این مقاله را به اشتراک بگذارید
«محمدعلی باشهآهنگر» در پنجمین فیلم سینمایی خود به ژانر غالب کارنامهاش وفادار مانده است.«ملکه» فیلمی است که با تکیه بر نوع نگاه به جنگ ایران و عراق و آدمهای درگیر میتواند حکم همان هوای تازهای را داشته باشد که گونه سینمای دفاع مقدس برای احیا نیازمند آن است.تکرار همکاری این فیلمساز با محمدرضا گوهری؛ فیلمنامهنویس مستقل که آثار قابل دفاعی بهخصوص درحوزه سینمای جنگ خلق کرده از امتیازهای بالقوه فیلم «ملکه» است که توانسته به نتیجه قابل قبولی ختم شود.آهنگر و گوهری در فیلمهای «نیمه گمشده»، «فرزند خاک» و«بیداری رویاها» نیز تلاش کردند زاویه نگاه خاص خود را در عین وامداری به واقعیتهای جنگ داشته باشند که برجسته شدن هر یک از این آثار در زمان خود گویای این ویژگی است.
«ملکه» حاصل تلاقی نگاه این نویسنده و کارگردان به جنگ ایران و عراق از ورای گذر بیش از دو دهه است. به گفته بهتر، فیلم حاصل رسوب نگاه آنها به مقطعی است که بهخوبی میشناسند و درک درستی از آن در گذر زمان و رسیدن به زمان حال دارند.این نگاه ویژگی اصلی فیلم «ملکه» است؛ نگاهی که جنگ را حتی از نوع تحمیلیاش ستایش نمیکند بلکه ستایش از آن آدمهایی است که سعی کردند در این موقعیت اجتنابناپذیر مرگ و زندگی، عرق میهن و وطنپرستی را با ندای انسانی درون خود پیوند دهند و با برآیندی از این دو حس تبدیل به انسانهایی ستودنی شوند.
سیاوش؛ قهرمان فیلم«ملکه» و دیدهبان جدیدی که به پالایشگاه مرزی آمده یکی از این آدمهاست که در عین جسارت و انگیزهای که برای حضور مفید در این نقطه حساس مرزی دارد، به شکلی درونی با وجدان و فطرت انسانی خود درگیر است.مردی که در میان هیاهوهای خط مرزی و انفجار و گلوله هنوز ندای درونش را میشنود و لازمه تبدیل شدن او به قهرمان یک فیلم دراماتیک، بروز و نمود این کشمکش درونی در رویدادهای فیلم است.
درک همین نیاز، نویسنده را وادار به طراحی راهکاری برای بیرونی کردن این کشمکشها کرده که ارتباط فراواقعی (سوررئال) سیاوش با روح دیدهبان قدیمی دیدگاه که شهید شده، حاصل درک این نیاز است.به این ترتیب سیاوش که مستعد زیر سوال بردن خود در موقعیتی است که قادر به تصمیمگیری برای مرگ و زندگی سربازان عراقی است، به واسطه برقراری دیالوگ با روح دیدهبان این امکان را پیدا میکند که پرسشهای حیاتی و تعیینکنندهاش را ظاهرا با فردی جز خودش در میان بگذارد و جواب بگیرد که تمهیدی هوشمندانه برای تبدیل مونولوگ به دیالوگ است. بهعلاوه روح بودن فرد مقابل به این گفتوگو کیفیت خاصی داده و باعث میشود فیلم حال و هوایی متفاوت پیدا کند که کارکرد درونیتر این تمهید است.چراکه این ارتباط معنوی بین دیدهبان جدید و روح دیدهبان شهیدی که جسدش در دیدگاه افتاده، بیش از هر چیز برآمده از همان ویژگی است که جنگ ایران را به واسطه حاکمیت فضا و حس و حالهای خاص معنوی منحصربهفرد و مخصوص به زمان و مکان خاص خودش کرد.در شکلگیری همین دیالوگهاست که بهتدریج نگاه عام به جنگ رنگ باخته و آنچه اهمیت پیدا میکند انسان و ارزشگذاری به او میشود.
این مسیری است که سیاوش در طول ارتباط برقرار کردن با روح دیدهبان طی میکند تا با تاثیر گرفتن از اتفاقهایی که در نمای نزدیک جبهه خودی و نمای دور جبهه دشمن میافتد، به دیدگاهی برسد که تم اصلی فیلم است؛ تمی که حرف فیلم را با وجود پرداختن به مقطعی که درباره آن بسیار گفته شده، واجد تازگی و امتیاز میکند. نگاهی تحلیلگر که دیروز را از ورای نگاه امروز مورد نقد و بررسی قرار میدهد و قرار نیست نابرابر بودن و شرایط خاص این جنگ موجب پیشداوری و جهتدار شدن این نگاه شود.
«ملکه» با طرح دیدگاهی انسانی که لازمه آن پرداخت واقعگرا و برجسته شدن رئالیسم موجود در موقعیت ملتهب انتخابشده از این جنگ است، همین نوع نگاه است که این فیلم، موقعیت منحصربهفرد و قصه واقعگرا – فراواقعگرای آن را قابل تامل و تعمق میکند.سینمای دفاع مقدس ما در شرایط رخوت و رکودی که دچارش شده و تولیدات آن از وجه کمی و کیفی قابل استناد و دفاع نیستند، نیاز به نگاههای جدید از زوایای متفاوت به این مقطع تاثیرگذار از سرزمینمان را دارد؛ مقطعی که اگر منحصربهفرد بودن حماسههای آن و آدمهایی که این حماسهها را آفریدند باور داشته باشیم، تلاقی نگاهها و آرای مختلف را فرصتی مغتنم برای نمود زوایای ناپیدا و نادیدنی آن شمرده و این موقعیت را به فال نیک میگیریم.امروز زمانی است که با فاصله گرفتن بیش از دو دهه از دفاع مقدس و رسوب تبعات و پیامدهای این مقطع در جامعه و آدمهایی که بسیاری از آنها این مقطع را زندگی نکردهاند، چهبسا آخرین فرصت برای احیا و ماندگار کردن این مقطع افتخارآفرین کشورمان برای نسلهای آینده باشد. سینما هنری است که نقشی غیرقابل انکار در ماندگار کردن تاریخ دارد؛ اگر نسبت درستی با روح زمان و واقعیتها پیدا کند.
شرق / مد و مه ۱۳۹۲