این مقاله را به اشتراک بگذارید
گفتگو با کن لوچ کارگردان فیلم پرواز
مهرناز منتظری
کنلوچ هرچند به عنوان یک معترض سیاسی و نماد رئالیسم اجتماعی شناخته میشود، همواره در طول دوران حرفهایاش تمایلاش به کمدی را نشان داده است.
این کارگردان پرسابقه بریتانیایی در فیلم اخیر خود با عنوان «سهم فرشتهها» (The Angels share) از زبان طنز بهره بیشتری برده و فیلمی ارائه کرده است که هر چند در قالب کمدی قرار میگیرد اما ویژگیهای خاص سینمایی کنلوچ را نیز دربر دارد. در این جا گفتو گویی کوتاه را با کنلوچ درباره این اثر و دیدگاههایش نسبت به بحران جهانی کنونی میخوانید:
چه شد که به سراغ کمدی رفتید؟
– پل لاورتی و من میخواستیم موقعیتی تراژدیک را خلق کنیم و آن را در قالبی ارائه دهیم که مردم با دیدن آن لبخند بزنند و بخندند. صادقانه بگویم ساخت و فیلمبرداری کمدیها واقعاً سخت است. به همین جهت هرگز سعی نکردم فیلم را طوری کارگردانی کنم که اگر کمدی بود، مجبور بودم آنگونه به کار بپردازم. فقط همه تلاشم را معطوف این کردم که فیلم لحظاتی شاد برای مخاطب دربر داشته باشد و او را به واسطه بازیگران یا اضافه کردن موسیقی بخندانم و در کل فیلم را مفرحتر بسازم. هدف ما نیز این بود که نشان دهیم داستان و کاراکترها، همه واقعی هستند. همانطور که در عالم واقعیت نیز گاه لحظاتی وجود دارند که بشدت بحرانی هستند و گاه خنده دارند و باعث میشوند لبخند یا قهقهه بزنیم. ما در جهانی بدون احساس و یکنواخت زندگی نمیکنیم. همواره در هر لحظهای هم کمدی وجود دارد هم تراژدی. ما میتوانیم کاراکترهای خودمان را داشته باشیم و یک تراژدی را بازگو کنیم. هر کسی به عنوان یک کارگردان سعی میکند داستانی را بازگو کند که خاص باشد و این به آن معنا است که فقط فکرش را متمرکز آن نمیسازد که مردم را صرفاً بخنداند یا متأثر کند. مهم فقط این است که همه چیز واقعی باشد.
آیا نگرش خود را نسبت به نوع و رتبه کار یا چگونگی فیلمبرداری کردن نیز دادهاید؟
– هیچ چیز تغییر نکرده است. مرتبه کار، نماینده تغییر در جامعه است. آنچه که ما در شرایط بحران اقتصادی جهانی به آن توجه کردهایم، این است که این رسانه مسایل خود را در مسیری دراماتیک پوشش میدهد و حتی گاه محتاج کمکهای اجتماعی میشود. ما میخواستیم به بحران اقتصادی از زاویه دیگری بنگریم و بر اهمیت این کلاس اجتماعی تأکید کنیم. مباحثات سیاسی غیرقابل اجتناب است. اگر سیستم در حال نابود کردن زندگی ما است، و درخواستهای عمومی برای داشتن شغل، مسکن، جایی برای زندگی کردن وقتی پیر شدیم، امنیت و سلامتی برای خودمان و خانوادهمان خیلی زیاد است، همگی بخاطر بحران کنونی است. این واقعاً مهم است که بدانیم آنچه که امروز غیرممکن به نظر میرسد، چند دهه قبل از ملزومات و واجبات زندگی شمرده میشد. اگر امروز این گونه تصور میکنیم که دسترسی به اینها غیر ممکن است، نه به دلیل راه اشتباهی که طی کردهایم بلکه به این دلیل است که حکومت سعی کرده چنین باوری را به ما بدهد که نوع زندگی ما بحران را به وجود آورده است.
گفته میشود هیأت ردهبندی سنی فیلم های بریتانیا از شما خواسته است برخی ناسزاهای موجود در فیلم را حذف کنید… .
– به نظر من طبقه متوسط انگلیسی نسبت به آنچه که کلمات زشت شمرده میشود، وسواس عجیبی دارد البته کلماتی که به کار برده میشوند، تغییر مفهوم یافتهاند، اما در کل واقعاً باید یک بازنگری در معنای کلمات زشت داشته باشیم.
فیلم شما با شراکت کمپانی تهیه کننده برادران داردن تهیه شده است. چه چیزی در فیلمسازی شما را به آنها نزدیک میکند؟
– ما اعتقادات مشترکی درباره زندگی روزانه داریم. اینکه کمدی در فضای روزانه زندگی ما وجود دارد، اینکه زندگی مردم معمولی تا چه حد مهم است. فیلمهای برادران داردن صریح، دقیق و خالص هستند و ما خیلی خوشحالیم که با هم کار کردیم.
***
گفتوگو با دنزل واشنگتن (بازیگر و کارگردان فیلم «پرواز»):
خوب، مثل نوشتههای یوجین اونیل
در فیلم «پرواز» نام دو سینماگر اسکاری در کنار هم قرار گرفته است: دنزل واشنگتن، بازیگر و رابرت زمه کیس، کارگردان که بعد از یک دهه کار موفق در تهیه و کارگردانی فیلمهای سبک موشن کپچر حالا یکبار دیگر به عالم سینمای لایو اکشن بازگشته است.
فیلمنامه «پرواز» که جان گاتینز آن را نوشته است به بخشی از زندگی کاپیتان ویپ ویتاکر (دنزل واشنگتن) میپردازد، کسی که در حرکتی معجزهآسا هواپیمای در حال سقوط خود را بر زمین مینشاند و ابتدا یک قهرمان شناخته میشود اما بعد هدف پرسشهایی جدی در مورد چگونگی رخ دادن این اتفاق قرار میگیرد و اعتیادش به الکل و مواد مخدر فاش میشود تا به جای ایستادن بر سکوی قهرمانی راهی زندان شود.
در اینجا گفتوگویی را با رابرت زمه کیس و دنزل واشنگتن درباره این فیلم میخوانید:
دنزل، هر بازیگری علاقهمند است به سراغ نقشی برود که عالی نوشته شده است. آیا به جز این مساله این نکته هم جذابیت دارد که همه ما آدمهایی را میشناسیم که به خاطر اعتیاد کل زندگی خود را نابود کردهاند؟
ـ دنزل واشنگتن: به لحاظ شخصی این فقط یکی از عناصر تشکیل دهنده این کار برای من بود. زمانی که من متن فیلمنامه را خواندم فقط گفتم: چه فیلمنامه خوبی! اما اد لیماتو مدیر برنامههای من درست پیش از مرگش دو فیلمنامه به من داد تا بخوانم یکی از آنها «خانه امن» بود و دیگری «پرواز». به همین دلیل او را نیز باید بخشی از پروسه این انتخاب دانست. در واقع بازی در «پرواز» ادای احترام من به اوست. دوست ندارم شلوغ بازی کنم و به شرح و بیان چیزی بپردازم، اما خب وقتی از من میپرسند دوست داری مردم با دیدن کار تو چه چیزی را از این فیلم درک کنند؟ میگویم: خب بستگی دارد به اینکه آنها با چه فکر و اندیشهای فیلم را ببینند. من هیچ وقت سعی نمیکنم در کارم به این فکر کنم که مردم باید چه برداشتی از فیلم داشته باشند و یا چرا باید اینگونه فکر کنند. من در کارم به دنبال این گونه دلایل نیستم.
آیا در پروسه خلق این کاراکتر خاص هیچ وقت به این فکر کرده بودید که شاید اگر او تحت تأثیر مواد مخدر نبود، نمیتوانست هواپیما را به سلامت به زمین بنشاند و به عبارتی چون قادر به درک موقعیت نبود، موفق به انجام این کار شد؟
ـ دنزل واشنگتن: (خطاب به زمه کیس) ما درباره این خیلی حرف زده بودیم باب. تو چه میگویی؟
رابرت زمه کیس: بله درست است. ما هم به این مساله فکر کرده بودیم. کلاً ما درباره خیلی از مسایل مربوط به این فیلم با هم صحبت کردیم و من درباره چیزهایی که در این متن دوست داشتم، حرف زدم. ابهامهای چندی در این فیلمنامه داشتم که این مساله یکی از بزرگترین آنها بود. سوالهای مبهمی در این خصوص وجود دارد و بعد نیز خطابه کاراکتر دان چیدل را داریم که میگوید حتی ده خلبان نیز قادر به انجام چنین کاری نبودند، اما چیزی که او از قلم میاندازد این است که همه آن ده خلبان فرضی او هوشیار هستند اما ویتاکر کاملاً ناهشیار است. به هر حال این یکی از مسایلی بود که ما درباره آن صحبت کردیم. شاید به خاطر اینکه او در چنین حالتی توانسته بود کاری را انجام دهد که هیچکس قادر به انجام آن نبود و به واسطه همین توانسته بود جان دهها نفر را حفظ کند. البته واضح است که ما چنین کاری را تأیید نمیکنیم و تصور نمیکنیم که خلبانان باید در چنین شرایطی پرواز کنند. هیچ کدام از ما علاقهای نداریم سوار هواپیمای چنین خلبانی شویم.
آقای زمه کیس، شما بیش از ده سال پیشتاز تکنولوژی و تکنیک در سینمای انیمیشن بودید. چه شد که این کار را به عنوان بازگشتی به سینمای لایو اکشن انتخاب کردید؟
ـ زمه کیس: این پروژه مورد علاقه من بود، زیرا خیلی از درگیریهای ذهنی مرا در مورد اعتماد به شرکا و مسوولیتپذیری بیان میکرد و علاوه بر آن دوست داشتم فیلم دیگری درباره سانحه هوایی یک هواپیما بسازم. این مساله را با جمع گروه در میان گذاشتم و در پایان همگی به این نتیجه رسیدیم که نمیتوانیم فیلمی بسازیم که موضوع آن فقط سانحه هوایی باشد. خیلی کم پیش میآید که فیلمنامهای به خوبی این وجود داشته باشد. به نظر من این خیلی اشتباه است که بخواهیم درباره احتمال وجود کلی پرسش و ابهام نگران باشیم. این آخرین چیزی است که من به آن فکر میکنم، اما در مورد بازگشت به لایواکشن باید بگویم هرگز خودم را دور و جدا از این سینما احساس نکردهام. سینما، سینما است. برخی فقط از درون لنز به سینما نگاه میکنند و برخی با کنار هم قرار دادن تصاویر و نقاشیهای بی جان این کار را انجام میدهند، اما به هر صورت همه آنها سینما را تشکیل میدهند.
برای هردوی شما این فیلم فیلمی ایدهآل و کامل بوده است. فکر میکنید اگر این پروژه ۱۰ یا ۱۵ سال قبل به شما پیشنهاد میشد، مثل الان این کاراکترهای پیچیده را جذاب میدیدید و آن را با حرص و ولع انتخاب میکردید؟
ـ زمه کیس: تا حالا درباره آن فکر نکردم، اما خب من همیشه گفتهام که کار سینما مثل ازدواج است. وقتی پروژهای به شما معرفی میشود اگر در مکان، زمان و موقعیت مناسب باشد، شما به آن پروژه علاقهمند میشوید. من همیشه چنین ارتباطی را با فیلمنامههایم برقرار کردهام.
بانی فیلم – مد و مه ۲۴ اسفند ۱۳۹۱