این مقاله را به اشتراک بگذارید
با دوستم توی کافی شاپ«پاتوق»نشستهایم و از آن بحثهای در پیتی میکنیم که هیچوقت راه بهجایی نمیبرد. اصلا بعضی از این بحثها قرار هم نیست راه بهجایی ببرد. کافی شاب ازنوع مدرنش نیست. هرچیزی که دُمش وصل میشود به عهد عتیق توی آن ریختهاند تا حس نوستالژیک مشتریها را تحریک کنند. کسی نیست بگوید، با دو تا سیاله و کوزه شکسته و چند تا نی چپ اندرقیچی که نمیشود حس نوستالژیک گرفت. من و دوستم گاهی هوس میکنیم توی این جورکافیشاپها بپلکیم، نه برای اینکه چیزی بخوریم بیشتر برای اینکه ادای آدمهایی را دربیاوریم که اگردرماه یک روزشان راتوی اینطورجاها شب نمیکردند، تمام وقت کج خلق بودند.
حرف سر این بود که چه طور می شود مشکلات را شکلات کرد. این روزها همه جا ازهمین حرفها میزنند، توی کتابهای فانتزی و درکتابهای جدی با قطع وزیری، حتی توی سبد باطلههای ادارات هم میشود از این حرفها پیدا کرد. بدترنظریات روانشناسهاست که کتابهایشان مثل مور و ملخ ریخته توی بازار و حرفهایی میزنند که توی قوطی هیچ عطاری پیدا نمیشود.
دوستم همیشه برای روانشناسها صفحه میگذارد. فکر میکند خبرندارم که میانهاش با آنها شکرآب شده وچند بار بهخاطر بزه کاری که من میگویم گندکاری توی دارالتادیب آب خنک خورده و کلی تست زده تا بفهمند از بزهکارهاست یا روانیها.
میپرسم: «تو بزه کاری یا روانی؟»
خیره حصیرهای آب خورده میشود: «توچی فکرمی کنی؟»
به یک آدم روانی یا بزهکار چه جوابی میشود داد؟ «من نظری ندارم.»
میگوید: «این حرفها را ولش! شکلات مشکلات را بچسب. »
فکش گرم میشود به خزعبلات :«همه دهان گشادشان را جرمی دهند که بگویندمشکلات را شکلات کنید وگرنه مشکل میزند دک و پوزتان را پایین میریزد. ولی خدا میداند که بلوف میزنند بدتر اینکه میگویند خودشان با مشکلات همین کار را کردهاند، ولی هیچ کدامشان نمیگویند شکلات مشکلات باید چه مزهای داشته باشد و از چه نوعش باشد؛ کاکاویی، پاستیل میوهای یا آبنبات قیچی که پدربزرگهای عهد بوق به خورد نوههاشان میدادند تا قروچ قروچ بجوند و توی چاله چولههای دندانهاشان دنبالش بگردند.»
میگویم: «ولی عقیده من توی این مایهها نیست. من به شکلات کاری ندارم. شکل دادن به مشکلات بهتراست.»
دوستم میگوید: «که چه بشود؟»
میگویم هرکاری نکنی تو که نمیدانی شکلات ازچه نوعش باشد بهتر است، ولی شکلها سرگرمت میکنند. مثل شکلات هم تمام نمیشوند. راستش من میانهام با این جور خوراکیها خوب نیست.
دوستم باز میپرسد : «که چه طوربشود؟»
میگویم: «می خواهی چه بشود؟ اگرمشکلات شکل ابر باشد یا چه میدانم شکل درخت یا تنگ ماهی توی سفره هفت سین، یا یک شاخ گل توی گلدانی فلزی نه از آن گلدانهای با اصالت از همین معمولیها که میشود از یک حراجی خرید، بد است؟ اصلا شکل دادن به مشکلات خودش تفریح است عوارض پزشکی مثل پوسیدگی دندان یا بالارفتن قند خون هم ندارد. نمیدانم این روانشناسها چهشان شده؟ میروند چشمت را درست کنند، جفت چشمت را در میآورند. کیه که نداند قند خون آخر و عاقبتی جز کوری ندارد. ولی همه میدانند بازی و تفریح برای روحیه آدم خوب است.
بحثمان گل انداخته که یک آن چشممان میافتد به آمبولانس تیمارستان که کنار کافیشاپ ترمز میکند. دوستم لبخند میزند: «بازاین دیوانهها افتادند دنبال ما.»
میگویم: «نسکافه میخوری؟»
سری تکان میدهد: «آره اگر شیرین نباشد.»
من و دوستم دو فنجان نسکافه سفارش میدهیم و اصلا ککمان هم نمیگزد که دو مرد از آمبولانس پیاده میشوند، وارد کافی شاب میشوند و چشمشان مثل سگ دو دو میزند دنبال ما!
***
درباره نویسنده:
فاطیما فاطری
در بهمن ماه ۱۳۵۱ در کاشان به دنیا آمده است. مدت ده سال است در زمینه ادبیات داستانی فعالیت دارد، عضو انجمن ادبی اندیشه جوان سپهری کاشان است. در مجلات مختلف همچون: جوانان امروز، کلک، فصلنامه کاج، داستان همشهری آثاری منتشر کرده. در نهمین جشنواره «بانه» داستان «من یک مقتولم» و در هفتمین جشنواره اصفهان داستان «تپهای شبیه ماجور» او انتخاب شده است.
وبلاگ نویسنده: «نامیر» ffateri. blogfa. com
3 نظر
مریم محمدی
سلام وقت بخیر
داشتم خودمو آماده می کردم که بگم با یه گزارش گونه مواجهیم که یکهو غافلگیر شدم
یا علی
فاطیما فاطری
با سلام وخسته نباشید
ممنون از این که مرا به جمع سایت خود پذیرفتید .
ليلا ساتر
سلام خانم فاطری عزیز
خیلی خوب بود
لطفا مرا پیوند کن