این مقاله را به اشتراک بگذارید
رمان ایراندخت برشی از تاریخ ایران است که بااستفاده از تکنیکهایی جالب توجه از سوی نویسنده، شکل روایت داستانی گرفته است .این رمان در واقع بازگو کننده معظلات اجتماعی دوره ساسانی نیز به شمار می آید. البته در خوانش دقیق این کتاب ما می توانیم تشابه هایی نیز از عصر حاضردر آن بیابیم در این اثر ما شاهد دو جریان روایتی هستیم که نویسنده با درایت توانسته است در ابتدای داستان این دو را با همدیگر مرتبط کرده، ولی در سراشیبی داستان ما شاهد هستیم که این دو راه خود را از همدیگر جدا می کنند که البته رنگ وبوی اجتماعی آن نسبت به جریان عشقیاش پررنگ ترا ست . نکته جالب توجه این است که نویسنده توانسته این جریان دو روایتی را خوب رهبری کند تا حدی که کارکردی مکمل گونه برای هم پیدا می کنند . هر چند که نویسنده مفاهیم رو ساخت و ژرف ساخت اثر را با استفاده از دستور زبانی گشتاری –زایشی بیشمار جمله تولید کرده است در حالی که روساخت را می توان مشاهده نمود ودر زیر آن ژرف ساخت اثر را تنها با پس کشیدگی فرایند گشتاری می توان نظاره گرش باشیم .
شخصیت های رمان نیز سفر هایی معنوی دارند که در سیر داستان مجذ وب کننده می شوند مثلن سفر روزبه و دیدارش با مرشدی مسیحی وگرویدن به دین مسیحیت وی که اوج صفر معنوی محسوب می گردد (باآن چه تا ان زما ن از پدر و دیگرروحانیان مذهبی شنیده بود بسیار تفاوت داشت . او هیچ گاه خدا را تا این اندازه مهربان و دوست داشتنی نیافته بود و همچنین او را به وجد اورد .از متن کتاب ).
در واقع در جستجوی حقیقت بودن شخصیت رمان نوعی همذات پنداری را به دنبال دارد برای کشف حقیقت در داستانکه خواننده را نیز با خود سخت درگیر می کند .البته این میل به حقیقت جویی در کل داستان پررنگ می باشد .که رمان نویس ما در آخر داستان به ان اشاره ای خوب دارد ، در واقع راهی را می یابد که به سلمان فارسی شدن منتهی می شود، در واقع شخصیت ها را می توانیم درمقام برساختی توصیف نماییم چه به صورت مستقیم وچه غیر مستقیم . این رمان ساخت شکنانه از پس اینکه توانسته جریان تاریخی را رمان کند خوب بر آمده است .
توصیف های ساختاری در این اثر نشان از چگونگی رخدادها با هم را می دهند که ترکیبی را بوجود اورده اند بنام خرده توالی و کل داستان از به هم پیوستن این خرده توالی ها شکل گرفته است ،که دراین میان ما می توانیم خط داستان را مشاهده کنیم که خطی شبیه کل داستان دارد ولی تنها به افراد ی محدود می شود . مثلن فرقی مشاهده می کنیم میان روابط بدخشان با پسرش روزبه ویا خط داستانی روزبه با ایراندخت اگر چه دو خط روایتی را در روند داستان بوجود می آورند ،اما در راستای توالی هم بوده که همان توالی علی و معلولی سیتند .از شگرد های قابل پسند آقای ناصح همانا انتخاب زاویه دید دانای کل برای رمان می باشد .چرا که نویسنده جریان ذهنی شخصیت هارا برای خواننده خوب به نمایش می گذارد و ما شاهد تحولات ذهنی شخصیت ها می باشیم .
در باب عشق های مطرح شده در رمان؛ عشق روزبه به ایراندخت خود باعث موتور محرکه ای می شود تا خواننده با اشتیاق رمان را تا آخر بخواند ، چرا که نوعی کشف در این عشق نهفته و این همان موضوعیست که ما را متوجه می کند عشق این دو با عشقی که مثلن بدخشان به روزبه ویا ماه بانوبه دخترش دارد فرقی اساسی دارد و به عقیده نگارنده عشق این دو عشقی کشف و شهودی محسوب می گردد و ابعادی معنوی دارد تا دنیوی .
در بعد اسطوره ای کار، نماد آتش نظر مرا به خود جلب کرد . اتش در عین که نماد احساسات و اشتیاق ها و نفسانیات هست ، نماد روح و معرفت شهودی نیز قلمداد می شود . در اسطوره ها و روایات دینی ، اتش مقدس حضور داشته است مثلن پرومته اتش مقدس را از کارگاه هفایستوس می دزدد و به انسان می دهد. زرتشت اتش را از بهشت می آورد که نه دود دارد و نه حرارت وخاموش هم نمی شود .بودا کمال انسان را در رسیدن به نیروانا که همانا به اتش خاموش تعبیر شده است می داند .همین اتش در باور دینی اریایی ها برترین آخشیج ودر ارتباط با مهر و آفتاب است و به ان بع عنوان وسیله ای پالایش انسان از گناهان نگاه می کنند .چنانکه سیاووش برای اثبات بی گناهی خودش از میان آتش گذشت .هرچند که در این رمان ار نشانه های عددی نیز نویسنده بهره برده است .
از این سخنان که بگذریم ایراندخت مکتوبی معنایی به شمار می رود که به دلیل بار دراماتیک داستان و اوج و فرود های آن حتی می تواند دستمایه خوبی برای ساختن فیلم شود. در واقع در این رمان بقول کلود برمون: ما کلمات را می خوانیم ، تصاویر را می بینیم و ایما و اشارات را تفسیر می کنیم ،اما در دل کلمات و ایماها داستان است که دنبال می شود . در هر صورت معنا هم تا درک وبیان نشود بوجود نمی آید .