این مقاله را به اشتراک بگذارید
بیشک اگر بخواهیم در میان پلیسی نویسان همهی دورانها تنها به تعداد انگشتان یک دست گزینش کنیم، دشیل همت یکی از آنها خواهد بود. سیمای افسانهای و دست نیافتنی و نقش تاثیر گذار او در سیر تاریخی ادبیات پلیسی، از یکسو مدیون ارتقای کیفی و ادبی ژانر پلیسی به عنوان یک محصول ادبیست (چنانکه بعضی از آثار او را با رمانها ممتاز ادبی قابل قیاس میسازد) و از دیگر سو حاصل تاثیری که در تحول سنتهای کلاسیک ادبیات پلیسی (در مقطعی که به بنبست رسیده و در وادی تکرار افتاده بود) و شکل گیری سبک مدرن این ژانر تحت عنوان رمان سیاه یا به عبارت روشن تر هارد بویلد بود.
دشیل همت چهره شاخص مکتبی ست که نویسندگان مجله بلک ماسک در ادبیات پلیسی جنایی پایه گذاری کردند و با توفیق این مکتب در سالهای بعد توسط نویسندگان بسیاری در امریکا و حتی خارج از مرزهای آن مورد استفاده قرار رفت و سر آغاز دور تازه ای در ادبیات جنایی پلیسی شد که اغلب ویژگیهایش از کاراگاه تا تبهکار، شیوه عمل، چگونگی حرف زدن، محل زندگی و … با گذشته تفاوت داشت. اهمیت نقش دشیل همت در این ماجرا به اندازه ای بود که نویسنده ممتازی چون ریموند چندلر که خود نیز از چهره های برجسته این جریان و از نویسندگان بلک ماسک بود، او را استاد خویش می خواند.
از این روست که ساموئل دشیل همت (۱۸۹۴- ۱۹۶۱ ) را به حق پدر رمان پلیسی اجتماعی آمریکایی دانسته اند. تاثیر او بر نویسندگان بعدی این مکتب انکار ناپذیر است، هرچند که اندک کسانی بودند (نظیر ریموند چندلر) که توانستند آثاری همطراز رمانهای او بیافرینند.
این دو نویسنده ( همت و چندلز) به عنوان چهرههای شاخص جریانی که به پدید آمدن رمان پلیسی واقعگرا یا به قول فرانسویها رمان سیاه -که خاستگاه اصلی اش ایالات متحده و مهمترین پایگاهش مجله بلاک ماسک (Black Mask Magazine) بود- نقش تعیین کنندهای داشتند و سبک کار آنها بعدها توسط نویسندگان بسیاری مورد تقلید قرار گرفت. یکی از مهمترین نوع آوریهای آنها این بود که زبان مردم کوچه و بازار را وارد داستانهایشان کردند. یکی از مهم ترین انتقاداتی که به رمان پلیسی عصر طلایی میگیرند این است که زبان آن زبان مطنطن و ثقیلی به نظر می رسد و مثلاً پرسوناژها یک نوع تصنع در کلامشان وجود دارد و نویسنده ها سعی می کنند که شخصیت ها و خصوصاً کارآگاه را فرهیخته نشان دهند. وانداین از جمله این نویسنده ها بود که تلاش کرده که کارآگاه معروف داستانهایش یعنی فیلووانس را بسیار فرهیخته و با معلومات جلوه دهد. البته چندلر در رمان بانوی دریاچه از زبان فیلیپ مارلو فیلووانس را مسخره می کند. نوآوری دیگر آنها مربوط به مکان وقوع این جنایتها یعنی محلات و خیاباهای پایین شهر به جای محیطهای بسته و اشرافی رمان در گذشته بود.
در واقع حکایت از این قرار بود که رمان پلیسی کلاسیک یا رمان معمایی عصر طلایی که آگاتا کریستی(خالق پوارو) و آرتور کانن دویل(خالق شرلوک هولمز) از سردمداران آن بودند به بن بست رسیده بود و این ژانر ادبی برای ادامه حیات نیاز به تحولی بنیادین داشت. این بن بست و دگرگونی را بسیاری از پیشکسوتان و چهرههای برجسته دوران طلایی رمان پلیسی کلاسیک از مدت ها قبل پیش بینی کرده بودند. دوروتی ال.سایرز کهخود از چهرههای شاخص سبک سنتی رمان پلیسی بود، در دهه ۱۹۲۰ این واقعیت را بازشناخته و اعلام کرد که رمان معمایی دیر یا زود به بن بستی گریز ناپذیر خواهد رسید، زیرا خوانندگان تدریجا تمام ترفندها و شگردهای پنهان کردن مجرم را یاد میگیرند و پیش از پایان داستان دست نویسنده را می خوانند.
همچنین آنتونی برکلی برای آنکه رمان پلیسی جذابیت و کششی فراتر از رازگشایی صرف و لذت ناشی از حل معما داشته باشد، پیشنهاد کرد که روابط عاطفی و روانی جایگزین روابط ریاضی شوند تا شرح یک صورت مسئله و پاسخ آن نباشد بلکه واقعیتی انسانی را روایت کند.
از سوی دیگر شرایط اقتصادی و اجتماعی امریکا، ممنوعیت تولید و فروش مشروبات الکلی زمینه ساز پدیده گانگستریسم شد و ظهور شخصیتهای هولناک و افسانه ای نظیر آل کاپون ، داچ شولتز و … را موجب گردید و بالطبع خشونت اجتماعی در آثار ادبی بازتاب یافت و یکی از منابع اصلی الهام نویسندگان شد. بحران اقتصادی ، فقر و بیکاری ، یاس و بدبینی و هراس و اضطراب پیامد آن نیز در تکوین و شکل گیری رمان پلیسی واقعگرا نقش بسزا داشتند.
نخستین محل تجلی داستان پلیسی اجتماعی مجله بلاک ماسک بود که بسیاری از برجسته این جریان نظیر دشیل همت، ریموند چندلر، جیمز کاین، هوراس مک کوی و غیره نخستین داستانها و گاه عمده آثارشان را در این نشریه به چاپ رساندند. به هر حال همت و چندلر نویسندگانی هستند که در این جریان، مکتب واقع گرایی را در ادبیات پلیسی به حد اعلا رساندند. ادبیات پلیسی در این سال ها جنبه انسان شناسانه به خود گرفت و دیگر از حالت صرفا معما درآمد.
دشیل همت در ۲۷ مه سال ۱۸۹۴ در بخش “سینت مری” ایالت مریلند در خانواده دورگه اسکاتلندی/ فرانسوی به دنیا آمد. کودکی و نوجوانی خود را در فیلادلفیا و بالتیمور گذراند و در ۱۴ سالگی درس و مدرسه را رها کرد و وارد بازار کار شد. چند سالی شغل های مختلفی را آزمود. از کارگری در کارخانه های مختلف گرفته تا دلالی سهام و حتی کارگری روزمزد. بیست ساله بود که با عنوان کارآگاه خصوصی به استخدام موسسه “کارآگاهی پینکرتون” در آمد. این شغل برای “همت” جوان بسیار جذاب بود، چون به نظرش، حرفه ای مبارزه جویانه، هیجان انگیز، پرحادثه و خطرناک می آمد و از همه اینها گذشته با خوی بذله گوی او نیز منافاتی نداشت.”دشیل همت” کارآگاه، به نقاط مختلف کشور سفر کرد، با شیوه ها، عادتها و نحوه زندگی مردم آشنا شد، طبقات مختلف اجتماع و طرز رفتار و حتی فکر آنان را شناخت و از موقعیتهای حساس اجتماعی سر در آورد. از اینها گذشته، شغل کارآگاهی او را با محیطهای گنگستری، دسته های خلافکار، قماربازان، قاچاقچیان مواد مخدر و فساد حاکم بر سیستمهای سیاسی و پلیسی آشنا کرد و “همت” هر آنچه را می دید و می شنید و می یافت، یادداشت می کرد و همین تجارب بود که بعدها پایه اصلی “رمان سیاه” را تشکیل داد.
“رمان سیاه” واژهای فرانسوی است که به گروهی از داستانهای پلیسی اطلاق می شود که شیوه نگارش خاصی دارند. نویسندگان این گونه داستانها از جرم و جنایت می نویسند، از حمله مسلحانه، سرقتهای برنامه ریزی شده، آدم ربایی و از همه اینها گذشته رقابت با دسته های رقیب و سعی در نابودسازی آنان. از زبان مردم کوچه و بازار استفاده می کنند که این سبک محاوره ای و استفاده فراوان از زبان اول شخص و موجز، پس از مدتی، دیگر به زبان معلوم و مشخص این نوع رمانها تبدیل شد.
“به طور کلی، می توان گفت که دستمایه اولیه بسیاری از رمانهای سیاه، وقایع جنجالی و رویدادهای جنایی روز هستند. بحران اقتصادی، فقر و بیکاری، یأس و بدبینی و هراس و اضطراب در تکوین و شکل گیری رمان سیاه یا رمان پلیسی واقعگرا، نقش بسزایی ایفا کرده اند”.
اولین داستانهای کوتاه جنایی “همت” در سال ۱۹۲۳، ابتدا در مجله “اسمارت ست” و سپس به طور کامل و همیشگی در “بلک مسک” به چاپ رسید در سال ۱۹۲۲ برای مجله ماسک سیاه به نام مستعار پیتر کالیسنون نوشتن را آغاز کرد. بعدها اسم دشیل همت را جایگزین اسم مستعار کرد. در این مجله، سری داستاهای کانتینال و همچنین شخصیت سام اسپید را پایه گذاری کرد.
داستانهای او بلافاصله با استقبال و ستایش فراوان مواجه شد، چون به نظر مخاطبان، داستانهای “دشیل همت” شکاف بین معماهای ظریف و فکری “مکتب آرتور کانن دایل” و داستانهای سرشار از خون و جنایت مجلات عامه پسند را پر می کرد. کارآگاهان “همت”، همچون خود او نگاهی بدبینانه به جهان اطراف دارند و با این که دستهای خود را نیز چون دیگران آلوده می بینند، اما هوشیاری خود را حفظ می کنند و اغلب متوجه می شوند که به استخدام تبهکاری درآمده اند تا گروه رقیب و یا دشمنان او را از میان بردارند.
وی به عنوان مامور موسسه پینکرتون تخیلش را قوی کرد. وقوع حوادثی چون قتل فرانک لیتل پایه گذار کارگران صنعتی جهان باعث شد همت فضای خشن آن دوران بازسازی کند و داستان خرمن سرخ را به نگارش در آورد. به اعتقاد “عبدا… تربیت”، کارآگاهان “همت” مجریان تک و تنهای عدالت هستند که در دنیای سیاه و خالی از احساس و عاطفه، از میان منظرهای سرد و خشکِ حرص و خیانت گذر می کنند.
رمانهای “همت” از سال ۱۹۲۷ به بعد بود که به چاپ رسید. اولین رمان وی با عنوان “خرمن سرخ” به بازار آمد و سپس در ۱۹۲۹ “خون نفرین شده” ـ مجموعه ای از آنچه در طی سالها در “بلک ماسک” به چاپ رسانده بود ـ را به صورت رمان وارد بازار کرد. با انتشار این دو اثر، “همت” به شهرت و ثروت فراوان رسید و چاپ “شاهین مالت” (۱۹۳۰) این شهرت را تثبیت کرد و “کلید شیشه ای” (۱۹۳۱) شهرتی جهانی را برای او به ارمغان آورد و تاثیر بسیاری بر نویسندگان آثار پلیسی و جنایی گذارد. او در طی چند سال ـ یعنی از ۱۹۲۷ تا ۱۹۳۱ ـ داستان های پلیسی عامه پسند را تا سطح آثار هنری ارتقاء داد تا جایی که “آندره ژید” سبک نوشتاری او را با سبک “همینگوی” مقایسه کرد.
آخرین رمان “همت” با عنوان ” تَرکه مرد” در ۱۹۳۴ به چاپ رسید و پس از آن، “همت” دیگر داستانی را به چاپ نرساند و تا پایان عمر در کنار همسرش “لیلیان هلمن” ـ نمایشنامه نویس ـ تنها با درآمد حاصل از واگذاری حقوق سینمایی و رادیویی آثارش، زندگی را گذراند.
نویسنده و منتقد بزرگی به نام جولیان سایمونز هست که علاوه بر نقد، داستانهای پلیسی بزرگی هم نوشته و سرپرستی مجموعه رمانهای پلیسی انتشارات پنگوئن را تا وقتی که فوت کرد بر عهده داشت. او درمقاله ای رمان کلید شیشه ای دشیل همت را با رمان حریم ویلیام فاکنر مقایسه می کند و به این نتیجه می رسد که کلید شیشه ای به مراتب از حریم قوی تر و پخته تر است. البته توجه داشته باشید که رمان حریم هم مضمون جنایی دارد و مقایسه سایمونز به همین دلیل است. او معتقد است که کلید شیشه ای در میان پنج رمانی که همت منتشرکرده مقام اول را دارد.
منتقدان اغلب کلید شیشهای را بهترین و ترکه مرد را ضعیف ترین اثر کارنامه همت محسوب میکنند در این بین نیز ابتدا شاهین مالت مورد توجه است و سه رمان دیگر تقریباً در یک رده قرار میگیرند. البته رمان خرمن سرخ به هیچ وجه معمایی نیست و صرفاً حادثه ای به نظر میرسد بهگونهای که خشونت وجه غالب آن است.
آثار همت در سینما نیز دستمایه آثار شاخص بوده، همچنین شخصیتهای داستان ترکه مرد با شرکت ویلیام پاول و میرنا لوی پایه گذار یک سری برنامه محبوب شد.اما متروگلدوین مایر اشخاص دیگری را در به فیلم در آوردن این اثر استخدام کرد کهدر نهایت به شکت آن انجامید. از دیگر آثار فیلم شده ی داستانهای همت می توان به شاهین مالت اشاره کرد.این فیلم ابتدا در دههی سی دوبار به نام های زن شیطانی در سال ۱۹۳۱ و شیطان با یک زن ملاقات کرد در سال ۱۹۳۶) شکست تجاری خورد. اما در سال ۱۹۴۱ ساخته شدن شاهین مالت با بازی همفری بوگارت به موفقیت چشم گیری دست پیدا کرد. جان هیوستن به شاهین مالت وفادار ماند، چون خود رمان کامل بود و دشیل همت فکر همه چیز را کرده بود. می گویند تنها کاری که هیوستن کرد این بود که رمان را دکوپاژ کرد و به «جک وارنر» گفت این هم فیلمنامه من! حتی اگر این ماجرا را یک شوخی تلقی کنیم، کار نادرستی از او سر نزده، چون او امکانات داستان را سنجیده و بعد از سبک سنگین کردن همه چیز اقدام به ساخت آن کرده است.
همت اواخر ۱۹۴۰ عضو فعال کنگره حقوق مدنی نیویورک شد. در سال ۱۹۵۱ از دادن اسامی چهار عضو دیگر این موسسه که کمونیست بودند اجتناب کرد. بنا به رای دادگاه به شش ماه زندان محکوم شد. مشکلاتش بعد از رهایی از زندان به سراغش آمد . تمام درآمدش از کتابها و فیلمهایش توسط مدعی العموم ضبط شد. در سال ۱۹۵۳ با ماجرای مک کارتیسم مواجه شد. به این ترتیب سال های آخر عمر داشیل همت در فقر و بیماری گذشت. شدت بیماری به حدی بود که نتوانست کتاب لاله که اتوبیوگرافی از زندگی خودش را بود تمام کند. “همت” در سال ۱۹۶۱، در نیویورک درگذشت. لیلیان هلمان پس از مرگش در سال ۱۹۶۶ آن را به صورت کتاب کوچک منتشر کرد. گذشت زمان و تاریخ سرنوشت اسم یکی از نویسنده گان آمریکا را روشن کرد که هرگز از یادها نبرد.
“فرد زینه مان” در فیلم “جولیا” (۱۹۷۷) به بخشی از زندگی مشترک “همت” و “هلمن” پرداخت. “ویم وندرس” نیز در نخستین فیلم خود به نام “همت” (۱۹۸۳) ـ که در آمریکا ساخت – “همت” ِ کارآگاه را وارد یک ماجرای تخیلی پر پیچ و خم جنایی کرد. امروزه دیگر “دشیل همت” تنها یک نویسنده رمان سیاه نیست. به اعتقاد بسیاری “همت حالا یک افسانه است”.
برگرفته و تدوین شده از منابع گوناگون، با افزوده هایی – انتشار در مد و مه: هشتم فروردین ماه ۱۳۹۱
1 Comment
الی
با اون “بسیاری” موافقم!