رفتن به محتوا رفتن به فوتر

«روزی یک پاراگراف» داستانی از فریبا منتظر ظهور

1 Comment

  • مریم محمدی
    ارسال شده 29 جولای 2011 در 5:11 ب.ظ

    سلام کلی خندیدم اما وقتی از این جنس داستان رو می خونم انگار سریال می بینم تو خونه ما از این خبرا نیست شاهدش دیو ار تبله شده حمام به پذیرایی که به هر زبانی گفتیم نشد و بسیارن از این موارد چون پدر محترم خستن وخونه و زندگی به حال مبارک خودش رها کردن !!!!!!!!!!۱

    یا علی

ارسال نظر

0.0/5