این مقاله را به اشتراک بگذارید
فاجعه در عین آرامش/
وصال روحانی:در ادامه روند برگرداندن رمانهای پرفروش نیکولاس اسپارکز به فیلمهای سینمایی حالا نوبت «پناهگاه امن» رسیده ولی این یکی نیز عنصر مرگ و شوک را در کنار خوشبختی گذرایی که از راه میرسد، ناگهان مقابل چشمها میگذارد.
«پناهگاه امن» ادامهای بر روند ظاهراً پایان ناپذیر برگرداندن کتابهای رمان پرطرفدار نیکولاس اسپارکز نویسنده آمریکایی به فیلمهای سینمایی اغلب پرفروش است و پیش از آن از روی کتابهای «دفترچه یادداشت»، «پیامی در بطری»، «جان عزیز» و «آوای آخر» این نویسنده نیز فیلمهای سینمایی قابل توجه و پرمخاطبی در سالهای اخیر ساخته و روانه بازار شده بود.
یک تفاوت عمده این فیلم تازه اسپارکزی با ورسیونهای سینمایی سایر نوشتههای او این است که کارگردانی را به یک کهنه کار و استاد سوئدی همچون لاسه هالستروم سپردهاند و او کسی است که بعد از مشهور شدن با فیلم «په له فاتح» در سال ۱۹۸۸ امثال «ماهیگیری سالمون در یمن»، «شکلات» و «چه چیزی گیلبرت گریپ را از درون میخورد» نیز ساخت و حالا برای جدیدترین فیلمش و تبدیل کتابی دیگر از اسپارکز به یک فیلم از هنرپیشههایی چون جاش دوهامل و جولین هاگ سودجسته است. البته بود یا نبود هالستروم در رأس یک پروژه اسپارکزی نمیتواند تغییر عمده را در متن قصههای او بوجود آورد و فقط میتواند بافت روایی و نوع قصهگویی را ـ آن هم فقط قدری ـ تغییری بدهد وگرنه اسپارکز موجودی است که نوشتهها و قصههایش مختص اوست و اگر آن را تغییر بدهید، طرفداران اسپارکز به سراغ اقتباس سینمایی آن نخواهند آمد و این امری کاملاً بدیهی است.
احساس اطمینان نکنید
اسپارکز همان قدر که استاد سبک رمانس و موارد عاطفی و ظریف است، سلطان مرگهای تلخ و غیرمنتظره هم هست و چیزی که به فیلم «پناهگاه امن» هم لطمه میزند، همین مسئله است. باید متذکر شد که درصد قابل توجهی از کاراکترهای اصلی قصههای او یا خود میمیرند یا وابستگان نزدیک خود را از دست میدهند یا دست کم با مصیبتی مرگآسا مواجه میشوند و بر این اساس اگر شما را به شرکت در فیلمی از اسپارکز دعوت کردند اصلاً روی سلامتیتان حساب نکنید و هر چیزی برایتان متصور است و هر آن ممکن است دچار تیر غیب شوید!
کاراکتر اصلی این قصه کیتی (با بازی جولین هاگ) نام دارد و او یک زن مقیم شهر بوستون در ایالت ماساچوست است که به شهری کوچک و ظاهراً امن و آرام در کارولینای شمالی سفر میکند و اقبال خودش نیز در آنجا در ابتدا با وی همراه میشود. او در آنجا صاحب شغلی در شرکت پررونق ماهیگیری منطقه میشود و یک خانه مسکونی جمع و جور اما شیک و زیبا در دل جنگل منطقه نیز نصیبش میگردد و با الکس (جاش دوهامل) که مدتی است همسرش مرده و دو فرزند مهربان از آن وصلت به یادگار دارد و مایل به ازدواج مجدد است، آشنا میشود و این مرد به قدری متین است که کیتی با کمال میل تصمیم به ازدواج با او میگیرد.
رو شدن گذشته
اما به آرامی دردسرهای قبلی و بعدی چهره مینمایانند. ابتدا قصه بر ما روشن میگرداند که گذشته کیتی اصلاً به اندازه امروز او آرام و روشن نیست و وی در زمان زندگی در بوستون طی برخوردی در یک رستوران موجب مرگ تصادفی مردی شده که در خاطرات تلخ کیتی و در فلاش بکهایی جرقه آسا در ورطهای از خون به تصویر کشیده میشود و یک افسر پلیس (با بازی دیوید لایونز) به همین سبب در پی اوست و ردپای او را گرفته و در حال رسیدن به کارولیناست. سپس اتفاقی بزرگتر و تلختر و جدیدتر در سکانس پایانی روی میدهد و یکی از همان مرگها و شوکهای همیشگی و تکراری داستانهای اسپارکز را در بردارد و بروز فاجعه در عین آرامش است که موجب دلسردی بینندگان میشود و پایانهای شیرین و هالیوودی را که برای اکثر فیلمها یک الزام به قصد پرهیز از تیره بودن میدانند، از دست میدهد و به فرجامی سیاه میرسد. اسپارکز میتوانست از این قضیه دوری و پایانی خوشتر را برای داستانش ترسیم کند و این که چرا چنین نکرده، یک دلیلش این است که او موقع نگاشتن داستانهایش لزوماً به تبدیل شدن آنها به فیلمهای سینمایی پرفروش فکر نمیکند و کار خودش را میکند و این مشکلی است که فقط فیلمسازان در مواجهه با ترسیم داستانهای او به آن برخورد میکنند و حالا نوبت هالستروم است تا درک کند در تضاد با عنوان کتاب چیزی به نام پناهگاه امن وجود ندارد و هیچکس در حاشیه امنیت همیشگی نیست.
مشخصات فیلم
پناهگاه امن / محصول: شرکت ریلی تیویتی / کارگردان : لاسه هالستروم / سناریستها: لسلی بوهم و دانا استیونس بر اساس رمانی از نیکولاس اسپارکز / طول مدت: ۱۱۵ دقیقه / بازیگران اصلی: جولین هاگ، جاش دوهامل، کوبی اسمالدرز و دیوید لایونز.
منبع: Entertainment weekly
***
در ستایش جادوی سینما
نگاهی دوباره به هوگو، شاهکار ۳ بعدی مارتین اسکورسیزی به سبب دومین سالگرد اکران آن
وصال روحانی: همه دنیای هوگو کابره به ساعت بزرگ ایستگاه متروی مونت مارت پاریس منحصر میشود و آن جا، همه چیز اوست ولی او برای این زندگی میکند و از دست مامور پلیس ایستگاه میگریزد که دینش را به پدر از دست رفته خود ادا کند.
ژرژ ملیس فیلمهایش را اجباراً فروخت و به این باور رسید که زندگی اش را از این طریق واگذار کرده است اما قصه افسانه وار او حقیقی ترین قسمت در فانتزی هوگو و گرداگرد پسر ۱۱ سالهای است که فرق زیادی با خود اسکورسیزی ندارد. در اکتبر ۲۰۱۱ (مهر ۱۳۹۰) بود که برای اولین بار هوگو اولین تجربه مارتین اسکورسیزی در ساخت آثار ۳ بعدی در سینماهای آمریکای شمالی اکران و سپس در سطح جهان نیز پخش شد و در دومین سالگرد اکران اروپایی و آسیایی آن تعدادی از سینماها در کشورهای این قاره اقدام به نمایش مجدد این شاهکار فنی، حرفهای و داستان پردازی چشمگیر فانتزی کرده اند و به این سبب توجهی مجدد به این فیلم الزامی مینماید.
در مراسم اسکار ۲۰۱۲ که ۸ اسفند ۹۰ در شهر لس آنجلس آمریکا برگزار شد تنها فیلمی که لااقل در زمینه تعداد مجسمههای طلایی فتح شده با «آرتیست» پدیده سال ۲۰۱۱ (و به واقع تمامی سالهای اخیر) سینمای جهان برابری کرد و به اندازه آن اسکار برد (هر دو ۵ جایزه) «هوگو» شاهکار آخر مارتین اسکورسیزی بود. درست است که اسکارهای صید شده توسط فیلم صامت و سیاه و سفید و گذشته نگر میشل هازاناوی شیوس (آرتیست) اسکارهای اصلی و مهمترین جوایز سال بودند اما ۵ اسکار کسب شده توسط هوگو تایید تازهای بر استادی خالق آن در ترسیم هر چیز شگفت انگیزی بر پرده نقرهای بود.
این بار سینماگر ۷۱ ساله آمریکایی برای اولین بار در عمرش ظاهراً فیلمی از ژانر کودک ساخته و همچنین اولین بار است که به سلاح ۳ بعدی هم برای بیان قصه مورد نظرش روی آورده و البته حاصل کار او نیز درخشان است. مردی که طی بیش از ۴۰ سال فیلمسازی شاهکارهایی چون «راننده تاکسی»(۱۹۷۶)، «گاو خشمگین»(۸۰)، «رفقای خوب»(۹۰)، «عصر معصومیت» (۹۳)، «دارودستههای نیویورکی»(۲۰۰۲) و «هوانورد» (۲۰۰۴) و فیلمهایی بسیار خوب نظیر «پادشاه کمدی»(۸۲)، «کازینو»(۹۵) و «جزیره شاتر»(۲۰۰۷) را نیز ساخته و با Departed جوایز اصلی اسکار سال ۲۰۰۶ را تصاحب کرده، این بار در یک عرصه کاملاً بیگانه و ناآشنا برای او باز یک متخصص جلوه کرده و مثل معمول در پیام رسانی کم نیاورده و این را میتوان در بافت و پیکره این فیلم به وضوح دید و در آمار فروش آن مستتر دید و هم در جوایز تعلق گرفته به آن در ۴ ماه پایانی سال پیش مشاهده کرد. «هوگو» اضافه بر تصاحب اسکارهای فیلمبرداری، کارگردانی هنری، جلوههای بصری، میکس صدا و ادیت صدا، گلدن گلوب برترین کارگردانی را برای اسکورسیزی و دهها جایزه دیگر را از مجامع و انجمنهای مختلف دریافت داشت و از آن جا که در سایه یک قصه کودکانه در عمل ستایش سینما و یادآور سالهای نخست آن است، تمثیل و مصداق سینما شمرده و از هر سو تحسین شده است. «هوگو» البته تأکیدی بر ارزشهای فراوان فیلمهای قدیمی و لزوم حفظ آنها هم هست و این کار را هم با بازسازی فضای ایام ساخت و رواج آنها در پاریس صورت میدهد و هم با معرفی ژرژ ملیس معروف که از بنیانگذاران سینما در فرانسه بود و همان قدر پیشرو و از شروع کنندگان این هنر و حرفه بوده است که برادران لومیر در آمریکا بوده اند.
یک به یک
دوربین اسکورسیزی با تصاویر ۳ بعدی ویژهای که میگیرد از روی سقفهای عمارات پاریس، یک به یک میگذرد و از برج افسانهای ایفل هم عبور میکند و به سوی ایستگاه مونت مارت پر میکشد. دوربین آن گاه پایین میآید تا در این ایستگاه مترو از روی خطوط بگذرد و وارد سالن اصلی شود آن جا ما پسر ۱۱ سالهای را میبینیم که به مانند این دوربین راه خود را از بین مردم به سمت جلو باز میکند. کمتر کسی میداند که این پسر هوگو کابره (آسا باترفیلد) نام دارد و کارش تنظیم کردن ساعتهای نصب شده بر در و دیوار ایستگاه است. این کار پیشتر مربوط به عموی هوگو کابره بود اما آن مرد دائم الخمر روزی ناپدید شد و هوگو حالا باید کار او را انجام بدهد. این در حالی است که این نوجوان با این گونه کارها دخل و خرج نمیکند و برای این مهم مجبور است از مغازههای ایستگاه و اطراف آن دزدی کند.
چرا سلزنیک؟
دوربین در حرکت بعدی خود همراه با هوگو و در پی او وارد محوطه ساعتهای مونت مارت میشود ولی اینجا و در این روند نیز هیچگاه سرعت و وقار خود را از دست نمیدهد. لذت دیدن دونمایی که شرح شان را آوردیم و با ترکینگ شات گرفته شده همراه با حالت و حرکات این پسر بچه از همان آغاز به مردم هشدار میدهد که نه این نوجوان آدمی معمولی است و نه فیلم هوگو و بر عکس، هر دو چیزهای خاصی هستند.
اسکورسیزی همان طور که لابد میدانید، به سبب تخصص فوق العاده اش در ترسیم داستانهای گانگستری، «شکسپیر سرسخت و تندرو آثار جنایی» نامیده شده و از اولین فیلم گانگستری اش («خیابانهای پایین شهر محصول» ۱۹۷۳) تا واپسین کارش در این زمینه (همانDeparted که از اسکارهایش گفتیم) همیشه از جنایات عقل و کجرویهای اجتماعی گفته است. او البته در فیلم ماقبل آخرش (شاتر ایرلند) از آشوبهای ذهنی و توهمهای فکری نیز سخن رانده است ولی همانطور که پیشتر آمد هرگز یک قصه ویژه کودکان را به روی پرده نقرهای نبرده بود. در نتیجه باید پرسید چه چیزی او را به سمت ساخت فیلمی از روی رمان خاطره انگیز و را پسودی مانند اختراع هوگو کابره کار برایان سلزنیک کشانده است که مخصوص کودکان و متمرکز بر هوگویی است که تقریباً همان هوگوی فیلم جدید اسکورسیزی است.
از زمین تا آسمان
از زمان ساخت فیلم «آلیس دیگر اینجا زندگی نمیکند» در سال ۱۹۷۴ اسکورسیزی هیچ کودکی را در بطن یک فیلم خود قرار نداده بود اما بین آن بچه و نوجوانی که در مرکز فیلم هوگو قرار دارد، تفاوت ها از زمین تا آسمان است. کودک فیلم آلیس دیگر اینجا زندگی نمیکند آن قدر توسط مادری که او را میپرستد تحت فشار قرار دارد که کم مانده است خفه شود اما این یکی (هوگو) اصلا پدر و مادری ندارد و تنهای تنها است. پدر هوگو (با بازی جود لاو) که وی بسیار دوستش میداشت، چندی پیش در یک حادثه آتش سوزی جان باخته است. او قبل از مرگش روی سیستمی کار میکرد که میزان کردن ساعتهای ایستگاه و به واقع کل منطقه را به طور اتوماتیک انجام میداده و اگر کامل میشد، زحمات او بسیار کاهش مییافت. بنابراین هوگو هم برای ساده کردن کارش و هم انجام تعهد خود نسبت به پدرش و برقراری ارتباط با روح وی در صدد کامل کردن کار او و فراهم کردن ادوات میزان کردن اتوماتیک ساعت ها است. به این خاطر است که اسکورسیزی فیلم جدیدش را قصه یک کودک و رابطه او با پدر مرده اش توصیف کرده است. بله، یک زنده کار تا تمام مانده یک مرده را کامل میکند و از این طریق زحمات طولانی خود و پدرش را به نتیجه نهایی با ارزشی میرساند و روحش آرام میگیرد.
بانیفیلم