این مقاله را به اشتراک بگذارید
۲۳- داستان تدوینی
داستان تدوینی یکی از مشکلترین اشکال داستان نویسی است، و نوشتن آن نیاز به تسلط و تمرکز و هوشی خاص در پیوند دادن داستانها، خط طرحها، خاطرات: رجوعهای به گذشته و زاویه دیدهای متفاوت دارد. در حقیقت شکلی از داستان است که جدول معمایی از شخصیتها دارد و خواننده باید آنها را به هم پیوند دهد.
اَثر تدوینی: هر اثر ادبی مرکبی که در آن چندین عنصر کم و بیش ناهمگن با یکدیگر ترکیب شوند یا بیامیزند و معمولاً روی یکدیگر قرار گیرند یا قسمتی از همدیگر را بپوشانند (فرهنگ نوین دانشگاهی و بستر).
مثال: چهار زن مشغول ورق بازی هستند. آنها منتظر فرصتی مناسب و ورود سایمن فیشرمن میلیاردر هستند. قرار است سایمن نام زنی را که برای ازدواج انتخاب کرده است اعلام کند. هر زنی به دلیلی می خواهد با او ازدواج کند.
داستان تدوینی را تکه تکه می نویسند و اجزای گزیده اش را با هم به نحوی می آمیزند و می چینند که شک و انتظار ایجاد و نمایشی شود. در واقع داستان را با استفاده از زاویه دید تک تک بازیگران می نویسند و نویسنده از یک زاویه دید به زاویه دید دیگر می پردازد و هر بار که دیدگاهی را افشا می کند، مقدار بیشتری از داستان یا طرح آشکار می شود.
مثال
ساندرا ثروت او را می خواهد. مایرا به دلیل اینکه سایمن بانک پدرش را ورشکست کرده است، می خواهد او را بکشد. لوئیس که به طور مخفیانه متخصص خواب مصنوعی (هیپونتیزم) است می خواهد با مدهوش کردن او، تمام پولهایش را به نام خود کند. اما جودی عاشق اوست.
نویسنده می تواند موقع نوشتن داستان سنتی با چند زاویه دید، شخصیت اصلی، درجه دو، درجه سه و حتی بسیار فرعی استفاده کند. اما در داستان تدوینی فقط از زاویه دید شخصیتهای اصلی استفاده می کنند. چرا که استفاده از زاویه دیدهای دیگر جدول معمای اشخاص را پر از اطلاعات ریز و درهم و برهم می کند و موجب سردرگمی یا حواس پرتی خواننده می شود.
بهترین شیوه برای تغییر زاویه دید، استفاده از گفتگویی است که ظاهراً برای وقت گذرانی، اما در واقع بیانگر جزئی از داستان هر شخصیت و نگرش اوست و هر چه بیشتر شخصیتها را افشا می کند.
داستان فرد میلیاردر، داستانی فرعی است و چون فقط در آخر داستان در صحنه حاضر می شود، نمی تواند خط طرح خودش را بیان کند. داستان او را باید تک تک زنان با اطلاعات و خاطراتشان درباره ی او و نگرششان نسبت به او فاش کنند. طرح خطی میلیاردر را زنان می نویسند. بدین معنی که هر یک وجه روشنی از شخصیت او را که دیگران نمی دانند افشا می کند. و خواننده این قسمتها را به هم پیوند می دهد. در حقیقت خواننده نمایش را بسط می دهد و تأثیر داستان میلیاردر را آشکار می کند.
شک و انتظار زمان حال باعث سطوح مختلف تنش در داستان می شود: میلیاردر کدام زن را انتخاب می کند؟ آیا خواننده قبل از ورود او می فهمد؟ در اتفاق زمان حال عمل داستانی چندانی وجود ندارد. عمل و نمایش فقط در خاطرات کوتاه و رجوعهای کوتاه به گذشته زنان و نحوه ی ارتباط زندگی گذشته ی آنها با فرد میلیاردر است.
نویسنده باید حتی دیدگاه میلیاردر را نیز از طریق رجوعهای به گذشته ی زنان افشا کند؛ اگر چه این کار قابل توصیه نیست. شخصیت میلیاردر تا وقتی مرموز است و تکه تکه؛ و خواننده با متصل کردن تکه های به یکدیگر، آنها را به کل واحدی تبدیل می کند، جالب و پیچیده است. و باز خواننده با چسباندن تکه های شخصیت میلیارد به هم، می فهمد که از چه زنی را انتخاب می کند و چرا. البته نویسنده باید گاهی از علائمی گیج کننده و دروغین استفاده کند تا خواننده در حدس زدن گمراه شود.
۲۴- کیمیای نویسندگی
هر چه می نویسید مفهومی ندارد، نه؟ عمق شخصیتهایتان به عمق کاغذ سلوفان است. داستان مثل سیاه مست هایی که تشنج دارند تلوتلو می خورد. خط طرح فاقد منطق است و دلیلی برای ادامه ی داستان وجود ندارد و نویسنده ی حرفه ای شدن به رؤیایی واهی می ماند.
بسیار خوب. حالا دیگر شما واقعاً به نویسندگی علاقه دارید و به زودی به مهارتی که قبلاً نداشتید دست خواهید یافت. منتها اینک در بخش تاریک و اسرارآمیز مراحل نویسندگی – که توضیح دادنی نیست – هستید. اما قبل از اینکه نویسنده شوید باید حتماً این بخش وصف ناپذیر را حس کنید.
شخصیت نویسنده هم در همین مرحله آزموده می شود.
و باز کیمیای نویسندگی در همین مرحله اتفاق می افتد. همان گونه که کیمیاگران قدیم رنجی برخود هموار می کردند تا سرب را تبدیل به طلا کنند و نمی توانستند، نویسنده نیز سعی می کن با رنج و زحمت چیزهای بی ارزش را تبدیل به گنج کند.
کیمیاگران ناکام می ماندند اما نویسنده موفق می شود.
ناگهان در کمتر از یک چشم به هم زدن، نوشته شما دگرگون می شود. و عجیب آنکه دقیقاً به همان چیزی تبدیل می شود که می خواستید. اما چرا این تغییر ناگهانی این قدر طول می کشد؟ دلیل آن، تن به تجزیه و تحلیل نمی دهد اما شیوه ی دستیابی به آن قابل درک است: سختکوشی، پایداری و ایمان نویسنده به کارش.
خود نویسنده همیشه به پیشرفت کارش واقف نیست. چرا که ذهنش آنقدر مشغول درست از کار در آوردن اثر است که تمام مهارتهایی را که آموخته است و به کار می بندد نمی فهمد. در این هنگام وی نه تنها فنون پیچیده تری را می پرورد بلکه آگاهانه در طی مراحل کار خود، مدیری را خلق می کند که چنان پیوسته همه چیز را می آمیزد و ترغیب و پیوند می دهد که ناگهانی می نماید. و بعد پیش می رود و قلم می زند، چون کار نویسنده نوشتن است.
گاهی اوقات یک سال تمام از وقت نویسنده صرف نوشتن و پرداختن از این تغییر ناگهانی به تغییر ناگهانی دیگر و از این کیمیاگری به کیمیاگری دیگر می شود و فقط اگر پایداری کند و اعتماد به نفس داشته باشد، آن کیمیا ناگهان رخ خواهد نمود.
ادامه دارد…