این مقاله را به اشتراک بگذارید
کارگردان: اصغر فرهادی
بازیگران:برنیس بژو، طاهر رحیم و علی مصفا
خلاصه داستان :
یک مرد ایرانی همسر فرانسوی خود را به همراه دو فرزندش ترک می کند تا به سرزمین مادری خود بازگردد. در همین حین، زنش یک رابطه جدید را آغاز می کند، واقعیتی که شوهرش با درخواست طلاق زن، با آن مواجه می شود.
نقدی بر به فیلم گذشته ساخته اصغر فرهادی
پیتر برادشاو -گاردین (امتیاز ۸ از ۱۰)
فیلمساز ایرانی، اصغر فرهادی با یک فیلم جذاب، فریبنده و فکر شده راهی جشنواره فیلم کن شده است. یک مثلث عشقی با درخشش برنیس بژو، علی مصفا و طاهر رحیم. یک زن فرانسوی، به نام ماری(بژو) در تلاش است تا مشکلاتش با همسر ایرانی اش، احمد(مصفا) را که خیلی وقت است از هم جدا شده اند، حل کند و یک شروع شدید با یک شریک جدید با نام سمیر(رحیم) داشته باشد. فیلم بعضی از تم های فیلم قبلی اصغر یعنی جدایی را هم دارد. مفاهیمی مثل فناپذیری عشق در کنار ایده هایی چون ایجاد رابطه صمیمانه و خانوادگی در دنیایی که قبول کردن فرزند همسر جدید، یک مساله معمول به حساب می آید. این موضوع با یک تم تراژیک قوی _ گذشته که با بیرحمی بر ما چنگ می زند _ ترکیب و دارای قدرت بیشتری شده است. فرهادی، افسردگی و عصبانیتی که در مبارزه با گذشته و از بین بردن انتخاب های نادرست زندگی، درگیرش می شویم را نشان می دهد.
فیلم، یک درام پیچیده و در اغلب مواقع درخشان با اجراهایی مهار شده و هوشمندانه است. ظرافت خاصی در کنار هم چیدن جزئیات و تکه های داستان به شکل یک الگو، پیچش های غیر منتظره در طرح داستان، تعلیق های پیچیده و آشکارسازی ها وجود دارد. ساختار روایی، شاید خودش زیاد از حد، از پیش تعیین شده است: ملودرام کم در ترکیب با تراژدی وجود دارد و شاید غیبت طولانی یکی از کاراکترهای مهم در فیلم، حدس زدن صحنه آخر را آسان کند. فیلم، در اغلب مواقع شبیه یک تئاتر است، اما در عین حال دلچسب و جالب توجه هم هست. این نیرو و هوش فرهادی در فیلمسازی اش واقعاً رضایت بخش است.
ماری از احمد خواسته است که از تهران به پاریس بازگردد و برای انجام کارهای طلاق به تاخیر افتاده و اختلاف نظر ها حاضر شود. از نظر قانونی نیازی نیست که او حضور داشته باشد، اما ماری یک خاتمه خوب می خواهد تا یک خداحافظی متمدنانه و بالغانه با ازدواج شکست خورده اش داشته باشد. همچنین احمد هم با فرزندانش، لی کوچولو (جین جاستین) و لوسی نوجوان (پائولین برلت)که همیشه شیفته او بوده اند، وداعی درخور داشته باشد.
ماری برای ترساندن احمد، برایش هتل رزور نکرده است، اما با انگیزه هایی پیچیده انتظار دارد که احمد در خانه کوچک و شلوغ ماری اقامت کند تا او را بیندازد درست در وسط مسئولیت ها و زندگی اخیری که ماری داشته است. شریک جدید و جوانتر ماری، یعنی سمیر (رحیم) که صاحب یک مغازه خشکشویی است، به همراه پسر کوچکش، فرود(الیاس آگیس) به خانه ماری نقل مکان کرده است. احمد و ماری هنوز هم رابطه یک زوج متاهل را دارند و این باعث ناراحتی سمیر است هر چند که این رابطه یک رابطه ناکام است. و هر سه بچه ها به صورت غریزی به احمد در جایگاه پدر نگاه می کنند و باعث می شوند که این موقعیت دردناک، پیچیده و غامض، حتی سخت تر هم شود. غم انگیز تر از همه، وظیفه ای است که ماری از احمد انتظار دارد، انجام دهد: که با لوسی صحبت کند و از او بخواهد دلیل عصبانیتش را توضیح دهد. جواب های لوسی، حقایق دردناک و حتی وحشتناکی را در مورد مسائلی که به ایجاد این موقعیت ختم شده است، آشکار می کند.
فرهادی ارتباطات بین افراد را مثل آناتومی بدن تشریح می کند: دردآور و پیچیده. آیا ماری باید طلاقش را در غیبت احمد نهایی می کرد؟ آیا او باید رشته های گذشته را پاره می کرد و خودش با ناراحتی های لوسی برخورد می کرد؟ و اگر ناراحتی لوسی ریشه در نارضایتی او از شریک جدید ماری داشت، بهتر نبود که او شریک قبلی اش را خارج از این مساله نگه دارد؟ فرهادی نشانمان می دهد که جواب «بله» ممکن است یک پاسخ معقول نسبت به هر سه پرسش بالا باشد، اما این را هم نشان می دهد که این ها به هم نامربوطند. ماری قانع شده است که احمد را برگرداند تا با او به شکلی ویرانگر رو به رو شود. و باز هم با همان فشارها قانع می شود که به سمت سمیر هم هل داده شود. چیزی که در این درام، رضایت بخش است، اهمیتی است که به عمل معذرت خواهی می دهد. بچه ها مجبور می شوند که برای خطایی که مرتکب شده اند، معذرت خواهی کنند وگرنه هدایایشان را نخواهند گرفت. سمیر به خاطر رفتارش با ماری عذرخواهی می کند و با عصبانیت می گوید که این «تاسف» به این معنا نیست که او میدان را خالی می کند. شاید این رفتار متمدنانه معذرت خواهی و جبران، ما را از اشتباهات گذشته مان جدا کند و شاید باز هم تشویق به تکرار آن ها شویم.
فکر می کنم فرهادی فیلمش را با فراوانی جزئیات مرموزانه و غافلگیری های داستانی پر نکرده است و آن را به محدوده باورپذیری و معقول بودن نزدیک کرده است. اما عجب فیلم محکم و گیرایی است که تار و پودی واقعی و عقلانی دارد و از همان سکانس شجاعانه اول فیلم، خود را نشان می دهد. یعنی جایی که ماری، احمد را از فرودگاه برمی دارد، سوار یک اتومبیل نا آشنا می شوند و از محل پارک دنده عقب می گیرد و یک تصادف بی دلیل اتفاق می افتد: حادثه ای که فرهادی با هوشمندی عنوان فیلم را در پی آن بالا می آورد :گذشته. که برف پاک کن ماشین همراه آن می شود. دنده عقب گرفتن خطرناک است، بازگشت خطرناک است، گذشته خطرناک است.
از: سایت نقد فارسی
مد و مه اردی بهشت ۱۳۹۲