این مقاله را به اشتراک بگذارید
“ژرژ سیمنون” یکی از پرکارترین نویسندگان قرن بیستم است، نویسنده ای که طی حیات هشتاد و شش ساله اش بیش از ۲۰۰ رمان و تعداد زیادی داستان کوتاه خلق کرد. او خود هدفش از داستان نویسی را ” تلاش برای جستجوی انسان آنگونه که هست” عنوان می کرد و می گفت: ” آنچه من جستجوی انسان می نامم جستجوی خودم است . چون مانند دیگران انسان ساده ای بیش نیستم”
ژرژ ژوزف کریستین سیمنون، نویسنده بلژیکی صاحبنام رمانهای پلیسی در سیزدهم فوریه سال ۱۹۰۳م در شهر لیژ بلژیک بهدنیا آمد و دوران کودکی و نوجوانی خود را در همین شهر و در خانواده ای متوسط گذراند. پدر او حسابدار یک شرکت بیمه بود، مادرش اتاق های خانه را اجاره می داد و خود او همزمان با تحصیل به مشاغل مختلفی چون شاگردی در کتابفروشی می پرداخت. تا آن که پدرش به بیماری سختی دچار شد و ژرژ ناگزیر به ترک تحصیل شد.
سیمنون در داستان “نسب” ( ۱۹۴۸) به انعکاس ریز بینانه ی این برهه ی زندگی اش پرداخته، هم آن دوره ای که او را به سمت و سوی روزنامه نگاری و نویسندگی سوق داد.
ژرژ طی سالهای ۱۹۰۸م تا ۱۹۱۴م در مدرسه سنآندره به تحصیل پرداخت و با آغاز جنگ جهانی اول – در سال ۱۹۱۴م – به کالج سنلویی رفت که دبیرستانی تحت نظارت ژزوئیتها بود.
سیمنون تا پیش از ۱۹۱۸م، به مشاغل مختلفی از جمله شاگردی در کتابفروشی پرداخت، اما در ژانویه آن سال بهدنبال بیماری پدرش ترک تحصیل کرد و در نشریه «گازت دو لیژ» تحت عنوان خبرنگار مشغول بهکار شد. در دوران کار در گازت بیش از ۱۵۰ مقاله با نام قلمی «G. Sim» نوشت و در فاصله سالهای ۱۹۱۹م تا ۱۹۲۲م، بیش از ۸۰۰ قطعه فکاهی با نام «مسیو لکوک» به چاپ رساند.
این شغل به او امکان داد با گروهها و طبقات مختلف مردم از جمله افرادی که در هتلهای ارزانقیمت اقامت داشتند، وقتشان در نوشگاهها سپری میشد و گهگاه گذارشان به ادره پلیس میافتاد سروکار پیدا کند و با منش و رفتار آنها بهخوبی آشنا گردد. این آشنایی، زمانی که بعدها نویسندگی حرفه اصلی سیمنون شد، بسیار به کارش آمد.
کار در گازت – که روزنامهای پرتیراژ و عامهپسند بود – باعث شد تا مهارتهای تندنویسی و ویرایش سریع متون نوشتاری را بهخوبی فرابگیرد. عادت تندنویسی تا پایان کار حرفهایاش با او ماند بهگونهایکه میتوانست یک رمان کامل را تنها در سه ساعت بنویسد و آماده چاپ کند!
نخستین رمان او با نام «بر پل آرش» در ژوئن سال ۱۹۱۹م نوشته شد و در ۱۹۲۱م با همان نام مستعار «G. Sim» به چاپ رسید.
او سپس در سال ۱۹۲۲ به همراه “رژینه” همسر آینده اش به پاریس عزیمت کرد و در آنجا با نامهای مستعار گوناگون به نگارش داستانهای عاشقانه و رمان های عامه پسند و همین طور روزنامه نویسی در نشریات مختلف پرداخت. آثاری که تنها برای کسب در آمد و با انگیزه های مادی نوشته شدند و امکان مسافرت وی به دور دنیا را بین سالهای ۱۹۳۳ تا ۱۹۳۵ فراهم آوردند. سفرهایی که تجربه ها و مکانهایشان بعدها در تمامی داستانهایش به کار گرفته شدند.
در سال ۱۹۳۰م، شخصیت محبوب آثاراش، «کمیسر مگره» برای نخستینبار – در داستان کوتاهی که آن را به درخواست ژوزف کسل برای چاپ در مجله کارگاه نوشته بود – متولد شد. شخصیتی که قهرمان اصلی داستانهای پلیسی او شد و شهرتی کم نظیر را برای این نویسنده به ارمغان آورد.
بازرس مگره ی مخلوق سیمنون بر خلاف نمونه های مشابهش چون شرلوک هلمز و یا موسیو پوآرو، نه تنها هیچ رازی را از خواننده مخفی نمی کرد، بلکه وی را در جریان تمامی جزییات هم قرار می داد، اما با همه ی این اوصاف هوش و ذکاوت سیمنون مانع از آن می شد که خواننده رد پایان داستان را حدس بزند.
مگره پلیس حرفه ای و زیرکی ست که تنها به هوش و توانایی اش بسنده می کند و خود را از روش های علمی بی نیاز می بیند، او بر خلاف هولمز و پوآرو کارآگاه خصوصی نیست، بلکه پلیسی میانسال، باهوش، تنومند، مهربان و خانواده دوست است.
سیمنون در بین سالهای ۱۹۳۱ تا ۱۹۷۲ بیش از صد و نود داستان نوشت. داستانهایی که یا به ژانر جنایی با محوریت شخصیت بازرس مگره تعلق داشتند و یا به تصویر گرفتاری انسان ها در محیطی آکنده از یاس و حیرانی و جبر می پرداختند. محیطی تیره و تار با فضایی سنگین که گویی تداعی کننده ی دوره ی کودکی خود او بودند.
رمانهای سیمون، آمیزهای از پرداخت استادانه و کالبدشکافی هوشمندانه روان انسانهاست. وی ترسها، عقدههای روانی، گرایشهای ذهنی و وابستگیهایی را توصیف میکند که در زیر نقاب زندگی معمولی و یکنواخت روزمره پنهان هستند و ناگهان با انفجاری غیرمنتظره به خشونت و جنایت منجر میشود.
از جمله ویژگیهای مهم داستان او شخصیتپردازی آدمهای داستانهایش بود. شخصیتهایی به ظاهر ساده اما در واقع دارای پیچیدگیهای روانباو در باره ی آفرینش شخصیتهای داستانی اش گفته است:
” من شخصیتهای آثارم را از چوب میتراشم. بارها و بارها تراششان میدهم و سعی میکنم هر شخصیت مثل یک مجسمه باشد؛ محکم، سنگین و کاملاً سهبعدی. درخلق شخصیت از گوگول تقلید میکنم چرا که شخصیتهای آثار او در عین اینکه کاملاً معمولی هستند، واقعی و سهبعدی خلق شدهاند.”
اما رمز موفقیت سیمنون در آفرینش شخصیتهایی چنین واقعی، را باید در تجارب طولانیاش در کسوت خبرنگار صفحه ی حوادث روزنامه ریشه یابی کرد، حرفهای که سبب شد وی با شخصیت و رفتار اقشار مختلف جامعه آشنا شود و از این آشنایی برای آفرینش شخصیتهای داستانهایش بهره بگیرد.
سیمنون در داستانهای پلیسی اش به کند و کاو در لایه های نا خود آگاه انسانها می پردازد و از دیدگاه روانشناختی عقده های خفته، ترسهای ذهنی و امیال سرکوب شده ی آنها – که در زیر نقاب زندگی روزمره نهفته شده اند – را زیر ذره بین قرار می دهد، همان عقده ها و سرخوردگی هایی که در شرایط خشم و بحران از درون شعله می کشند و منجر به رقم خوردن بی رحمانه ترین جنایتها و فجیع ترین خشونتها می شوند.
او با خلاقیتی مثال زدنی و با بهره گیری از فضاسازی های ادیبانه و هنرمندانه همین داستانهای پلیسی – جنایی اش را مبدل به متون ادبی می سازد ، تا جایی که منتقد سخت گیری چون “آندره ژید” هم این داستانها را در حیطه ی ادبیات خالص طبقه بندی می کند.
اما شهرت سیمنون تنها به علت داستانهای پلیسی متعددش نیست، او تصویر گر مکانها و فضاهای رنگارنگ و متفاوتی ست که با آداب و رسوم و اقشار مختلف اجتماعی آمیخته شده اند. فضاهایی که در عین واقع گرایانه بودن، شاعرانه و وهم آلودند. این نویسنده در داستانهایش از شهرهایی سخن می گوید که با مه و باران احاطه شده اند و از زندگی مردمانی روایت می کند که در تیرگی این دنیای مخوف به اسارت سرنوشتی محتوم در آمده اند. اما سیمنون نیز چون دیگر نویسندگان هم عصر خود بی آن که برای آرامش روح و درمان پریشانی او راه حلی ارائه دهد، تنها به روایت تنهایی و سرگشتگی انسان در جامعه ی مدرن اکتفا می کند و ترجیح می دهد با حذف مذهب، سیاست، جنگ ، تاریخ و مسائل ماوراءالطبیعه از آثارش ، فقط به ترسیم آلام و رنجهای بشر امروز بپردازد. تقریبا در همه ی رمانهای سیمنون آدمی از مقاومت و مبارزه ناتوان می شود و منفعلانه و نومیدانه به نظاره ی فروپاشی زندگی خود می نشیند . شاید از همین روست که این نویسنده آثار خود را “رمان تراژدی” خوانده است.
سیمنون در خلال جنگ جهانی دوم در وانده میزیست و در همین دوران بود که با آندره ژید – نویسنده نامدار فرانسوی – آشنایی یافت. در ۱۹۴۵م، پس از آن که گشتاپو به یهودی بودن وی شک برد، از فرانسه اشغالشده گریخت و به ایالات متحده آمریکا رفت و در فاصله ی سالهای ۱۹۴۵ تا ۱۹۵۵ به همراه همسر دوم خود “دنیس” در امریکا زندگی کرد.
دوران اقامت در آمریکا، از جمله خلاقانهترین ایام زندگی پربار ژرژ سیمنون بود. در ۱۹۵۵م، وی بار دیگر به اروپا بازگشت و نخست در فرانسه و سپس در سوئیس اقامت گزید. در ۱۹۷۲م، عملاً داستاننویسی را کنار گذاشت و به نگارش زندگینامه خود پرداخت.
خودکشی دخترش ماری ژو در ۱۹۷۸م باعث شد تا سالهای پایانی عمر را در اندوه و تنهایی سپری کند. سیمنون در ۱۹۸۴م بهعلت تومور مغزی مورد عمل جراحی قرار گرفت و ظاهراً بهبود یافت اما طی چند سال بعد وضع جسمانیاش بهتدریج به وخامت گرائید تا اینکه سرانجام در شب سپتامبر سال ۱۹۸۹ میلادی در شهر لوزان سوئیس، هنگامی که در خواب بود – در سن هشتاد و شش سالگی – از دنیا رفت.
سیمنون یکی از پرکارترین نویسندگان قرن بیستم میلادی بود. وی عادت داشت ساعت چهار صبح از خواب بیدار شود و شروع به نوشتن کند. این کار را تا ظهر ادامه میداد و بقیه روز را استراحت میکرد. به این ترتیب میتوانست در هر روز ۶۰ تا ۸۰ صفحه مطلب بنویسد.
آثار سیمنون مشتمل است بر بیش از ۲۰۰ رمان، ۱۵۰ داستان بلند، یک سناریو برای باله، چندین جلد زندگینامه – که نخستین جلد از آنها با عنوان خاطرات خودمانی در ۱۹۸۱م منتشر شد – مقالات بیشمار و تعداد زیادی رمان عامهپسند که آنها را صرفاً برای کسب درآمد و با یک دوجین نام مستعار نوشته است.
اما عمده شهرت وی بهواسطه ۷۵ رمان و ۲۸ داستان کوتاهی است که کمیسر مگره قهرمان آنهاست. نخستین این رمانها با نام «مسافری که با ستاره شمال آمد» (Pietr Le Letton) در سال ۱۹۳۱م به چاپ رسید. «مگره و موسیو چارلز» آخرین اثری بود که – با محوریت کمیسر مگره – از سیمنون انتشار یافت.
استقبال بینظیر دوستداران رمان کلاسیک پلیسی از آثار سیمنون برای وی شهرتی سزاوار و ثروتی کمنظیر به ارمغان آورد و با روی آوردن کارگردانان سرشناسی چون ژان دلانوا، برتران تاورینه و ژان رنوار به آثار او، علاقهمندان سینما نیز به جمع طرفداران وی پیوستند. چارلز لاتون، هاری بور، ژان گابن و… در آثار متعددی که بر مبنای شخصیت کمیسر مگره پدید آمد، در نقش وی ظاهر شدند که در میان آنان، ژان گابن در ایفای این نقش بهیادماندنیتر است.
رمان “سایه بازی” یکی از آثار این نویسنده است که دفتر کشف راز یک قتل را ورق می زند. در این کتاب خواننده همراه با تحقیقات کاراگاه مگره پیش می رود و با جنبه های متناقض و پیچیده ی شخصیت مقتول آشنا می شود. سایه بازی تنها کشف راز مرگ “کوشه” نیست، بلکه عیان ساختن حقایقی از زندگی انسانهای مختلفی ست که در دنیایی از حسادت و حرص و خشونت غرق شده اند. شخصیتهایی که ژرژ سیمون در سایه بازی خلق کرده است، نمادی از انسانهای پرورده ی عصر تکنولوژی و صنعت اند. انسانهایی که در پشت نقاب پر زرق و برق این دنیای مدرن، با ترسهایی بدوی و خشونتهایی غیر انسانی دست و پنجه نرم می کنند.
“دلواپسی های مگره” ( ۱۹۵۷) یکی دیگر از آثار برجسته ی این نویسنده است، داستان این کتاب همانند دیگر آثار سیمنون در متن دلمشغولی ها و حوادث روزمره ی زندگی رخ می دهد و به همین جهت برای خواننده ملموس و واقعی می نماید. او در این کتاب با زوایه ی دید ی متفاوت به روایت داستان می پردازد و از انسانهایی سخن می گوید که با ترس، امید، عشق، احساس، وجدان، غفلت و دیگر عواطف انسانی زندگی میکنند و گاه بر یکی از این حسها غلبه پیدا میکنند و برخی مواقع مغلوب آنها میشوند. پرداخت شخصیت در این داستان مشابه دیگر آثار سیمنون عمیق و کامل و در عین حال ساده و روان صورت گرفته،
برخی آثار سیمنون عبارتاند از: «مرحوم آقای گاله»؛ «مسافری که با ستاره شمال آمد» (ترجمه کاوه میرعباسی)؛ «مگره میترسد» (ترجمه کاظم اسماعیلی)؛ «سایه گیوتین» (ترجمه کاوه میرعباسی)؛ «مگره و مرد خانه به دوش» (ترجمه کاظم اسماعیلی)؛ «مرگ مرموز در کلیسای پرونده سنتفیاکر»؛ «هویت نامعلوم»؛ «خانه کانال»؛ «دخترخانمهای کونکارنو»؛ «مردی که گذر قطارها را مینگریست»؛ «بیگانگان در خانه»؛ «تحقیقات تازه مگره»؛ «برف کثیف بود»؛ «زمان بدبختی»؛ «دلواپسیهای مگره» (ترجمه عباس آگاهی)؛ «تردید مگره» (ترجمه عباس آگاهی)؛ «مگره و شاهدان خاموش» (ترجمه کاظم اسماعیلی)؛ «شکیبایی مگره» (ترجمه فرزاد فربد)؛ «مگره از خود دفاع میکند» (ترجمه عباس آگاهی)؛ «کارآگاه در کاباره» (ترجمه حسن پویان)؛ «شبی در چهارراه» (ترجمه کریم کشاورز)؛ «دیوانهای در شهر» (ترجمه رامین آذربهرام)؛ «مشتری شنبهها» (ترجمه رامین آذربهرام) ، کارد و طناب (ترجمه کریم کشاورز)، امضای مرمرموز (ترجمه کریم کشاورز) و…
انتشار در مد و مه ۲۸ بهمن ۱۳۹۱
ویژه نامه مد و مه برای صد سالگی ژرژ سیمنون خالق کمیسر مگره – ۲
.