این مقاله را به اشتراک بگذارید
اگر شخص دیگری بود میگفتم «مخلصم». یادم افتاد که برای فیلم تاریخ سینمای بهمن مقصودلو با دوربین فیلمبرداری به خانه ایشان رفته بودیم. آخرین تصاویری که از دکتر گرفتیم، پشت میز کار و سرگرم ترجمه رباعیات خیام به فرانسه بودند. تشکر کردم و پرسیدم:
– استاد، ترجمه خیام به زبان فرانسه تمام شد؟
– ترجمه تمام شد ولی این ترجمه را باید پاریس چاپ کنند. پییس فدر ژان راسین را تمام کردم و دنبالهاش درباره تئاتر نوشتم. چاپلین به قلم ژرژ سادول را بالاخره تمام کردم و رفت زیر چاپ. کتاب خانم کاملیا را هم ترجمه کردم و مقدمهای هم درباره فیلمهایی که از روی این داستان ساخته شده نوشتهام. خاموشی دریا را هم ترجمه کردهام. این کتاب سالها پیش توسط مرحوم حسن نورایی ترجمه شد اما من نام کتاب را گذاشتهام «دریای خاموش» [نوشته ورکور] که در زمان جنگ جهانی دوم مخفیانه منتشر شد.
الان برای بخارا مقاله مینویسم. اخیرا شعر عقاب خانلری را با آهنگ و قافیه به فرانسه برگرداندم. من الان فقط مینویسم. تلویزیون نگاه نمیکنم. برای چشمم ویتامین آ میخورم و مینویسم. من شما را فرزندان خودم میدانم. شما بچههای من هستید. میبوسمت. خداحافظ.»
روزهای عید نوروز، بهشتزهرا مثل شهر خلوت نبود. قطعه هنرمندان شلوغتر بود.
فاصله مرحوم دکتر کاووسی با مرحوم فردین چند قدم بیشتر نیست.
یکی از کارمندان فارابی ورقههای ترحیم را توزیع میکرد. بالای آن شعری از ژاله اصفهانی بود:
زندگی صحنه [یکتای] هنرمندی ما است
هر کسی نغمه خود خواند و از صحنه رود
صحنه پیوسته بجاست
خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد
۱۷ روز بعد – ۲۲ فروردین ۱۳۹۲پینوشت:
۱- ماهنامه فیلم شماره ۴۲۶ – سطر آخر. جالب است که مقاله برای انتشار در شماره اردیبهشت، نوشته شده بود.