این مقاله را به اشتراک بگذارید
فاتحان حقیقی
کهنـــهکشـــاورزان، کهنهمسافران، کهنهکارگران (گیرم که گوژپشت باشند یا زمینگیر)
کهنهملاحان، آنان که جان به در بردهاند از بسیار سفرهای پرخطر و توفانها و کشتیشکستگیها،
کهنهسربازان بازآمده از اردو، با جراحتها و هزیمتها و جای زخمهاشان،
همین که زنده ماندهاند کافی است- این شانه خالینکردگانِ زندگانی دراز!
آمدهاند و پدیدار گشتهاند از دل تلاشها، رنجها و جنگهایشان
تنها همین است دلیل برتری فاتحان حقیقی بر دیگران.
اشکها
اشکها! اشکها! اشکها!
در شب، در تنهایی،
اشکها بر ساحل سپید فرومیچکند و فرو میچکند
و شنها اشکها را فرومیمکند،
اشکها، ستارهیی نمیدرخشد، همهجا تاریکی است و ویرانی،
اشکهای نمناک روان از چشمان بسته سری دهانبسته؛
کیست این شبح؟ کیست که در تاریکی اشک میریزد؟
کیست این توده بیشکل خمیده که روی ماسهها چمباتمه زده؟
اشکهای اشکبار، اشکهای هقهقدار، رنجهایی که با فریادهای وحشی خفه میشوند؛
ای توفان فراگیر و خیزنده که دوره میگردی با قدمهای تندت در امتداد ساحل!
ای توفان ملالانگیز وحشی شبانه بادخیز، که میغری و نومیدی!
ای سایه که آرام و آراستهیی به گاه روز،
با سیمایی آرام و گامهایی موزون،
اما وقتی به گاه شب میگریزی و دور میشوی از انظار،
زمان وارهاندن اقیانوسی است از اشکها! اشکها! اشکها!
برای تو،ای دموکراسی
بیا، مانا خواهم ساخت این اقلیم را،
شکوهمندترین تباری را خواهم ساخت که خورشید تاکنون بر آن تابیده،
سرزمینهای الهی و مغناطیسی خواهم ساخت،
با عشق رفیقان،
با عشق مادامالعمر رفیقان.
چون درختان ستبر کرانه رودهای امریکا،
همراهی را خواهم کاشت،
و در امتداد کرانه دریاچههای بزرگ و سرتاسر چمنزارها،
شهرهایی جداییناپذیر خواهم ساخت که دست در گردن هم افکندهاند،
با عشق رفیقان،
با عشق جوانمردانه رفیقان.
به تو تقدیم میکنم این شعر را،
تقدیم برای خدمت به تو ای بانوی محبوبم!ای دموکراسی!
این ترانهها را با تحریر میخوانم برای تو، برای تو.
پرسهزنان در اندیشه (پس از خواندن هگل)
پرسهزنان در اندیشه در باب جهان، موجود کوچکی را دیدم که نامش «خیر» بود و شتابان و استوار میرفت به سوی نامیرایی،
و گسترهیی دیدم از آنچه «شر» مینامند که شتابان میکشاند خودش را تا گم شود و بمیرد.
سطری بر گوری
چه دعایی بخوانم برای تو،ای که آرمیدهیی در این گور؟
چه سنگی، چه سطرهایی بر سنگ گورت حک شود ای میلیونر؟
بیخبریم که تو چگونه زندگی کردی،
اینقدر دانیم اما که تمام سالیان عمرت به دادوستدهای مکرر گذشت میان جماعت دلال
نه اهل شجاعت بودی، نه اهل افتخار و نه اهل نبرد.
بیوگرافی والت ویتمن
والت ویتمن، سال ۱۸۱۹در خانوادهیی پرجمعیت در بروکلین به دنیا آمد. در ۱۲ سالگی پس از ترک تحصیل به کار در چاپخانه و مطالعه آثار ادبی از هومر و شکسپیر تا تورات پرداخت. او تا ۱۷ سالگی در نیویورک به عنوان متصدی چاپ کار کرد و با هنر و ادبیات جدید آشنا شد. پس از مدتی معلمی، در زادگاه خود، از سال ۱۸۴۱به روزنامهنگاری حرفهیی پرداخت و این شغل را با وقفههایی تا آخر عمر ادامه داد.
روزنامه لانگ آیلندر (Long Islander) که ویتمن موسس آن است، هنوز چاپ میشود. او به عنوان طرفدار دموکراسی و آزادی به مبارزه سیاسی میپرداخت که به علت عضویت در حزب خاک آزاد در سال ۱۸۴۸ سرویراستاری مجله «دیلی ایگل» بروکلین را از دست داد. پس از مدتی روزنامهنگاری در نیواورلئان به بروکلین بازگشت؛ روزنامه آزادیخواه «بروکلین فریدوم» را تاسیس کرد و شروع به توسعه شیوه خاص خود در شعر کرد. تا اینکه در سال (۱۸۵۵ ) نخستین دفتر شعر خود را با عنوان «برگهای علف» شامل ۱۲ شعر بدون عنوان و یک مقدمه تاریخی، منتشر کرد. او خود جلد کتاب را طراحی، حروفچینی و با هزینه شخصی چاپ کرد. ویتمن ویرایش دوم برگهای علف را در سال ۱۸۵۶ منتشر کرد که شامل ۳۳ شعر و نامهیی از امرسون (که بر ویرایش اول کتاب نوشته بود) و درآمدی طولانی از ویتمن در پاسخ امرسون بود. او ویرایش و تکمیل این کتاب را تا آخر عمر ادامه داد و نسخههای مختلفی از آن به چاپ رساند. آخرین ویرایش برگهای علف معروف به «ویرایش بسترمرگ» که او در سال ۱۸۹۲ پیش از مرگ منتشر کرد، کتابی بزرگ با ۳۸۳ شعر است که در ۱۴ فصل تنظیم شدهاند و فصلها عنوان «کتاب ۱» تا «کتاب ۱۴ » را دارند.لها عنوان «کتاب » تا «کتاب ۱۴ » را دارند.
اعتماد/ مد و مه ۱۲ خرداد ۱۳۹۲