این مقاله را به اشتراک بگذارید
وصال روحانی: قریب به ۳۵ سال پیش بود که داستین هافمن فیلمی را که قرار بود اولین فیلم با کارگردانی وی باشد و «زمان درستکاری» نام داشت، در اواسط کار کنار گذاشت و کارگردانی را به فرد دیگری سپرد
و در نتیجه «کوارتت» (چهارگانه) فیلمی که این بازیگر ۷۶ ساله آمریکایی اوایل پاییز سال پیش اکران کرد، نخستین فیلم وی در مقام کارگردان است. وی با پیشینه دو بار فتح جایزه اسکار برترین بازیگر مرد نقش اول سال (برای «کریمر علیه کریمر» و «مرد بارانی») و ۵ مورد کاندیدایی دیگر، با این اوصاف از «هم عصرها»یش رابرت ردفورد و وارن بیتی و همچنین کوین کاستنر و شونپن که دو نسل و نیم بعد از وی هستند، بسیار دیرتر وارد حرفه کارگردانی شده است و لابد افسوس آن را میخورد. «کوارتت» درباره چهار موزیسین پیر و بازنشسته است که در خانهای ویژه سالمندان کنار افرادی همچون خود روزگار میگذارنند و زندگیشان سرشار از خاطرات و طعنه و طنزپردازی و نگرش به زندگیای است که خود و همتاهایشان پشت سر نهادهاند و طبق سناریوی فیلم هافمن نباید توأم با افسوس صرف باشد بلکه نور امید باید با آن عجین گردد و آنها در هر شرایط فیزیکی و روحی نباید رویاها و اهداف خود را رها کنند. در فیلم «چهارگانه» بازیگران بریتانیایی به سرکردگی مگی اسمیت کهنهکار که ۸۰ سالگی را رد کرده و همچنین مایکل گامبون جلوهای تازه دارند و لابد این معنایی ویژه را میرساند که یک هنرپیشه مطرح آمریکایی در اولین مرتبه ورودش به حرفه کارگردانی نه از هموطنانش بلکه از بریتانیاییها سودجسته است. هافمن در این باره نیز نظرهایی ویژه و توأم با تحسین این بازیگران دارد و از بازیگری که با «گراجوئت» (۱۹۶۸) مشهور و با «بزرگمرد کوچک» (۷۱) و «پاپیون» (۷۲) تبدیل به یک ستاره شد و در «توتسی»، «هوک»، «ایشتار»، «Wag The Dog» و «ملاقات با والدین ۳» هم بازی کرده و به رغم بالا رفتن سنش و کم کار شدن برخی همسنها و همدورهایهایش مثل جک نیکلسون، رابرت ردفورد و جین فاندا اصلاً خیال بازنشستگی ندارد، لابد نباید انتظاری جز این داشت.
* * *
*چه چیزی شما را به سمت این پروژه (کوارتت) کشاند؟
– عجین بودن حرفه کاراکترهای این قصه با حرفه من که کارهای هنری است دلیل اصلی من برای رفتن به سمت این فیلم بود. این افراد موزیسین و بهتر بگویم خوانندههای اپرا هستند که برخلاف بازیگران سینما عمر هنریشان خیلی هم طولانی نیست و دوران اوجشان در خوشبینانهترین حالت از ۲۰ سال فراتر نمیرود. این افراد ظاهراً بازنشسته و در یک خانه سالمندان ساکناند، اما هر گاه موقعیت شغلی تازهای پیش میآید، از آن استقبال میکنند و به سر کار میروند و این وصف من نیز هست که هر فرصت شغلی مناسب و جدیدی را میپذیرم. این آدمها درست مثل من از بازنشستگی گریزاناند و همین نیز به تنهایی کافی بود تا به سمت این پروژه و ساخت آن بیایم.
*چطور شد که در اواخر دهه ۱۹۷۰ فیلم «Straight Time» را در میانه راه آن طور رها کردید؟
– اعتراف میکنم که تمام نکردن آن فیلم و نیمه کاره گذاشتناش در مقام یک کارگردان کار اشتباهی بود. ماهها روی آن کار کرده بودم و چون اتفاقات در یک زندان روی میداد، برای فیلمبرداری به زندان فولسام رفته و کار را هم شروع کرده بودیم. شاید برخی کندیها و تأخیرها در کار ما روی داد و رییس استودیو هم فشار میآورد که فیلم هر چه زودتر تمام شود. یکی از دوستان کارگردانم که همانا اولو گروسباد بود تمایل داشت اداره پروژه را در دست گیرد و کارگردانی را به او سپردم و فیلم توسط وی ساخته شد. فیلمی که هنوز فکر میکنم از بهترین محصولات من است.
*اما پس از آن تا زمان «کوارتت» که سرانجام طلسمتان را شکست. دیگر کارگردانی نکردید.
– دلایل متعددی داشت. نه این که دنبالش نرفته باشم. برعکس پروژهها و سناریوهای متعددی را در دست گرفتم تا آنها را کامل کنم. برخی مثل رابرت ردفورد و وارن بیتی بسیار خوش اقبال بودند زیرا انگار فرشتهها به هنگام عبور از روی آسمان سناریوهای خود را مقابل درب خانه آنها انداختند و آنها با آن فیلمنامهها آثار اسکاری خود را ساختند. در غیر این صورت مدتها طول میکشد تا سناریویتان چیزی بشود که انتظار آن را دارید. هر بار هم که میشنوید یک پروژه بیش از حد طولانی شده و از این بابت از شما انتقاد میشود، دلسردتر میشوید. این را بدانید که برای کلینت ایستوود ۱۷ سال طول کشید تا «نابخشوده» را بسازد و مشکل اضافی من این بوده که تا پیشنهاد بازیگریای میرسید، مجبور بودهام برای حضور در آن پروژه کارگردانیام را کنار بگذارم و آن را به تأخیر بیاندازم. این چنین بود که سالها در پی هم سپری شدند و به ۲۰۱۳ رسیدیم. خوشبختانه با کمک همسر و مدیر برنامههایم سرانجام توانستم به چیزی که میخواستم برسم و «کوارتت» را کارگردانی کنم.
*آیا وقت کردهاید به یکی از پروژههای ناتمامی که طی این مدت روی زمین مانده، برگردید و آنها را پرورش بدهید؟
– تعدادی از آنها را نگاه و از نو بررسی کردهام و به این فکر میکنم که حداقل یکی از آنها را بعد از این که مردم، بسازم و پروژههایی برای آن موقع هم دارم! در هر حال در پر شور و شوق ماندن من تردیدی به خود راه ندهید.
*«کوارتت» بین رویکردهای کمدی Absurd و واقعگرایی چرخ میزند. چطور بین آنها تعادل برقرار کردید؟
– این سؤال و نظایر آن را در تمامی عمر حرفهای خود شنیدهام. مردم دائماً پرسیدهاند بیشتر به کارهای دراماتیک گرایش داری یا کمدی، حال آن که یک روز آرتورمیلر (نمایشنامهنویس معروف) به من گفت مردم قادر به تشخیص و فهم این نکته نیستند که «مرگ یک تاجر» نه درام بلکه یک کمدی است و اگر نقش آن را درست و با نشانهها و استعارههای لازم بازی کنید مردم در تمامی طول نمایش خواهند خندید، حتی در فیلم جدی و اسکاری سال ۱۹۸۸ من («مرد بارانی») صحنهها و گفتارهای کمیک زیادی را مییابید. مل بروکس بهتر از همه موضوع را بیان کرد که گفت وقتی لغزیدن و زمین خوردن فردی را روی یک پوست موز میبینید زیر خنده میزنید اما اگر خودتان فردی باشید که این بلا به سرش میآید، موضوع برایتان تبدیل به یک تراژدی میشود.
*به جز هنرپیشههای اصلی که همگی حرفهای و کهنهکارند، سایر نفراتی را که در «کوارتت» در خانه سالمندان مشاهده میشوند، کجا پیدا کردید؟
– برای ایفای تعدادی از رلها واقعاً به موزیسینها و به واقع خوانندههای بازنشسته اپرا نیاز داشتیم و به همین خاطر تعداد زیادی جلسات امتحانی و آزمون برای متقاضیان گذاشتیم ولی ابتدا باید واجدان شرایط را مییافتیم. به سراغ شماره تلفنها رفتیم و تمامی سطح بریتانیا را گشتیم و به کسانی زنگ زدیم که تلفنشان به طور معمولی هفتهای بیش از دو، سه بار زنگ نمیخورد و ۳۰، ۴۰ سالی است که بازنشستهاند. آنها را آوردیم و بعد از گرفتن تست تصاویر لازم کار فیلمبرداری شروع شد و چنان وقف این پروژه شدند و پرکاری نشان دادند که قابل وصف نیست. شش صبح میآمدند و شش عصر میرفتند و آن هم نه در داخل استودیو بلکه در لوکیشن، شور و اشتیاق آنها ما را هم شارژ روحی کرد. یکی از بازیگران فیلم ما زنی است به نام پاتریشیا لاوامند که بازیگری را تازه از ۶۰ سالگیاش شروع کرد و حالا به نقطه کنونی رسیده است. آدم از قماش او کم نداشتهایم. دیگری یک نوازنده ترومپت به نام رانی هیوز است که یک نفر او را در گوشهای از انگلیس در یکی از دهات دیده بود و معرفیاش کرد و او نیز آمد. فیلم سرشار از موسیقی و آوازهخوانیهای زنده بر اساس قصه فیلم است و این آدمها هیچیک توانایی خود را به طور کامل از دست نداده بودند هر چند برخی نزول کرده بودند.
*قطعاً بر این باورید که زندگی برخی از آنها آینهای از زندگی خود شماست.
ـ قطعاً همینطور است. به خودشان هم گفتم که ببینید دوستان، همه ما در ۷۰، یا ۸۰ و حتی ۹۰ سالگیمان هستیم و کم و بیش شرایط مشابهی داریم. به آنها توصیه کردم تلاش در بازیگری نداشته باشند و کار خودشان را بکنند و من آنها را هدایت خواهم کرد. وقتی در این سن بالا هنوز مشغول حرفهتان هستید، یعنی فن و توان بالایی دارید و قدر این جور آدمها را باید دانست.
*از مهارتهای بازیگریتان چطور و چه میزان در امر کارگردانی استفاده کردید؟
ـ طبیعی است که تا سر حد امکان این کار را کردم اما یادتان باشد که در شروع کار بازیگریام وقتی «گرا جوئت» را بازی کردم، با این که رلام مربوط به یک دانشجوی ۲۱ ساله و بیتجربه بود، نزدیک به ۳۰ سال سن داشتم. روی نسل ما دائماً برچسب میزدند. میگفتند وارن بیتی دائماً به تفریح فکر میکند، جک نیکلسون فقط دود میکند و من آدم نچسب و مغروری هستم اما اکثر این توصیفها نادرست و دور از حقیقت بود.
*با این اوصاف مایک نیکولز (کارگردان مشهور «گراجوئت») در تربیت شما سهم زیادی داشت.
ـ حتی چیزی بیش از آن. او کاری کرد که هیچ کارگردانی دیگری نمیکند. با این که ما آن رلها را گرفته بودیم و فقط باید جلسات تمرینی و Rechearsal میداشتیم او برای ما آزمونها و جلساتی را گذاشت که معمولاً فقط برای متقاضیان دریافت یک رل میگذارند و آنهایی که در کنکور دریافت نقش هستند در آن شرکت میکنند. آن جلسات که بیش از یک ماه طول کشید سبب شد هم بیشتر با مشخصههای رل مطروحه آشنا شویم و هم حرفه خود را فزونتر بشناسیم. استودیوها این روزها اجازه این گونه کارها را نمیدهند چون بسیار گران تمام میشود ولی حسن آن، آشنا شدن بازیگران با مراحل مختلف ساخت فیلمها هم هست مایک نیکولز از آن طریق بیش از آن که خودش بداند، موجب تکوین کاراکتر هنری من شد و حتی کارگردانی را به من یاد داد و اگر ۴۵ سال بعد از آن تاریخ توانستم «کوارتت»را بسازم، با درسهای برگرفته در زمان ساخت «گراجوئت» بود.
*کارگردانان بعدی چطور؟ آنها چقدر در آموزش شما سهیم بودند؟
ـ بعداً با جان شلهزینگر در «بزرگمرد کوچک» کار کردم و او نیز تاثیری فراوان بر من گذاشت. او در یک اتاق مینشست و دائماً با من و جان وویت دیگر بازیگر اصلی فیلم چانه میزد و بحث میکرد. او میخواست ما در خطی قرار گیریم که برای ایفای رلها به آن نیاز وجود داشت. یک ماهی طول کشید. هر روز صبح با نوار مذکرات روزهای قبلیمان میآمد و چیزهایی را به آن اضافه کرده بود. ما در آن سالها یاد گرفتیم روشهای درست فیلمسازی چیست. چیزی که نسل جدید و فعلی به اندازه نسل قبلی رعایت و اجرا نمیکند.
*مگی اسمیت اولین بازیگر عمدهای بود که جذب «کوارتت» شد. او در سنی بالای ۸۰ سالگی باز یک رنسانس در کارش داشته است. این طور نیست؟
ـ اسمیت روح و جان این فیلم است. او کمتر از ۱۵ سال پیش در مصاحبهای گفته بود که قدری خسته شده، اما آدمی که من مقابل خود دیدم، آخر انرژی و اشتیاق بود.
*آیا جای تعجب ندارد که یک اکتور آمریکایی در اولین مرتبه کارگردانیاش با یک cast و گروه کاملاً بریتانیایی کار میکند؟
ـ من آدمها و هنرمندان را با نژادها و ملیتشان از یکدیگر تفکیک نمیکنم. ما فقط دو گروه بازیگر داریم. بازیگرانی قوی و هنرپیشههایی که چندان خوب نیستند و من گروه اول را یافتم و این که آنها بریتانیاییاند و نه آمریکایی برایم فرقی ندارد. هر دو دسته آموزشهایی کلاسیک هم دیدهاند. انگلیسیها، تقریباً همهشان شکسپیریاند و ما آمریکاییها نیز کارهای یوجین اونیل و تن سی ویلیامز را تجربه کردهایم. اگر هم قبلاً بین ما پلهای ارتباط اندکی نبود، حالا زیادتر است.
*اما فیلمتان در آمریکا چندان نفروخته است. آیا این ناامید کننده نیست؟
ـ بافت و قصه فیلم طوری نیست که در آمریکای شمالی بفروشد و آن جا سوژههای دیگری مورد درخواستاند و برای هیچکس سرنوشت تعداد موزیسین ۸۰ ساله و قدری کمتر و بیشتر مهم نیست و اگر این فیلم آنجا میفروخت،باید تعجب میکردیم.
*کارگردانی برای اولین بار مضطربتان نمیکرد؟
– به شدت هم میکرد اما وقتی استیون اسپیلبرگ با سابقه ساخت حدود ۳۰ فیلم اغلب موفق نیز قبل از شروع هر فیلم به شدت دچار استرس میشود و به اعتراف خودش غذای خوردهاش را بالا میآورد، من که هستم که دچار این گونه مشکلات نشوم؟
*و بازنشستگی. کی به آن میرسید؟
ـ هیچ وقت. ما این کار را میکنیم زیرا فقط در این صورت زندهایم. راه بقا برای ما و احساس زنده و مفید بودن استمرار فعالیتهای هنریمان است. فرق ما با خیلیهای دیگر این است که به این حرفه نه به عنوان وسیله کسب درآمد بلکه عشق نگریسته و با آن زندگی کردهایم و ۵۰ سال است که این وضعیت بی وقفه برقرار است. اگر مثل ما عاشق حرفهتان باشید، راهی برای کنارهگیریتان نخواهید یافت و فقط مرگ شما را از یکدیگر سوا خواهد کرد.
منبع: Newyorker/ بانیفیلم / مد و مه / تیر ۱۳۹۲