این مقاله را به اشتراک بگذارید
“من پیش از هرچیز منظورم از نوشتن کتاب پلیسی، سرگرم کردن خواننده است و بعد ساختن دنیائی خوب و خالی از گناه. میدانید که در قدیم اخلاقیون تمام آثارشان را با نابودی ظالم و امحای ستم خاتمه میدادند. از این نظر من هم اخلاقی هستم. در داستانهای من پیام این است که بالاخره پاکی و معصومیت بر جنایت و گناه چیره میشود. من اینرا به خواننده میآموزم. ”
“خانهی کج” ، ترجمهی صدیقه فخّار، انتشارات دستان، ۱۳۷۲
آگاتا کریستی-مری کلاریسا میلر-۱بزرگترین پلیسینویس زن جهان و جزو چند چهرهی برتر این سبک ادبی است. این نویسندهی بیهمتای انگلیسی، خالق دو شخصیت معروف ادبیات پلیسی، کاراگاه هرکول پوآرو و دوشیزه جین مارپل، و انبوهی از شخصیتهای کمتر معروف این سبک، چون تامی و توپنس برسفورد، کمیسر باتل، کلنل ریس و پارکر پاین، و یکی از نویسندگان پرخوانندهترین آثار قرن بیستم است. زمانی، “نیویورک تایمز” دراینباره نوشت: “احتمالا او تنها نویسندهای است که کتابهایش بعد از کتابهای مقدس انجیل و داستانهای شکسپیر، پرفروشترین تیراژ را داشته است” . به ادعای یکی از ناشرانش: تاکنون بیش از نیم میلیارد نسخه از آثار او به فروش رسیده، و شاید به همین دلیل است که دربار انگلستان به او لقب “ملکهی جنایت” داده است.
آگاتا کریستی به سال ۱۸۹۱ در دونشایر انگلستان به دنیا آمد؛ منطقهای که بعدها در بسیاری از داستانهای او، مرکز وقوع حوادث و رویدادهای مختلفی شد. پدرش، فردریک آلوا میلر، اهل نیویورک بود که وقتی آگاتا ۱۰ ساله بود، درگذشت. مادر انگلیسی، فرزندش را به سرودن شعر و نوشتن داستان کوتاه، ترغیب و مطالعاتش را هدایت میکرد. دورهی نوجوانیاش را دورهای پربار و آکنده از شور و نشاط میدانست. وقتی ۱۶ ساله بود، مادرش او را برای تعلیم آواز به پاریس فرستاد اما چون بسیار خجالتی بود و صدایش هم آنقدر پرقدرت نبود که بتواند خوانندهی اپرا شود، پرداختن به این هنر را از سر بیرون کرد.
آگاتا، تحصیلات کلاسیک و حتی دبیرستانی نداشت: دو سال درس فرانسه و مدتی درس و مشق پیانو، تمام آموزشهای کلاسیک او را تشکیل میدهند-از همین روست که قهرمانان داستانهایش، ناخودآگاه در گفتوگو از واژههای فرانسوی استفاده میکنند! -. مدتی بعد با مادرش برای گذراندن تعطیلات زمستانی به قاهره رفت و در آن جا رمانی نوشت-که هرگز منتشر نشد-و چند داستان کوتاه-که بعضی از آنها بعدها به چاپ رسیدند-.
در همان دوران به تشویق ایدن فیلیپاتزنمایشنامهنویس دونشایر که همسایهیشان بود، نویسندگی را آغاز کرد. ابتدا، نوشتن برایش دشوار بود. نوشتههای اولیهاش، بیشتر غمانگیز و احساساتیاند. وقت اضافیاش را به مطالعه اختصاص داده بود: “گرچه کتابهای متعددی میخواندم و به آثار جین آستین و چارلز دیکنز علاقهای فراوان داشتم ولی در واقع از مطالعهی آثار سرآرتور کونان دویل لذت بیشتری میبردم. . . من و خواهرم همیشه بر سر این موضوع که نوشتن داستان پلیسی کار سادهای است یا نه، بحث و جدل داشتیم. خواهرم این کار را خیلی آسان میپنداشت امّا من آن را تقریبا برای خودم، محال میپنداشتم!” . در سال ۱۹۱۲ نامزد سرهنگ آرچیبالد کریستی، افسر نیروی هوائی سلطنتی، شد. آندو در اولین روزهای جنگ جهانی اول با هم ازدواج کردند. آگاتا در غیاب شوهرش که در فرانسه بهسر میبرد، در درمانگاه بیمارستان کمکهای داوطلبانهی صلیب سرخ، مشغول به کار شد. در زمان جنگ گرفتارتر از آن بود که بتواند چیزی بنویسد اما مقدمات نوشتن یک داستان پلیسی را فراهم کرد. او اعتقاد داشت که این داستانها بهترین وسیله برای از یاد بردن نگرانیهای آدمهاست. او بخش عمدهی “ماجرای مرموز در استایلز” را-نخستین داستانی که قهرمانش پوآروست-در فرصتهای مختلفی در محل کارش نوشت و در مرخصی دو هفتهایاش در دارتمور آن را به پایان رساند.
پوآرو در داستان “ماجرای مرموز در استایلز” یک بلژیکی پا به سن گذاشته است که پیشتر در خدمت ادارهی پلیس بوده و اکنون به انگلستان پناهنده شده، شخصیت پوآرو که در داستانهای بعدی آگاتا کریستی کاملتر میشود، دارای ویژگیهای زیر است: مردی با قد کوتاه-فقط یک متر و ۶۳ سانتیمتر-شانههای بالا آمده، کلهای تخممرغی و سبیلهایی تاب داده که یادآور نقاشیهای قرن نوزدهم از خانوادهی سلطنتی اروپائی است. فردی آدابدان، مؤدب، وقتشناس و دقیق. کفش چرمی کوچک سیاه میپوشد و سالهاست عصا به دست میگیرد، چون در حادثهای پایش آسیب دیده است. سیگار گران قیمت میکشد و وسواس عجیبی در لباس پوشیدن دارد. به خوراکیها علاقهی فراوانی دارد و میتوان او را در این امور یک کارشناس قلمداد کرد. میتوان او را نازکنارنجی هم محسوب کرد؛ از سرماخوردگی میترسد و عطسه کردن برایش نشانهی بیماری است. روی آب، دریازده میشود؛ از همینرو از پا گذاشتن در آب هراس دارد. مردی فاقد قدرت فیزیکی یا جذابیت ظاهری است. به نظر میرسد همیشه بهانهای به اطرافیانش میدهد تا در خفا او را به مسخره بگیرند اما همین امور، توانائی ذهن پیچیدهی او را پررنگتر میکنند. آدمهای اطراف پوآرو، بتدریج درمییابند. با مردی متکبر و مغرور روبهرو شدهاند که در حل معماهای حلنشدنی، فرسنگها از او و “سلولهای کوچک خاکستری مغزش” دور افتادهاند. از اینرو، در روند حل همان معماها، پوآرو را برابر دیگران-که معمولا، در فصل نهائی، در برابر او مینشینند تا به حرفهایش گوش دهند و حرکت دستهایش را ببینند-در قامت کسی میبینیم که انتقامش را از مسخرهکنندگان میگیرد و آنها را در برابر خود به زانو درمیآورد.
کریستی دربارهی پوآرو میگوید: “اگر میدانستم پوآرو را این همه سال باید یدک بکشم، مسلما از وی چهرهی جوانتری ترسیم میکردم؛ درحالیکه هم اکنون با یک کاراگاه پیر و فرتوت سروکار دارم که نیم قرن است از این کتاب به آن کتاب نقل مکان کرده است” .
در این دوران، ادبیات انگلیس، قهرمانان آثار جنائی خود را دارد: کسانی مانند پرفسور افایکس ونراسن، ساخته و پرداختهی ژاک فوترل یا پدر براون که در کسوت کشیشها، معماهای پلیسی را پی میگرفت و جی. کی. جسترتن او را در آثارش معرفی کرده بود. اما همه چیز در سایهی شرلوک هولمز قرار دارد. شاید به همین علت است که آگاتا کریستی در نخستین اثر پوآرو، همانند دکتر واستن در “داستانهای شرلوک هولمز” ، یک شخصیت همراه را خلق میکند: کاپیتان هستینگز.
زمانیکه پوآرو به دلیل تجاوز آلمان به خاک وطنش-بلژیک -در سال ۱۹۱۴، مجبور میشود کشور را ترک کند و به انگلستان برود، در آن جا همراه با دوست قدیمیاش کاپیتان هستینگز خانهای در خیابان فارادی لندن، شمارهی ۱۴، اجاره میکند. به این ترتیب، هستینگز وقایعنگار ماجراهای اولیه او میشود. البته بعدها حضور هستینگز کمرنگ میشود تا اینکه -در داستان قتل روی حلقهها-ازدواج میکند و در دههی ۱۹۳۰ به آرژانتین میرود. پس از آن، پوآرو به وایت هیون اسبابکشی میکند که مجموعه آپارتمانهائی است “مدرن” و ظاهر و ابعاد هندسی آن، عشق مفرطش به “روش” و “نظم” را ارضا میکند. در این دوره، مستخدم وفادارش، ژرژ، و منشی باکفایتش، دوشیزه لمون، احتیاجاتش را برآورده میکنند. از دوستان پوآرو میتوان به آریادنه اولیور، پلیسینویس چاق و کموبیش حواسپرت، اشاره کرد.
در داستان “ماجرای مرموز در استایلز” ، بسیاری از نشانههای بعدی کارهای کریستی وجود دارند، مانند جنایت در یک خانوادهی اشرافی که در آن نجیبزادهها و خدمتکاران به یک اندازه گناهکار به نظر میرسند. در این قصه، جنایت با استفاده از سم صورت میپذیرد که به فعالیتهای کریستی در بیمارستان و آشنائی او با سموم مختلف و اثرات آنها باز میگردد. شیوهی استفاده از سم، بعدها در چند داستان دیگر آگاتا کریستی تکرار میشود: “مرگ در آسمان” -۱۹۳۵-، “مرگ در سه پرده” -۱۹۳۵-، “سرو غمگین” -۲۹۴۰-، “پنج خوک کوچک” -۱۹۴۳-و “سیانید پرتلالؤ-با نام دیگر: “مرگ به یاد ماندنی” – ۱۹۴۵-.
چندین ناشر حاضر نشدند این نخستین اثر آگاتا کریستی را بپذیرند و ناشر دیگری یکسال آن را نگه داشت تا سرانجام چاپ آن را پذیرفت. حق تألیف ۱۲۵ پاوندی برای نوشتن آن چندان چشمگیر نبود، امّا برای تشویق کریستی کفایت میکرد. منتقدان، این رمان را به همراه رمان “خمره” نوشتهی فریمن ویلز کرافت، آغازگر عصر طلائی ادبیات پلیسی دانستهاند. آگاتا کریستی دو سال بعد را-۲۲-۱۹۲۱-صرف نوشتن داستان “دشمن پنهان” ۶کرد که قهرمان آن، زوج تامی و توپنس برسفورد بودند. ماجراهای این زوج، بعدها با مجموعه داستان “شریک جنایت” -۱۹۲۹-و “نیام؟ ” -۱۹۴۱-پیگیری شد.آگاتا کریستی دو داستان دیگر هم حول این شخصیتها نوشته است. “ By The Pricking Of My “Postern of fate -1976-که “گریزگاه سرنوشت” ، آخرین اثر این نویسنده نیز محسوب میشود.
در سال ۱۹۲۳، پوآرو در داستان “قتل روی حلقهها” ۸ باز میگردد تا از قتلی که بیست سال پیش رخ داده، پرده بردارد. کاراگاه ژرار جوان او را یک فسیل میخواند، اما پوآرو نمایش حیرتانگیز خود را به راه میاندازد. کریستی در این داستان به این مؤلفهی آشنای کارش که “گناهکاران نمیتوانند خود را درگذر زمان پنهان کنند” میپردازد. او بازی با زمان را در “پنج خوک کوچک” نیز دنبال میکند. اینبار پوآرو، زنی را که شانزده سال پیش متهم به قتل شده و در زندان به سر میبرد، رهائی میدهد.
آگاتا در ۱۹۲۴ با داستان “مردی در لباس قهوهای” ، شخصیت کلنل ریس را خلق میکند؛ فردی که هیچکس بدرستی نمیداند او از چه منبعی معاش میکند، امّا آنچه مشخص است ارتباط وی با یکی از دستگاههای پلیسی بین المللی است. این قهرمان مرموز در آثاری چون “کارتها روی میز” ۹-۱۹۳۶-، “مرگ در نیل” -۱۹۳۷-و “سیانید پرتلالؤ” هم ظاهر میشد.
کریستی در همان سال-۱۹۲۴-یک مجموعه داستان از کارهای هرکول پوآرو با عنوان “تحقیقات پوآرو” به چاپ میرساند. در یکی از داستانهای این مجموعه که شامل ۱۴ داستان کوتاه است با عنوان “داستان جعبهی شکلات” ، پوآرو از حل معمای پیش رویش بازمیماند.
“راز چیمنیز” ۱۰داستان بعدی آگاتا کریستی است که به سال ۱۹۲۵ نوشته شده است. قهرمان این اثر، کمیسر سوپر اینتندت باتل، کمیسر خشک و خشن ولی تیزهوش اسکاتلندیارد، است. کمیسر باتل نیز مانند قهرمانان دیگر آگاتا کریستی در چندین اثر دیگر نیز حضور دارد: “ The Seven Dials —-Mystery” “ -۱۹۲۹-، “بهسوی صفر” -۱۹۴۴-و “کارتها روی میز” .
آگاتا کریستی پس از نگارش ۶ کتاب، واقعا احساس کرد که نویسنده شده است. در این دوره یک مجموعه شعر هم منتشر کرد- “جادهی رؤیاها” -۱۹۲۵-و صاحب دختری شد که روزالید نام گرفت. ولی احساس میکرد چیزی در زندگی او کم است. .
به سال ۱۹۲۶، مرگ مادر و زندگی زناشوئیاش بر اثر خیانت شوهر در آستانهی ازهمپاشی بود، او را دچار بحران روحی کرد. کریستی در هفتم دسامبر همین سال با اتومبیل از خانه خارج میشود. چند ساعت بعد اتومبیل خالی از سرنشین او، لب پرتگاهی پیدا میشود، بیآنکه از کریستی نشانی به جای مانده باشد. جستوجوی پلیس برای یافتن او بیثمر باقی میماند. یازده روز بعد که جنجالهای مطبوعاتی به اوج خود رسیدهاند و شایعهی کشته شدن او همه جا را فراگرفته، کریستی در شرایطی بیمارگونه-در هتلی که با نام مستعار چند روزی در آن به استراحت پرداخته بود-پیدا میشود و اظهار میکند از رخدادهای یازده روز اخیر بیاطلاع بوده و نمیداند این مدت را کجا و چگونه سرکرده است! همین موضوع سالها بعد دستمایهی مایکل آپتد برای ساخت فیلم “آگاتا” -۱۹۷۹- قرار میگیرد که در آن ونسارد گریو، نقش آگاتا کریستی را ایفا میکند. در این فیلم که به ماجرای آن یازده روز میپردازد، داستین هافمن و تیموتی دالتون نیز حضور دارند.
آگاتا، پس از آنکه در سال ۱۹۲۸ از سرهنگ کریستی طلاق گرفت، لذت را در سفر به کشورهای دیگر پنداشت. در سال ۱۹۳۰ به اور رفت و با ماکس مالووان آشنا شده، و در سپتامبر همان سال با او ازدواج کرد. سر ماکس مالووان۱۱، زمینشناس و باستانشناسی انگلیسی بود که افزون بر تدریس در دانشگاه آکسفورد، در بعضی مأموریتها دستیار باستانشناس معروف، سر لئونارد وولی نیز بود. آگاتا از آن پس، هر سال چندین ماه را همراه با شوهرش در ممالک شرق، مانند سوریه، عراق و ایران سپری میکرد و در کارهای عکاسی یاریاش میداد. او متوجه شد که صحرا و بیابان به نوشتن کمک
میکند، چون هیچ ندارد که حواس آدمی را پرت کند. حاصل سفرهایش با مالووان را میتوان در آثار زیر جستوجو کرد:
“مرگ درنیل” ، “ملاقات با مرگ” -۱۹۳۸-، “آنان به بغداد آمدند” -۱۹۵۱-، “مرگ در پایان” -۴۵-۱۹۴۴-و “قتل در بین النهرین” -۱۹۳۶-. در همین دوران بود که مطبوعات به نقل از او نوشتند: “یک باستانشناس بهترین شوهری است که زنی میتواند داشته باشد. هرچه زن پیرتر میشود، علاقهی شوهر به او افزایش مییابد” .
ماکس مالووان سه خانه داشت که هرکدام از آنها پذیرای سبکی خاص از داستاننویسی آگاتا کریستی بود: گرینوی هاوز۱۲، خانهای زیبا و پردرخت در جنوب دون و مشرف به رود دارت؛ و نیز بروک هاوز۱۳واقع در ولینگتون-حوالی آکسفورد-و خانهای در حوالی محلهی چلسی لندن.
در ۱۹۳۰، دوشیزه مارپل با داستان “قتل در ویکارج” ۱۴پا به عرصهی آثار آگاتا کریستی گذاشت: “مارپل در مقایسه با پوآرو، پرتحرکتر و پویندهتر و همهجانبهتر ترسیم شده است. دلیلش هم فراوانی و ازدیاد مادربزرگها و دیگر شخصیتهائی است که با این چهره بیشتر گره میخورند و چفتوبست بهتری پیدا میکنند” .
دوشیزه جین مارپل، پیردختری ساکن در دهکده سنت مریمید، ۱۵برعکس پوآرو-که با روش استدلال و استنتاج به حل معما نائل میشود-بیشتر از روشهای قیاسی پیگیر حوادث و ماجراها میشود و از تجربههای زیاد زندگیاش در حل معماها کمک میگیرد. بیشتر شخصیتهای دهکدهی سنت مریمید در دیگر آثار خانم مارپل نیز هستند: دوشیزه و درباری، دکتر هیداک، کلنل ملچت، لئونارد کلمنت و گریلدا-همسرش، ریموند، برادرزادهی مارپل هم در بعضی از داستانها.
در این سالها کریستی چندین رمان رمانتیک نیز به نام مستعار مری وست ماکات منتشر کرد. کتاب “بگو چهطور زندگی میکنی” -۱۹۴۶-را نیز با نام آگاتا کریستی مالووان به چاپ رساند که در آن از سفرهای اکتشافیاش به سوریه همراه با شوهرش، گفته بود. وی به خاطر علاقه به نام خانوادگی سابقش تمام آثارش-منهای چند اثر مذکور-را با نام آگاتا کریستی به چاپ رسانده است.
از وی چند نمایشنامه نیز در دست است که معروفترین آنها، “تلهموش” -براساس داستان سه موش کور از خود آگاتا کریستی -۱۹۵۲-، مدت سی سال بر صحنه تئاتر ملی لندن اجرا میشده است بهطوریکه نسل جدیدی از بازیگران و تماشاگران آن، به جای نسل قبل قرار گرفت.
آگاتا کریستی دربارهی نحوهی نگارش داستانهایش گفته است: “من معمولا عادت داشتم درون حمام بزرگی که به سبک دوران ویکتوریا ساخته شده، بنشینم و نوشتن را ادامه دهم. در آن محیط همه چیز برایم مهیا بود، حتی جای نوشتن: از چای، قهوه، میوه و تنقلات دیگر گرفته تا قلم و کاغذ و ضروریات دیگر، همه در دسترس قرار داشت. واقعا، به نظرم حمام محل شگفتانگیزی برای نوشتن است. دلیل اصلی آن را میخواهید بدانید؟ در حمام دست احدی به شما نمیرسد و کسی مزاحم کارتان نمیشود. . . هنگامیکه میخواهم داستان تازهای بنویسم قبل از هرچیز به راهپیمائی طولانی میروم و افکارم را ضمن همان مدت راهپیمایی، جمعوجور میکنم. نخستین رمان را به همین شیوه نوشتم: زمانی در بیمارستان-در زمان جنگ-پرستار بودم. پانزده روز به مرخصی رفتم و در همان مدت، هر ورز ساعتها پیاده قدم میزدم و فکر میکردم. همین جریان به بنا و پیریزی ماجرای مرموز استایلز انجامید” .
آگاتا کریستی تا هشتاد و پنج سال همچنان هر سال به خلق -به قول ناشرانش- “یک کریستی برای هر کریسمس” ادامه داد: “من همیشه فکر میکنم کتابی که نوشتنش را تمام میکنم آخرین کتاب من است اما بهمحض زمین نهادن کتاب آخر، نوشتن کتاب بعدی آغاز میشود”
او زندگینامهای نیز نوشت که پس از مرگش در سال ۱۹۷۶ منتشر شد. وی در سالهای آخر عمر، ریاست افتخاری باشگاه کارآگاهان اسکاتلندیارد را برعهده داشت.
از این نویسندهی توانا و پرکار، ۷۷ اثر به جای مانده که به بیش از صد زبان زندهی دنیا ترجمه شدهاند. تاکنون آثار کریستی به صورت فیلمهای سینمائی و همچنین در قالب مجموعههای تلویزیونی، نمایشهای رادیوئی، و بر صحنهی بسیاری از تئاترهای طراز اول درخشیده اند؛ نمایشهائی باشکوه از قدرت یک نویسنده که همواره غوغا و غریو تحسین میلیونها تماشاچی را برانگیخته است. . .
کریستی در پاسخ به این پرسش که نظرتان دربارهی فیلمهای سینمائی ساخته شده برمبنای آثارتان پاسخ میدهد: “از همهی آنها نفرت دارم، فقط از “شاهد برای تعقیب” لذت بردم” . “شاهد برای تعقیب” براساس اثری به همین نام در سال ۱۹۵۸ توسط بیلی وایلدر و با هنرنمائی چارلز لاتون، الزا لنچستر، نایرون پاور و مارلن دیتریش ساخته شده است. کریستی از فیلم “قتل از قطار سریع السیر شرق” -۱۹۷۴-به کارگردانی سیدنی لومت و با هنرنمائی آلبرت فینی و انبوهی از هنرپیشگان هالیوود نیز رضایت خاطر مییابد و به همین دلیل به ناشرش اجازهی چاپ کتاب “پرده” ، آخرین اثری را که مربوط به کاراگاه پوآروست و در آن کاراگاه، جان میسپارد، می دهد درحالیکه پیش از آن، از ناشر خواسته بود کتاب را پس از مرگش به چاپ برساند. آگاتا کریستی در اواسط دههی چهل داستانهای “پرده” و “مردهی خفته” -آخرین اثر مربوط به خانم مارپل-را نوشته بود. کتاب اخیر که پس از مرگ آگاتا کریستی چاپ شد، اوج خلاقیت او را میرساند. راز توفیق کریستی، به گفتهی همتای پلیسینویسش، مارجری الینگهام، این است که “در مقایسه با هر نویسندهی دیگر همنسل خود، افراد بیشتری را برای مدتی طولانیتر” سرگرم کرده است.
تعدادی از معروفترین آثار آگاتا کریستی که در ادبیات پلیسی شاخصند، عبارتند از:
*ماجرای قتل راجر اکروید-۱۹۲۶-: ۱۶در این داستان بیهمتا، زاویهی روایت رخدادها در طول قصه، خواننده را به بازی میگیرد و بدل به گره اثر میشود. داستان دربارهی قتل پزشکی در یک دهکدهی کوچک انگلیسی است که از بداقبالی قاتل، پوآرو نیز برای گذراندن تعطیلات بازنشستگیاش به آن جا آمده است. باوجود بحثانگیز بودن این داستان نزد منتقدان، حل معما بهوسیلهی نویسنده بهنحوی نیست که در حق خواننده بیانصافی شده باشد چون سرنخها همه وجود دارند و خواننده اگر بخواهد میتواند پیدایشان کند. . .
*قتل در قطار سریع السیر شرق-۱۹۳۴-: جنایتی در یک بخش از قطار در حال حرکت رخ میدهد و پوآرو هم در میان حاضران است. مقتول پیش از مرگ از پوآرو درخواست کمک کرده بود. . . داستان بافتی کاملا هندسی دارد: در قطار ۱۲ مظنون هست، کتاب ۱۲ فصل دارد و ۱۲ بازجوئی، یک مقدمه و یک مؤخره-که کشف قتل و کشف قاتل است-.
*قتلهای C . B . A یا قتـ به ترتیب الفبا-۳۶-۱۹۳۵-: قاتلی از روی حروف الفبا، قربانیهایش را برمیگزیند و پوآرو را در پی خود میکشد. بعدها این شیوه در داستانهای جنائی جا میافتد. الری کویین در داستان “گربهای با چند دم” به واژهی تئوری الفبا در جنایت اشاره میکند. الیزابت لینگتن نیز در داستان “ Green Mark “ از همین روش استفاده میکند.
*کارتها روی میز-۱۹۳۶-: همهی شخصیتهای محبوب آگاتا کریستی جمعند؛ هرکول پوآرو، کلنل ریس، کمیسر باتل و آریادنه اولیور، پلیسینویس معروف. آنها به دعوت شخصیتی خبیث گردهم آمدهاند تا از کلکسیون قاتلان به چنگ عدالت نیفتادهی او دیدن کنند. چهار قاتل هم برای بازی بریج به منزل او میآیند. در این بین، میزبان به قتل میرسد. . . پوآرو دست به تحلیل روشهای بازی بریج مظنونان میزند.
*مرگ در نیل-۱۹۳۷-: در پی قتل یک زن زیبا و ثروتمند روی کشتیای که بهسوی شرق میرود، پوآرو بازی عجیب خود را آغاز میکند. . .
*ده بومی کوچولو-۱۹۳۹-: گروهی از مجرمان از چنگ عدالت گریخته به دعوت شخص ناشناس در جزیرهای گردهم میآیند تا یکییکی-مطابق با یک ترانهی کودکانه-به قتل برسند. این اثر، رمانی است بسیار تعلیقآفرین، درخشان و منقلبکننده. نمایشنامهای که براساس این کتاب نوشته و اجرا شد و چهار فیلمی که از روی آن ساخته شد-و پایانبندی آن را تغییر دادند-با استقبال بسیار روبهرو گشت. ساختهی رنه کلر با عنوان “و سپس هیچ نبود” از دیگر آثار سینمائی ملهم از این اثر، معروفتر است.
آگاتا کریستی در چند اثر دیگر نیز از عنوان بازیهای کودکانه استفاده میکند: “یک، دو، بند کفش مرا ببند” -۱۹۴۰-، “سه موش کور” -۱۹۵۲-، “هیکاری هیکاری دت” -۱۹۵۵-و “روزی مرد بدطینتی بود” ؛ همچنانکه در داستان “حرف ن یام؟ ” نیز آواز کودکانه نقش مهمی ایفا میکند.
*شیطان زیر آفتاب-۱۹۴۱-. ۱۷داستان این کتاب دربارهی قتل زنی زیبا و ثروتمند در ساحل تفریحی یک جزیره است. پوآرو در پیگیری ماجرا متوجه بازی زیرکانهای میشود که قاتل با زمان انجام داده است.
*خانهی کج-۱۹۴۹-: یکی از زیباترین داستانهای روانشناسانهی کریستی است. نحوهی شخصیتپردازیها و چگونگی باز شدن گره در اثر، از آن یک شاهکار ساخته است. کریستی در آثار دیگری چون “بهسوی صفر” -۱۹۴۴-، “زندانبان مخوف” ، “ The Hollow “ ، “انگشت متحرک” -۱۹۴۳-و “ Easy to kill “ نیز از اطلاعات ارزشمند روانشناسی اثر سود میبرد. ۱۸
از آثار دیگر آگاتا کریستی میتوان به کتابهای زیر اشاره کرد: “ساعتها” -۱۹۶۳-، “مرگ خانم مک گینتی” -۱۹۵۲-، “چهار برگ برنده” -۱۹۲۷-، “مرگ از پیش اعلام شده” -۱۹۵۰-، “پس از تشییع جنازه” -۱۹۵۳-و “عذاب بیگناهان” -۱۹۵۸-.
منابع
۱-گناهکار یکی از ما است، حمید رضا صدر، ماهنامه فیلم، شماره ۱۵۹
۲-کمینگاه خطر، ترجمه فرزانه طاهری، انتشارات طرح نو، ۱۳۷۲
پانویسها:
۷-. داستان اخیر تحت عنوان “ستون پنجم” و با ترجمه کاظم اسماعیلی به فارسی برگردانده شده است.
۸-. The murder on the links واژهی Link به معنی زمین گلف نیز هست.
۹-این اثر با عنوان “شیطان به قتل میرسد” با ترجمهی جمشید اسکندانی به فارسی برگردانده شده است.
۱۰- قدیمیترین ترجمه از این اثر با عنوان “راز کوه نور” با ترجمه رضا قازیاری به فارسی برگردانده شد.
۱۴- این آثار با ترجمهی فرزانه طاهری با عنوان “قتل در خانه کشیش” منتشر شده است.
۱۵-. St. mary mead
۱۶-این کتاب با نام “ماجرای یک قتل” با ترجمه محمود فخر داعی به فارسی برگردانده شده است.
۱۷- این کتاب را فرشاد امیدوار با عنوان “جسد” به فارسی ترجمه کرده است.
۱۸- از نخستین نویسندگان رمانهای پلیسی-روانی میتوان به نیکولاس بلیک- Nicholas Blake -، خالق رمان مشهور “خرس باید بمیرد” ، اشاره کرد. آنتونی برکلی کاکس- Anthony Berkeley cox – نیز در این زمینه، اثر معروف “ Before the fact “ را نوشته است که دستمایه کار آلفرد هیچکاک در ساخت فیلمی با عنوان “سوءظن” شد.
2 نظر
آشنا
سلام. داستانهای آگاتاکریستی هم سرگرم کننده است و هم پر از نکات اخلاقی که در جای جای داستان نهفته است. کتابهایش الحق مثل قطعه ی شکلاتی اعلاست که طعم و عطر ناب آن تا مدتها زیر دندان می ماند!
منیژه مهرگان
آگا تا کریستی و داستان های او را بسیار دوست می دارم