این مقاله را به اشتراک بگذارید
نگاهی به فیلم سر به مهر ساخته هادی مقدم دوست
نمایش و نیایش
مهرزاد دانش
ارتباط بین وبلاگ و نماز چیست؟ چرا هادی مقدمدوست در فیلم «سر به مهر» از فضای وبلاگ در نیمه اول فیلمش به فضای عبادت در نیمه دوم آن میرسد؟ پاسخ را باید در یکی از مهمترین لایههای این نیایش دانست که عبارت است از مکالمه انسان در فردیترین و مستقیمترین شکل ممکن. در نماز، برخلاف بسیاری دیگر از آیینهای عبادی مذهبمان، بشر به صورتی سرراست و بیواسطه، با خود خداوند وارد گفتوگو میشود. روی صحبت مستقیما با خدا است و نه کس دیگر و از همین رو توکل محض است و نه توسل. در نماز خداوند نزدیکترین و صمیمیترین محمل برای ابراز رازها و نیازها است و همین است که آن را دوست داشتنیترین عبادت در بین همه نیایشها قرار داده است و بیش از آنکه «تکلیف» به نظر آید، «خلوت» با یک دوست قدیمی و رازدار و بامعرفت و مطمئن است که شخص را از خودش بهتر میشناسد. همین حس را بسیاری با وبلاگ خود – در سطحی کوچکتر – برقرار میکنند. وبلاگ برای بسیاری از اینترنت بازها، چاه راز و نیازی است که در آن دغدغههای مختلف خود را درج میکنند و با ابراز آن، حتی اگر هم گرهی از مشکلشان باز نشود، دست کم احساس سبکی میکنند. مقدم دوست، با هوشمندی این اشتراک را به عنوان تم اصلی فیلم خود درنظر گرفته است و خلوت وبلاگی را به سوی خلوت عبادی سوق داده است.
اما نکتهای دیگر… چرا مقدمدوست اصرار دارد نماز را در پایان فیلم به نمایش بگذارد؟ دوستی معتقد بود که اگر نمایش صریح نماز در پایان فیلم صورت نمیگرفت، فرجامی هنرمندانهتر برای فیلم رقم میخورد. اما به نظر میرسد که اتفاقا نمایش سرراست این عبادت، منطقیترین و بهترین نوع پایان بندی برای «سر به مهر» است. شخصیت اصلی فیلم، در طول داستان نماز میخواند، اما از اقامه آن جلوی دیگران امتناع دارد. این چالش سرانجام به اتمام میرسد و دختر تصمیم میگیرد که نمازش را بیواهمه از واکنش اطرافیان ادا کند. برای عینیت بخشیدن به این تصمیم، نمایش نماز لازم است. این نمایش، برخلاف بسیاری از نمودهای مشابه در فیلمهایی دیگر، اصلا جلوه تظاهر و ریاکاری و فرصت طلبی ندارد. این نمایش، نمایشی هنرمندانه از مسیری است که با طی کردن مرحله والایش و پالایش، خلوتی را در میان جمعی به منصه ظهور میرساند و حضوری عارفانه و فردی را در ازدحام پیرامون رقم میزند و چه دلنشین است که این عبادت نه در خانه و مسجد و هیأت، بلکه در سینما تجلی مییابد تا فرایند هنرمندانهاش ابعادی مضاعف یابد؛ در کنار آوایی دل انگیز از موسیقی وسیلهای ارتباطی که نشان از وصال یار دارد… خبرآنلاین
نگاه مهرزاد دانش به ترنج ساخته مجتبی راعی
شعار فقط در کلام تجلی پیدا نمیکند؛ جلوههای تصویری هم میتواند آکنده از شعار و پیامهای گلدرشت اخلاقی باشد. ترنج نمونهی بارز این فرایند است. فیلم با اینکه در حوزهی تصویر کارهای متنوع و متعددی رویش انجام شده و چه بسا قرار است فیلمی باشد که نقشونگار مینیاتور و طراحی بافت قالی و سایر نمودهای نگارگری ایرانی – اسلامی را وارد روح بصری اجزای درون قاب خود کند، اما به دلیل ساختار بهشدت شعاری این عناصر تصویری به توفیق نمیرسد. نمونهاش فصلی است که شخصیت اصلی داستان متأثر از روضهخوانی حضرت علیاصغرع، قصد دارد طراحی نقشهی قالی را ترسیم کند: یک فرشته بر بالای سرش ظاهر میشود و خون گریه میکند و اشک او با جوهر قرمز قلم استاد ترکیب میشود و به روی کاغذ میچکد و تابلویی مثلاً نفیس از ایثارگری عاشوراییان خلق میشود. این جور ایدهها شاید برای کلیپهای مناسبتی صداوسیما مفید باشد، اما برای فیلم سینمایی مناسب نیست. (وبسایت مجله فیلم)
نگاه امیر پوریا به فیلم تنهای تنهای تنها (احسان عبدی پور)
همین که فیلمِ سرشار از ظرافت و شیطنت و خلاقیت تنهای تنهای تنها را در این جشنواره، این قدر دیر دیدم، با توجه به تمام مجراها و دریچههایی که برای تشخیص و بازیابی فیلمهای ناشناختهى بااهمیت دارم، نشان میدهد که هنوز تا چه حد ممکن است فیلمها بهاصطلاح عامیانه «نصفشان زیر زمین باشد» و تا چه حد ممکن است از سروشکل و خلاصهى داستان و تصاویر و حتی اطلاعات شنیدهشده دربارهشان، نشود فهمید که با چه نوع فیلمی با چه دنیا و حالوهوای سرحال و چندلایه و جذابی روبهرو خواهیم شد. حتی دوستانی که با لذت و ذوق دربارهى تنهای تنهای تنها حرف میزدند، هیچکدام این توصیف یا چیزی نزدیک به آن را ارایه ندادند که فیلمی فانتزی با پیوند دادن دوستی یک پسر بومی بوشهری و یک پسر روس به مسایل مربوط به منازعات و تقابلهای سیاسی و حتی تصمیمهای دیپلماتیک ایران در باب مسایل هستهای است!
همین تعجبی که احیاناً از خواندن این توصیف به بخشی از خوانندگان این نوشته که فیلم را ندیدهاند دست میدهد، با تماشای آن سکانس به سکانس و لحظه به لحظه به خود من هم دست داد. اینکه چهگونه میشود از این دستمایه و از دل خواب یک بچه دربارهى سفینهای که از آسمان به زیر آمده، چنین داستان و چنین تأثیرهایی استخراج کرد، خود به معجزه میماند. اینکه چهطور گفتار متن/ نریشن زن روسی که فارسی میداند و در ابتدا فقط مترجم حرفهای دو بچه است، جای نظرگاه تماشاگر را در این روایت میگیرد و درست همان نگرش و بینشی را که لازم است ما داشته باشیم با ما در میان میگذارد، اینکه چهقدر در چینش رنگها و نورها و طراحی محیط و شکل دادن به فضای فیلم دقت و جزییاتپردازی، هم به کار رفته و هم با حرفهایگری پنهان شده، و اینکه نوشتن متن دیالوگها و مونولوگهای پسر ایرانی/ عبدالکریم/ رنجرو (میثم فرهومند) چهطور میتواند هم نتیجهای تا این حد دقیق و منتهی به اهداف ضدجنگ و ضدسیاست داشته باشد و هم این قدر به ذهن و حسهای پسرکی با آن سنوسال و آن روحیهى خیالپرداز و آن شخصیت خاص و مستحکم و آن سختکوشی ذاتی اقلیمش نزدیک باشد، همه و همه از عجایب این تجربهى منحصربهفرد و شیرین و تلخ است. برای اطمینان یافتن از جذابیت و در عین حال عمق این فیلم و فضای فرمی و تماتیکش، کافیست تیتراژ پایانی آن را به همراه صدای انشای پسرک دربارهى اینکه آرزو دارد در پیادهرو کنار سازمان ملل، دکهای به اسم «دکهى پرزیدنت» بزند، بشنوید و به دریافت تازهای از مصداق عینی «لبخند و اشک توأمان» برسید. (وبسایت مجله فیلم)
1 Comment
مریم منتظر
دیدگاهی درمورد فیلم سربه مهر
شاید به نظرم این فیلم یکی از مشکل دار ترین فیلم هایی بود که تاکنون دیده بود. پرداختن به موضوع نماز، وبلاگ نویسی ، تنهایی، کمرویی و … همه هریک جزء موضوعات جالب برای پرداختن می باشند، اما نحوه شخصیت پردازی در این فیلم به قدری نامأنوس بود که در بسیاری از صحنه های فیلم باعث خنده نه تنها من، بلکه بسیاری از تماشاچیان شد. هنر شخصیت پردازی و فیلمنامه نویسی وقتی پدیدار می شد، که این فیلم تأثیر گذار شود. اما متأسفانه بی ربطی مفاهیم، منفی گرایی شدید و قضاوتهای بسیار سطحی و غیر منطقی و مواج نقش اول فیلم باعث می شد نه تنها فیلم غیر منطقی جلوه کند، بلکه سبب عدم ارتباط بسیار زیاد با شخصیت اول فیلم می شد. من برای سینمای ایران متأسفم ، که گاهی برای توجه به مضامین زیبای مذهبی ، هنر را به شکلی بسیار بد به سخره می گیرند!
امیدوارم کارهای این کارگردان نوکار ، به تدریج قابل دیدن تر شوند و به نقدهای ملت هم که وقت خود را تقدیم این کارگردانان می کنند بیشتر توجه کنند.