این مقاله را به اشتراک بگذارید
اسمش «داتیس» است. اسمی که برای صاحبش چندان خالی از دردسر نیست؛ چون همه جا باید توضیح بدهد که داتیس، نام کدام شخصیت تاریخی بوده و فلان و بهمان… این البته همه آن دردسری نیست که قهرمان رمان «دکتر داتیس»، تازهترین کتاب حامد اسماعیلیون، باید به جان بخرد. دکتر داتیس دندانپزشک جوانی است که در شهر کوچکی به نام «ساسنگ» که در حاشیه پایتخت است مطبی دایر کرده. مطب، پیش از آمدن دکتر داتیس، مال یک دکتر دیگر بوده و حالا که او رفته دکتر داتیس به جایش آمده است. البته منشی، برای دکتر داتیس توضیح میدهد که اینجا از اول مطب نبوده و مدتی خیاطخانه بوده و مدتی هم مبلسازی. دکتر وقتی این را از منشی میشنود با خودش فکر میکند که بد نیست بعد از او هم اینجا تبدیل به مرغداری شود چون «مرغها نمیتوانند به هم اشاره کنند و بگویند قبل از ما اینجا چه چیزهایی بوده.»… هیچ چیز سر جایش نیست و فلاکت از سر و روی جای جدیدی که دکتر داتیس به آن پا گذاشته میبارد و رمان، در ارایه تصویری دقیق و هنرمندانه از موقعیتی آشفته که در آن هیچ چیز سر جای خودش نیست موفق است. رمان، نثری پر شتاب دارد و طنزی جاافتاده که میکوشد فاصلهاش را از لودگی حفظ کند. طنزهای رمان، بیشتر طنز موقعیت هستند ضمن اینکه نویسنده در شخصیتپردازی و دیالوگنویسی هم موفق است. راوی رمان، خود دکتر داتیس است و رمان، اینگونه با ورود او به ساسنگ آغاز میشود: «ساسنگ، مشتی چراغ خاموش است.
جاده تمام میشود. آسفالت کهنه دیگر نیست. پیاده میشوم. نور مهتاب میرود و میآید. نوک پا نوک پا جلو میروم. قیر یا آب یا آینه؟ ته کفشم را میزنم توی ناپیدایی آسفالت. آب موج برمیدارد و صدای خفهای میدهد. عقبتر میآیم.
سنگی بر میدارم و قوسش میدهم تا در هوا منحنی بسازد و نرم بغلتد توی آب. سنگ تالاپی صدا میکند و به اعماق میرود.» بدی کار این است، جایی که دکتر داتیس به آن رفته نه آنقدر دور از مرکز است که ساکنین آن وقتی دندان درد میگیرند چارهای جز دکتر داتیس نداشته باشند و نه آنقدر جزو مرکز است که از امکانات مرکز برخوردار باشد.
دکتر داتیس این موقعیت را اینگونه وصف میکند: «اینجا شهری مرزی در غرب نیست که کسبه مهربان داشته باشد تا برای ورود دکتر تازه، اسپند دود کنند و گوسفند بکشند، جنوب ایران نیست که دندانپزشکان چندماهه پول یک وانت تویوتا را درآورند و غمشان نباشد از دست به جیب شدن. شمال هم نیست که اگر دلت گرفت از چیزی مثل بیپولی یا غریبی نیمساعته به دریا برسی، بروی کنار ساحل روی کنده درختی بنشینی و مرغهای دریایی را تماشا کنی.
درست است که اینجا اسم حاشیه به خودش گرفته، اما هرکس اسکناسی در جیب داشته باشد، میتواند تاکسی صدا کند و برود دانشکده دندانپزشکی دانشگاه تهران یا مطب هر پزشک متخصصی، ویزیتی بدهد و به کفایت از دردهایش بنالد.» دکتر داتیس را انتشارات زاوش در تعداد هزارو۲۰۰ نسخه منتشر کرده است.
سنگی بر میدارم و قوسش میدهم تا در هوا منحنی بسازد و نرم بغلتد توی آب. سنگ تالاپی صدا میکند و به اعماق میرود.» بدی کار این است، جایی که دکتر داتیس به آن رفته نه آنقدر دور از مرکز است که ساکنین آن وقتی دندان درد میگیرند چارهای جز دکتر داتیس نداشته باشند و نه آنقدر جزو مرکز است که از امکانات مرکز برخوردار باشد.
دکتر داتیس این موقعیت را اینگونه وصف میکند: «اینجا شهری مرزی در غرب نیست که کسبه مهربان داشته باشد تا برای ورود دکتر تازه، اسپند دود کنند و گوسفند بکشند، جنوب ایران نیست که دندانپزشکان چندماهه پول یک وانت تویوتا را درآورند و غمشان نباشد از دست به جیب شدن. شمال هم نیست که اگر دلت گرفت از چیزی مثل بیپولی یا غریبی نیمساعته به دریا برسی، بروی کنار ساحل روی کنده درختی بنشینی و مرغهای دریایی را تماشا کنی.
درست است که اینجا اسم حاشیه به خودش گرفته، اما هرکس اسکناسی در جیب داشته باشد، میتواند تاکسی صدا کند و برود دانشکده دندانپزشکی دانشگاه تهران یا مطب هر پزشک متخصصی، ویزیتی بدهد و به کفایت از دردهایش بنالد.» دکتر داتیس را انتشارات زاوش در تعداد هزارو۲۰۰ نسخه منتشر کرده است.