فصل بهار مبنای سال نو به حساب میآید؛ اما از جدا از این هر جماعت و صنفی تقویم کاری خاص خود را نیز دارند برای نمونه اهالی سینما، روزهای برگزاری جشنواره فیلم فجر را مبنای آغاز سال جدید کاری قرار داده و فعالیتهای حرفهای خود را براین اساس تنظیم میکنند، دانشآموزان هم آغاز فصل پاییز را به عنوان مبنای سال توی تحصیلی به حساب می آورند و از این دست… خال اگر قدم به ساحت نشر و دنیای کتاب بگذاریم، بیشک روزهای برزگزاری نمایشگاه بین المللی کتاب تهران است که مبنای سال نوی حرفهای بهشمار میآید. در این ایام است که ناشران رخت و لباس نو میکنند و اغلب سعی براین دارند که تولیدات تازه خود را بهگونه ای به بازار بفرستند که در ایام نمایشگاه خودی نشان بدهند و اگر فرض را بر رفاقت بگذاریم، در این زمان که همه در یک محل گرد هم میآیند، دیدار تازه میکنند و اگر گوشه چشمی هم به رقابت داشته باشیم، در این روزهاست که با محصولات خود قدم به میدان میگذارند که اصل اینست، اگرچه برخی خانههایی (غرفههایی) بزرگتر و با تزئینات چشمنوازتر داشته باشند، در نگاه نخست جلب توجه میکنند، اما اگر متاع دندانگیری نداشته باشند، این خانههای بزرگ خالی از میهمان می شود. چرا که میهمانان بهاری عید اهالی کتاب به طمع خوراک مطبوع قدم به خانه صاحبخانه می گذارند و صاحبخانهای که سفرهاش بدین صفت رنگ و بویی نداشته باشد، فراخی خانه و زیبایی آن دردی را دوا نمیکند. چنانکه کم نیستند ناشران دولتی با غرفههایی بزرگ و با دکوراسیون زیبا و البته خالی از میهمان. و باز کم نیستند ناشران بخش خصوصی که اگرچه غرفهای کوچک دارند که صاحبخانه به زور بساط خود را در آن پهن کرده، اما شمار میهمانانشان بسیارند. البته هستند ناشرانی هم در بخش دولتی و به خصوص در بخش خصوصی که هم غرفهشان بزرگ است و هم میهمانان شان بسیار که خدا هردو را بیشتر سازد و خدا خانهی هرکس را که دغدغه فرهنگ دارد، آباد کند!
۲
رفتن به نمایشگاه کتاب برای ما شده عادت، عادتی دیرینه که ترک کردنش احتمالا موجب مرض باشد! هر سال درروزهای برگزاری نمایشگاه کتاب، اول صبح سرحال و مشتاق راهی نمایشگاه شدهایم و اما هنگام بازگشتن خسته و کوفته، گرمازده و البته از کت و کول افتاده، به خاطر خرکش کردن یک بار کتاب، و با انگشتانی تاول زده به خاطر جابجایی کیسههای سنگین کتاب از این غرفه به آن غرفه، و مهمتر از همه جیبهایی که پر رفته و خالی برگشتهاند و ریال هایی که باید خرج امور واجبتری میشدهاند اما با تغییر ردیف بودجه، صرف خرید کتاب شدهاند و نهایتا بردن این کتابها تا خانه که با وسیلهی شخصی و بدون آن کم دردسر نیست، بهخصوص اینکه مسافتی طولانی را باید پیمود تا از خود نمایشگاه خارج شد، رفتن به خانه که جای خود دارد… با این اوصاف هربار برای خودمان خط و نشان کشیدهایم که این آخرین سالیست که برای خرید کتاب به نمایشگاه میرویم!… اما با این حال سال بعد که نمایشگاهی تازه آغاز شده، همهی مصائب را به فراموشی سپردهایم و یا خودمان را به فراموشی زدهایم و بعد در یکی از آغازین روزهای نمایشگاه (چون طاقت نداریم و باید در همان روزهای اول دیدار تازه کنیم) سر صبح حوشحال و سرحال راهی نمایشگاه می شویم تا چه پیش آید… خلاصه اینکه رفتن به نمایشگاه و همهی مناسک مربوط به آن عادتیست ترک نشدنی نشدنی!
۳
جوانتر که بودیم هر سال یکبار دوبار که نه گاه یه تا چهاربار راهی نمایشگاه میشدیم و تا هرچه در کیسه داشتیم به کتاب بدل نمیکردیم آرام نمیگرفتیم. همیشه هم صدای غرغر پدر مادر بلند بود که هر چیزی گیریم که خرید کتاب باشد، حد و اندازه دارد. نکته مهم این بود که تخفیف ۱۵- ۲۰ درصدی در نمایشگاه برای ما کلی قدر قیمت داشت چون با تخفیف هر چهار یا پنج کتاب میشد یک کتاب بیشترخرید و این کتابهای بیشتر، کلی به ما حال میداد تا با تماشای جمال این کتابها که نوعیمجانی برایمان تمام شده بود، خستگی و دیگر مشکلات خرید از نمایشگاه را به راحتی به جان بخریم.
اما حالا که در خانه یک انباری ده متری را پرکرده ایم از کتاب و مجلههای غیر دم دستی و یک اتاق پانزده متری را هم از کف زمین تا نزدیک سقف قفسه بندی کرده و کتابهای به اصطلاح دم دستی را چیدهایم و جز یک پنجره، عملا چیزی بهنام دیوار در آن وجود ندارد، برخی از دوستان و ناشران لطف میکنند و کتابهای تازه شان را برای ما میفرستند، قدری در خریدن کتاب دست به عصاتر عمل میکنیم چرا که هرکتاب تازهای که اضافه شود، یک کتاب باید به انباری منتقل شود. روایت شده که بهشت جاییست با قفسههای پرکتاب، و در این بهشت کوچک ما که اتاق کارمان باشد، به شدت با کمبود جا مواجه هستیم.
با این شرایط خرید نمایشگاه برای ما شده، تهییه کتابهایی که آنها را از قبل خوب سبک سنگین و نشان کردهایم، به اضافه گرفتن فهرست تاشران معتبر که با گلچین کردن کتابهای کارآمدشان، در طول سال یا با بازدید دوباره از نمایشگاه آنها را خریداری کنیم. که سر جمع خود اینها هم با وجود همهی تنگی جا و البته تنگی معاش، باز هم تعداد قابل توجهی می شوند.
سوای این چندیست که یک کتاب باز دیگرهم به خانهی ما اضافه شده که برای خود کتابخانه مستقلی دارد پر از کتابهای کودک از سری ماحراهای فسقلیها بگیر تا میمی نی و پوپو و… که آنقدر حساس هم هست که اگر یکی از این کتابها کمی آسیب دیده باشد، باید دوباره آن را برایش خرید و آنقدر حواسش جمع است که در آن شلوغی غرفههای کتاب کودک، خوراک خودش را شکار کند و البته چیزی را هم که بخواهد، به هیچ صراطی مستقیم نیست، حتی اگر او هم مثل پدرش نتواند برای داشتن نسخه دوم از کتابهای مورد علاقه اش مقاومت کند! به هرحال با این که خریدهای مانی چهار ساله هم دوسالیست که به هزینههای نمایشگاه ما به شکل محسوسی افزوده، اما خوشبختانه دفتر و دستک او و کتابخانه اش مستقل است و تا زمانی که اتاق خودش را پرنکرده ،به معضل کمبود جا و ترافیک اتاق پدرش، چیزی اضافه نمی کند!
با در نظر گرفتن مجموعه این شرایط، شما خودتان را بگذارید جای بانوی این خانه (که خدا صبر و تحملش را بیشتر کند!) که کم از دست یک همسر کرم کتاب دردسر داشت که حالا یک پسری هم پیدا شده که قدم گذاشته در جای پای بی آخر عاقبت پدرش.. بنابراین برای اینکه خود نیز به معضلات موجود اضافه نکند، مجبور است قید انتخاب کتاب را بزند و تن بدهد به انتخاب مردان خانه(!) چه در مواردی که خودش میخواهد کتاب بخواند و چه در مواقعی که مانی هوس مطالعه به سرش میزند و چون هنوز به سن مدرسه نرسیده به اجبار دست به دامن مادرش می شود، اما حسن مسئله در این ست که سه چهار بار که یک کتاب را برایش بخوانی خودش از عهده خواندن آن بر می آید، البته گاه با حذف یا افزودههایی که خاص جاهاییست که هنوز حفظ نشده و یا فراموش کرده است.
۴
روز دوم نمایشگاه این جمع کوچک خانوادگی عازم مصلی تهران شدند، البته برای بازدید از نمایشگاه بین اللمللی کتاب که این صفت بینالمللیاش برای ما هیچ وقت نمودی نداشته و همانند خیل قابل توجهی از بازدید کنندگان، یکراست رفته ایم سراغ سالن ناشران عمومی و یا این اواخر سالن ناشران کتابهای کودک و نوجوان. بنابراین چون چندان اطلاعی از کم و کیف حضور ناشران خارجی نداریم، بهتر است اشارهی چندانی به این مسئله نداشته و تنها به نکته زیر اشاره کرده و از آن بگذریم. و آن هم اینکه سالن ناشران خارجی از کیفیت نمایشگاهی بیشتری برخوردار است و برخلاف سالن ناشران داخلی که به جای نمایشگاه بیشتر حکم فروشگاه را دارد، بیشترکتابها را نمایش میدهند و کمتر به فروش آنها میپردازند و فروش این کتابها نیز اگر در برنامه باشد، از طریق سفارشهاییست که در ایام بعد از نمایشاه به دست متقاضیان میرسد.
درست است که به عنوان یک علاقمند به خرید کتاب، همیشه ایام نمایشگاه و تخفیفهای رایج در آن فرصت مغتنمی برایم بوده، اما نباید حقیقت را نادیده گرفت که اگر نمایشگاه به جای کیفیت فروشگاهی به همان کیفیت نمایشگاهی خود اختصاص داشت، آنوقت ماجرا شکل دیگری به خود میگرفت و ناشران به جای دغدغه های مالی با دغدغههای فرهنگیتری پا به نمایشگاه میگذاشتند و آنها هم که چنین رویکردی نداشتند از حضور در آن صرف نظر میکردند.
اما حسن مهم ماجرا این بود که در این صورت کتابفروشان گله نمی کرند که فروش نمایشگاهی باعث کسادتر شدن بازار کساد آنهاست. از طرفی ناشران هم به جای فروش، روی معرفی بهتر تولیدات خود تمرکز کرده و به این ترتیب برنامههای فرهنگی متناسبی با شرایط مورد اشاره تدارک میدیدند. در این اوضاع خرید کتاب هم میتوانست سفارشی باشد برای ایام بعد از نمایشگاه و یا اینکه ناشران در طول سال همین تخفیف را به خریداران در فروشگاه یا مراکز پخش خود بدهند.
بحث نمایشگاه یا فروشگاه بودن این ایام ده روزه، مفصل است و دیرپا، خلاصه کلام اینکه فروشگاهی بودن ماجرا باعث شده ناشران اگر برنامهای هم برای این روزها تدارک میبینند برای جلب توجه و فروش باشد، مثل دعوت نویسندگان برای امضای کتابهایشان و جلب توجه بازدیدکنندگانی که به طور بالقوه میتوانند خریدار کتاب باشند، آن هم کتابهایی که در بسیاری موارد اطلاعات درستی درباره آنها ندارند!
۵
اگر چه سالن ناشران داخلی بر اساس حروف الفبا مرتب شده، اما ورودی اصلی سالن درست روبروی غرفه های ناشرانیست که اسمشان با حروف آخر الفبا آغاز میشود. بنابراین ما برای این که به شکل مرتب از اول تا آخر سالن را یک دور کامل بزنیم، میرویم به طرف دیگر سالن که سیروسفر خود در نمایشگاه را از آنجا آغاز کنیم.
البته میتوان این دور کامل را از حروف آخر الفبا نیز آغاز کرد، اما از شما چه پنهان که بهانهی ما برای این کار سر زدن به غرفههای دوستان است که با حرف الف آغاز می شود. نمونه اش نشر آموت و نشر افراز که درست در آن سوی سالن قرار دارند.
سیر و سفر نمایشگاهی ما از جلوی غرفهی آموت آغاز می شود که شرحش بماند در ادامهی ماجرا در پست بعدی…
ادامه دارد….