این مقاله را به اشتراک بگذارید
نقد فیلم یک دو سه… پنج ساخته محمد معیری
طولانی و کم عمق
هادی محمدی نسب
در این اوضاع وانفسای کشورمان که هزار و یک مسئله به هزار و یک دلیل برای مطرح کردن موجود است، نمی دانم چه لزومی دارد که سه فیلم حاضر در جشنواره فیلم فجر به موضوع افغانستان بپردازند. فیلم “فرشتگان قصاب” اثر سهیل سلیمی که مستند ساز بوده و فیلم اولی است به معضلات حضور آمریکاییها در افغانستان، از جمله قاچاق اعضای بدن میپردازد. فیلم “یک دو سه…پنج” اثر محمد معیری که او نیز فیلم اولی است و در این اثر به تعصبات خشک و غیرمنطقی طالبان و آزاری که مردم افغانستان از این ناحیه متحمل میشوند، میپردازد و فیلم “خاک و مرجان” اثر مسعود اطیابی که هنوز در سالن نمایش برج میلاد به نمایش درنیامده است. چه خوب بود بودجه ای که برای تولید این فیلمها هزینه شده و به مصائب مردم افغانستان پرداخته، صرف آسیب شناسی جامعه خودمان و ارائه یک نگاه موشکافانه به آن می شد. فیلم “یک دو سه…پنج” در مورد گروهی از طالبان است که به منطقه ای مسکونی حمله ور می شوند. تعداد زیادی از مردم را می کشند و مقرر می شود تعدادی دیگر را که به اعدام محکوم کرده اند، برای اجرای حکم به شهر دیگری منتقل نمایند و بدین ترتیب سفر جاده ای آنها آغاز می شود… پنج، شش نفری که به اعدام محکوم شده اند و بخشی از مسیر را سوار بر وانت و بخشی را هم پیاده طی طریق می کنند، هر کدام نماینده بخشی از افراد جامعه افغانستان هستند که در روند روایت داستان و اتفاقاتی که پیش می آید، از زاویه دید خود به مسئله نگاه می کنند و اینجاست که تضارب آراء به وجود میآید. در این تضارب آراء بطور غیرمستقیم یک محک دموکراسی به جامعهی افغانستان زده می شود. به گونه ای که هیچ یک حاضر نیست نظر دیگری را بپذیرد و یا حتی با گفتگو به نتیجه مشترکی برسند. لذا در دیالوگها مرتب به یکدیگر حمله می کنند و البته در بین آنها مرد طالبانی از همه بی منطق تر و پرخاشگر تر است… نکته دیگری که راجع به مضمون اثر وجود دارد اینکه همایون ارشادی در نقش یک طالبانی است که سالها پیش، از افغانستان مهاجرت کرده و هم اکنون برگشته و با طالبان همکاری می کند. او با منطق ترین فرد این جماعت به تصویر کشیده شده است و در دعواها و جر و بحث های دیگران نقش میانجی را ایفا می کند و در نهایت مرد متعصب طالبانی به خاطر این رفتارهای ملایمِ او و رفتن در چاه به ارشادی مظنون شده و خلع سلاحش می کند. واقعیت این است که در طول تاریخ، خیری از دُوَل غربی به کشورهای جهان سوم از جمله افغانستان نرسیده است و آنها همواره در پس نقاب زیبای دموکراسی و دیگر اصطلاحات پر زرق و برق به دنبال منافع خود هستند و همه این شعارها بهانه است.
همایون ارشادی هم در این داستان فردی است که با خانواده اش با موبایل، انگلیسی صحبت میکند و در مقایسه با دیگر کاراکترها، گویی این مهاجرتش باعث متمدن شدنش شده و او را اهل گفتگو و مترقی بار آورده، وگرنه او هم یک افغانی مثل سایرین است. بنابراین نباید از این پیام فیلم غافل شد… ارشادی به دنبال مرد اعدامی که در وسط بیابان برای پیداکردن تخم کبوتر، داخل چاه می رود، وارد چاه میشود و این ورود به مثابه یک ماشین زمان، او را به گذشتههای دور میبرد. به بازیهای کودکانه دختران با یکدیگر، به محافل اجرای موسیقیهای سنتیِ محلهها و سایر المانهای سنتی افغانستان. در واقع این سکانس از فیلم همچون خلسهای شیرین و نوستالوژیک برای ارشادی است که هنوز هم دغدغه روزهای صلح و صفای افغانستان را در ذهن دارد.
راجع به فرم اثر هم باید گفت فیلم از قاب، رنگ و نورهای محکم، درست و استانداردی بهره می برد که حضور فیلمبرداری برازنده به نام علیرضا برازنده در فیلم را به رخ می کشد. تصاویر نشان می دهد که او تا چه حد به کارش مسلط است و شاگرد تمام عیاری برای جعفریان (فیلمبردار پیش کسوت سینمای ایران) بوده است. تنها چیزی که در این فیلم آزاردهنده است و متاسفانه در اکثر فیلمهای جشنواره به چشم می خورد، کم داشتن داستان است. فیلم، اوج و فرود کمی دارد و مخاطب را ترغیب به همراهی نمی کند. به طوریکه این فیلم می توانست در چهل دقیقه روایت شود. بدین ترتیب در بخشهایی از فیلم، ریتم می افتد و از حوصله مخاطب خارج می شود.سینماپرس
***
نقد فیلم رسوایی ساخته مسعود ده نمکی
صادقانه اما شعارزده
سید آریا قریشی
قرار نیست گذشته شخصی یا کاری یک فیلمساز را در بررسی فیلم اخیرش دخالت دهیم. اما مقایسه «رسوایی» با آثار قبلی دهنمکی میتواند ما را به نتایج جالبی برساند. «اخراجیها ۳» را نتوانستم به طور کامل تماشا کنم. بنابراین ترجیح میدهم نظر قطعی درباره آن ندهم. اما دهنمکی فیلم «رسوایی» با دهنمکی دو قسمت اول «اخراجیها» تفاوت دارد. بر خلاف آن دو فیلم، «رسوایی» به هیچ وجه یک فیلم ریاکارانه نیست. اگر در «اخراجیها» دهنمکی در نیمه اول فیلم به وسیله رفتارهایی توجه تماشاگر را به فیلم جلب میکرد که در انتهای فیلم قرار بود نفی شوند و اگر در «اخراجیها ۲» در طول فیلم مدام بین شخصیتهایش مرز میگذارد و در انتها به شکلی متناقضنما با پخش سرود ای ایران مثلاً میخواهد نشان دهد که همه ایرانیان با هر عقیدهای باید زیر یک پرچم جمع شوند، در «رسوایی» از این خبرها نیست. تکلیف شخصیتها از ابتدا مشخص است. لوندیهای شخصیت الناز شاکردوست بر خلاف خوشمزگیهای گروه «اخراجیها» قرار نیست تمهیدی برای جلب نظر تماشاگر باشد تا فیلمنامهنویس در ادامه با نفی این رفتارها سر تماشاگر کلاه بگذارد. دهنمکی این بار بر خلاف انتظاری که با تماشای دو قسمت اول «اخراجیها» پدید میآید، سعی میکند مرزها را بردارد، تمایزی میان شخصیتهای اصلی فیلم (که از طبقات مختلفی هستند) قائل نشود و آنها را از نو برای تماشاگر شکل دهد. «رسوایی» همچنین فیلم خستهکنندهای نیست، یک اکبر عبدی درجه یک و چند سکانس خوب از نظر اجرایی هم دارد (مثل سکانس ورود اکبر عبدی به مسجد پس از سوءتفاهمی که درباره او به وجود میآید). بنابراین به نظر میرسد همه چیز برای تماشای یک فیلم قابل قبول آماده است.
اما… اما «رسوایی» – اگر قرار باشد صرفاً از لحاظ سینمایی و فارغ از حرفی که توسط کارگردان و فیلمنامهنویسش زده میشود به آن توجه کنیم – نه تنها فیلم خوبی نیست، که حتی به مرزهای یک فیلم متوسط هم نزدیک نمیشود. اصلیترین دلیلش هم فیلمنامه کار است که آنقدر پراکنده، نامنسجم و پر از شاخ و برگهای اضافی و دچار فقر روابط منطقی و علت و معلولی است که باعث میشود دهنمکی در بسیاری از دقایق فیلمش ناچار به رو آوردن به شعارهای گلدرشت و مستقیم شود. دلیل خیلی از اتفاقات فیلم مشخص نیست. معلوم نیست چرا افسانه (الناز شاکردوست) که حاضر است لطف حاج آقا یوسف (اکبر عبدی) را به قول خودش به هر شکلی جبران کند، وقتی کنایههای مردان دیگر را میشنود و نگاه غیر عادی آنها را میبیند، اینگونه از کوره در میرود. معلوم نیست چرا افسانه در طول فیلم یکبار هم که شده به این فکر نمیکند که شاید خودش هم با لوندیها و رفتارهای عجیب و غریبش در پیدایش این نگاه بدبینانه مقصر باشد. نمیدانیم علم غیب داشتن حاج آقا قرار است چه کمکی به ماجرا بکند. اگر آن دو دختر همسایه افسانه را از روند ماجرا حذف کنیم، چه اتفاق بدی برای فیلمنامه میافتد؟ مشخص نیست (اگر دلیل مضحک علم غیب داشتن یوسف را کنار بگذاریم) چرا حاج یوسف در تقابل میان مأموران قانون (که طبیعتاً موجهتر هستند) و افسانه، به دومی کمک میکند (در حالی که عملاً هیچ یک از دو طرف ماجرا را نمیشناسد). معلوم نیست چگونه است که جعفر (کامران تفتی) که در ابتدای فیلم به این اشاره میکند که مدتها است چشمش به دنبال افسانه است، ناگهان حاضر میشود برای رقیب عشقیاش جاسوسی افسانه را بکند و کلی پرسش دیگر. این همه ابهام در روند پیشرفت یک فیلمنامه، تعدد شخصیتهای بیکاربرد و اضافی، عدم توانایی در پرداخت مناسب شخصیتها (به خصوص در مورد شخصیت افسانه که با بازی بد الناز شاکردوست تکمیل میشود)، وجود سکانسهای بیربطی که صرفاً در خدمت انتقال «مفاهیم» و «مضامین» هستند و نه در خدمت پیشرفت داستان یا عمق بخشیدن به شخصیتها، تأکید بیش از حد بر برخی از مفاهیم که باعث میشود لذت دریافت آنها در مرتبه اول هم برای تماشاگر از بین برود، شعاری بودن آزاردهنده دیالوگهای فیلم در بسیاری از دقایق، گشودن گره برخی از داستانکها به وسیله اتفاقاتی فوقالعاده آبکی و سطح پایین، و استفاده از شوخیهای بیربط و به قول معروف اساماسی در بعضی از سکانسها، برخی از دلایلی هستند که به شدت «رسوایی» را از نفس میاندازند. وجود دو سه تا از این نقاط ضعف، میتواند یک فیلم خوب را به اثری پایینتر از حد متوسط تبدیل کند. حالا فکرش را بکنید که تمام این مشکلات در «رسوایی» وجود دارند. «رسوایی» نکات مثبتی دارد که خوب است در یادداشتهای مختلف مورد اشاره قرار بگیرند. اما شعارها تا زمانی که از طریق ساختار روایی مناسبی به تماشاگر منتقل نشوند، نمیتوانند به جهانبینی تبدیل شوند. تا وقتی که شیوه مناسبی برای انتقال پیام وجود نداشته باشد، با فیلم خوبی روبهرو نخواهیم بود و از این دید، «رسوایی» متأسفانه فاصله فراوانی با یک فیلم خوب دارد. هر چند– لااقل از برخی جهات – میتواند یک نقطه امیدوارکننده در کارنامه مسعود دهنمکی باشد. کافه سینما
***
نقد فیلم خسته نباشید! ساخته محسن قرایی (و افشین هاشمی!)
یه درخت… وسط یه کویر
سید آریا قریشی
در دورانی که بیش از همیشه شاهد نگاه جهانسومی کارگردانان ایرانی به مشکلات زندگی مردم ایران هستیم، «خسته نباشید!» فیلمی است که مسیر معکوسی را میپیماید.
۱) «خسته نباشید!» یک غافلگیری بزرگ برای جشنواره امسال است. فیلمی گرم و صمیمی با نگاهی امیدوار کننده که نمونهاش را در سینمای ایران خیلی کم سراغ داریم. در دورانی که بیش از همیشه شاهد نگاه جهانسومی کارگردانان ایرانی به مشکلات زندگی مردم ایران هستیم، «خسته نباشید!» فیلمی است که مسیر معکوسی را میپیماید. این بار شخصیتها خوشبختی را از دل مصیبت و مشکل بیرون میکشند و مسیر مورد علاقه خود را میسازند. نمونه چنین نگاهی را بیشتر در بخشی از فیلمهای جریان اصلی سینمای آمریکا مشاهده میکنیم و حالا جالب است که یک فیلم ایرانی توانسته بدون این که غیر واقعی و رؤیا پردازانه به نظر برسد، چنین نگاهی را به تماشاگر منتقل کند. «خسته نباشید!» از یک جنبه درباره آدمهایی است که به دلایل مختلف از هم دور شدهاند و بر خلاف الگویی که ممکن است انتظارش را بکشیم، در طول فیلم اتفاقاً به درک جدیدی از یکدیگر نیز دست پیدا نمیکنند. نکته مهم این است که شخصیتها در این فیلم به درک بهتر و عمیقتری از مفهوم «زندگی» میرسند. به همین دلیل است که تصمیم میگیرند از لحظهلحظه زندگیشان بیشتر لذت ببرند و روابط آسیبدیده خود را ترمیم کنند.
۲) طرح داستانی «خسته نباشید!» بسیار ساده است. به طوری که میتوان گفت «خسته نباشید!» بیش از این که فیلمی باشد که از داستانی غنی و پیچیده سود ببرد، فیلمِ موقعیتهای گوناگونی است که برای چند کاراکتر به وجود میآیند. یکی از مهمترین نکاتی که «خسته نباشید!» را به یک فیلم درجه یک و دوستداشتنی تبدیل میکند، یکی توانایی محمد رضایی راد (فیلمنامهنویس «خسته نباشید!» بر اساس طرحی از رضا میرکریمی) برای خلق موقعیتهای جذاب پیاپی در طول فیلم، دیگری شخصیتپردازی دقیق کار و در نهایت تلفیق بهجا و هوشمندانه این دو مسئله است. به طوری که با تقریب خوبی میتوان گفت هر کدام از موقعیتهای رخ داده در طول فیلم، به پرورش بیشتر برخی از شخصیتهای اصلی هم کمک میکند. توانایی فیلمنامهنویس فیلم در آمیختن این مسائل، باعث شده تا ایجاز دلنشینی در روایت ماجراهای فیلم به وجود آید و به همین دلیل است که احتمال خستگی تماشاگر در حین تماشای «خسته نباشید!» بسیار کم است.
۳) مفهوم «فیلم ملی» از آن مفاهیمی است که هنوز تعریف دقیق و درستی از آن وجود ندارد. اما به هر حال «خسته نباشید!» میتواند الگوی مناسبی برای آثار ملی باشد. این، فیلمی است که در آن، شهر کرمان عنصر مهمی است که باعث پیوند آدمهای فیلم میشود. شخصیت اصلی فیلم، زنی به نام ماریا (مریم) است که نیم قرن قبل در ۵ سالگی ایران را ترک کرده و حالا در حالی بعد از ۵۰ سال به ایران بازمیگردد که زندگی شخصی پرتلاطمی دارد. در شرایطی که به نظر میرسد ماریا عمداً سعی میکند از هیچ چیز لذت نبرد، به واسطه یک عکس که تنها خاطره او از دوران حضورش در ایران محسوب میشود و با یادآوری برخی از بازماندههای دوران حضورش در ایران (از جمله یادآوری دوباره زبان فارسی) به نظر میرسد هویت از دست رفتهاش را دوباره به دست میآورد و بخش مهمی از این فرایند بازیابی هویت، مدیون حضور او در طبیعت کرمان است. میبینید که همه این مفاهیم چگونه بدون این که شعاری و گلدرشت به نظر برسند، به یکدیگر متصل شدهاند. فیلمنامه خوب کار باعث شده تا «خسته نباشید!» بتواند به سطوح عمیقتری دست پیدا کند و در قالب داستان ساده سفر چند نفر به دل طبیعت اطراف کرمان، چندین و چند مفهوم مختلف را در لایههای مختلف – از هویت بازیافته گرفته تا دوری آدمها، اهمیت یادآوری و توجه به گذشته و لزوم توجه به همه آن چیزهایی که باعث رشد ما در این محیط شدهاند – مطرح و به هم متصل کند. در این راه البته کارگردانی درجهیک قرایی و هاشمی و موفقیت تیم بازیگری فیلم (که یکی از بهترین تیمهای بازیگری جشنواره فجر امسال بود) هم تأثیر غیر قابل انکاری دارند. ۴) اما نکته جالب در این میان، این است که «خسته نباشید!» محصولی از حوزه هنری است. در حالی که عادت کردهایم (خوب یا بد) شاهد فیلمهایی از سوی حوزه هنری باشیم که یا به مشکلات و تلخیهای جامعه میپردازند و یا نگاهی خطکشی شده به آدمها و نسلهای ایران دارند، حضور چنین محصولی با چنین نگاه امیدوارکنندهای جای تعجب دارد. انگار آن فیلمها را کسان دیگری تهیه کردهاند و «خسته نباشید!» را گروهی دیگر با عقایدی متفاوت!
۵) «خسته نباشید!» مسلماً فیلم کاملی نیست. اگر برخی از روابط و اتفاقات فیلم (مثل رابطه مرتضی با خانم معلم)، درستتر و دقیقتر مطرح میشدند و در میانه راه رها نمیشدند، «خسته نباشید!» میتوانست حتی از این هم بهتر باشد. اما در شرایط فعلی هم با فیلمی روبهروییم که ساخته شدنش در سینمای ایران، غنیمت است. کافه سینما
1 Comment
مهدی
از سخنان شما تعجب کردم ..چه قدر زیبا دقت نموده ایید…..پس هنوز کسانی هستند که عوام فریبی فیلم انها را تحت سلطه خود قرار نداده ..اقا داد زدیم و میزنیم : طریقت جدای از شریعت عرفان دکان دار و …درست خواهد کرد عرفانی که شعارش هدف وسیله دا توجیه میکند نه عرفان اهل بیت پاک رسول ..عرفان مقدس اردبیلی و ایت الله بهجت عین عمل به شریعت بود..که ان عرفان مجاهد ساز است و عرفان جدای از شریعت با دوستان مروت با دشمنان مدارا..عرفان اهل بیت محبت همراه با غیرت و مردانگی و جهاد و هیات من الذله است و عرفان جدای از شریعت معرفی محبت روحانی خالی از شریعت که برای اصلاح منافاتی نمی بیند که رختخواب برای یک رن جوان پهن کند و در یک خانه بخوابد و از حرف مقدس اردبیلی که نفرمود در مواجه با زن نامحرم به تقوایم رجوع میکنم که فرمود به خدا پناه می اورم که در مواجه با شهوت تقوای گریز باید نمود که خیلی از عرفای جدای از شریعت پایشان در اینجا لغزید..!!
خدا رحمت کند فلان عالم را که بارها به شاگردانش فرمود راه سیر و سلوک به جز عمل به شریعت چیز دیگری نیست..و بزرگانی مانند ایت الله بهجت که فرمودند طریقت جدای از شریعت سقوط است..
عرفان جدای از شریعت دعوت به خویش است و در اخر معرفی یک روحانی به ظاهر خوش اخلاق که بیان میکند با ما که باشید از دست گشت ارشاد در امانید !!! اما عرفان اهل بیت فقیری مقابل خداوند و لا املک لفسه …ودعوت به کهف الله است که کار روحانی و مبلغ دین نه دعوت به خویش که که دعوت به خداست..
و همین مجاهدت مجتهدین بوده است که اجتهاد از منابع اصیل ملاک عرفان است نه خواب و مکاشفه که هیچگاه حجت نخواهد بود..کلام اخر خطر جدایی طریقت از شریعت !!!!وای کاش عرفان فیلم الگویش امام و اقای قاضی مطیع و متعبد بود نه فقط به تصویر کشیدن عکس این اقایان..اقای دولابی محترم اما سخنان این عزیز وقتی قابل استناد است که با دلیل عقلی مراجعه به متخصص دین عرضه شود..که یا باید در هر علمی متخصص و یا مقلد بود …و معنای اجتهاد تخصص عالمانه با روش کاملا عاقلانه و رجوع به متون دینی است و رجوع به وحی..والسلام