این مقاله را به اشتراک بگذارید
نویسندگان اندکی آن گونه که ریموند چندلر لس آنجلس را از آن خود ساخت، شهری را به تمامی به خود اختصاص داده اند. از نگاه فیلیپ مارلو، کارآگاه اگزیستانسیالیست رمان های چندلر، خانه های ویلایی، آپارتمان های حیاط دار و بی سامانی آفتاب خورده آنچنان مسحورکننده است که همچون مخدری قوی بر طرفداران پرشمار او تاثیرگذار است، مخدری که هیچ گاه برای آنها کافی نیست.جودیت فریمن یکی از این علاقه مندان است. او در کتاب «آغوش گیری طولانی» همچون دلباخته یی چندلر را تعقیب می کند. در میانه روز، در کافه های کم رفت و آمد از معجون مشهور مارلو می نوشد و از خانه های متعددی که چندلر و همسرش، سیسی، بین سال های ۱۹۲۰ تا ۱۹۵۰ در آنها اقامت داشتند، بازدید می کند.
او می نویسد؛ «می خواستم چنان از نزدیک با آنها آشنا شوم که کم وبیش به پاتوقم تبدیل شده بودند. این آرزو هیچ گاه در نظرم عجیب نبود.»
این خواست نامتعارفی است، همچنان که خود موضوع نامتعارف است. فریمن، رمان نویسی که ساکن لس آنجلس است، به شدت نیازمند آن است که درباره دلمشغولی اش به چندلر، به ویژه رابطه او با سیسی اسرارآمیز بنویسد. او بر این باور است که کلید درک آثار چندلر و مشهورترین مخلوقش، مارلو، که در تنهایی منحصر به فردش و نیز شور عشق و اصول شرافتمندانه اش به چندلر شباهت دارد، در زندگی گوشه گیرانه و کولی وار آنها نهفته است.فریمن برای یافتن دلایلی که این گمان را تقویت کند نقشه به دست در خیابان های پایین شهر که از آن مارلوست پرسه می زند و چندلر و همسرش را از خانه یی به دیگری دنبال می کند، خانه هایی که بیشترشان در خود لس آنجلس اند اما تعدادی از آنها نیز در شهرهای اطراف نظیر آرکدیا و بیگ بیر لیک (محل وقوع داستان «بانو در دریاچه») و دورتر در لاجولا واقع شده اند.این سفری شگرف است، گاه هوشمندانه و گاه دیوانه وار. فریمن حین پرسه زنی هایش با به خاطر آوردن دنیای داستانی چندلر، تصویری جذاب از لس آنجلس امروزی ارائه می دهد. با بازسازی مکان ها، افراد و رخدادهای زندگی چندلر توسط فریمن، خرده ریزهای رمان هایش معنا می یابند. همزمان تصویر دوتایی گیرایی نیز از چندلر و همسرش ترسیم می شود.
تلاش های فریمن گاه افسون کننده و گاه مضحکند. او در حیاط خالی خانه یی در میدان گرین وود به سرعت دفتر یادداشت جلد چرمی قهوه یی رنگش را به دست می گیرد و انتظار می کشد تا روح چندلر نازل شود.ظهور روح خواب و خیالی طولانی را درباره شهر آن گونه که چندلر می دید، برمی انگیزد؛ «زنده و پرولع، تباه و وامانده، پر از خلأ و زیبایی.» گهگاه چنین به نظر می رسد که فریمن در تعقیب شکارش از مسیر مارلو عبور می کند. او می نویسد؛ «صدای اتومبیلی را شنیدم که مقابل خانه یی در میدان گرین وود متوقف شد. مردی که پشت فرمان نشسته بود مدتی از پشت شیشه اتومبیل به بیرون خیره شد.» مرد نگاهی به سوی او می اندازد. ادامه می دهد؛ «مرد صورت درشت مطبوعی داشت که پوچی زیبایی بر آن نقش بسته بود. مدتی روی جدول کنار خیابان می نشیند و اتومبیل درجا کار می کند. ناگهان اتومبیل را به راه می اندازد و به شدت گاز می دهد. اتومبیل با صدای بلند تایرها از جا کنده و به سرعت دور می شود.»این تجربه یی دلپذیر است، گرچه بی معناست. از سویی دیگر در نوشته های فریمن غالباً فرض بر این است که خواننده تازه کار نیست، «در پارک روی نیمکتی نشستم، دفتر یادداشتم را باز کردم و یادداشت هایی را که در هواپیما نوشته بودم، خواندم.»
معمایی که در مرکز کتاب ها قرار می گیرد سیسی است. چندلر نامه های خود و همسرش را از بین برده و در نتیجه شواهدی ناکافی برای ارائه تصویری از سیسی موجود است. خود او نیز به عمد جزئیات زندگینامه یی اش را مخدوش کرده بود. در سال ۱۹۲۷ چندلر تصور می کرد که با زنی ۸ سال مسن تر از خود ازدواج کرده است اما در واقع، سیسی که پیش تر مدل نقاشی بود و زیبایی خیره کننده یی داشت، ۱۸ سال از او بزرگ تر بود. این اختلاف سن هنگامی آشکار شد که سلامتی اش، ظاهراً زودتر از معمول، تحلیل رفت.فریمن بدون داشتن اسناد و مدارک کافی حدس های هوشمندانه یی می زند. سیسی با حضور عاطفی قدرتمندش چندلر را مسحور کرد. سن او تنها به جاذبه اش می افزود. پیش تر، چندلر با مادرش زندگی می کرد و از هنگامی که پدرش مدت اندکی بعد از ازدواج او را ترک کرده بود، از او مراقبت می کرد. تم همیشگی داستان های چندلر، تصویر شوالیه یی که دوشیزه یی دچار فلاکت را نجات می دهد، تاثیری ژرف بر تخیل او دارد. فریمن می نویسد؛ «این وظیفه ری بود تا از زنی نیازمند و شکننده حمایت کند، وظیفه یی که آن را با کمال میل می پذیرفت و تمام عمرش او را مجذوب می کرد.» چندلر بهای دل سپردن به این وظیفه را پرداخت. در دهه ۴۰ زندگی اش درهم شکست و به نوشیدن پناه برد. دیوانگی هایش روسایش در یک شرکت نفتی را کم و بیش وادار کرد تا او را که حسابداری با درآمد بالا بود، اخراج کنند. او که از خوانندگان همیشگی داستان های عامه پسند بود، به نوشتن روی آورد و مارلو را خلق کرد، «قهرمانی به تمامی دور از دسترس زنان اما همچنان مسحور آنها.» در ۶ رمان از ۷ رمان او زنان مرتکب قتل می شوند. فریمن به عمق نگاه او چشم می دوزد و «صلابت، شوخ طبعی، آراستگی و زیبایی درونی و بیرونی او» را باز می یابد. همچنین «دلفریبی» او را نیز احساس می کند. گرچه حتی این لطافت و زیبایی نیز هیچ گاه تنهایی عمیق چندلر را که در دنیای داستانی اش، در خیابان های پایین شهر و مردم ناآرامش با گذشته های مبهم شان بازتاب می یابد، تسکین نداد. فریمن به خوبی مارلو با این قلمرو آشنا است. شاید او راهنمایی نامتعارف و عجیب باشد اما زبان و حال و هوای این قلمرو را درمی یابد و همچون سیسی دنبال نکردن او کاری ناممکن است.