این مقاله را به اشتراک بگذارید
زینب کاظم خواه/ادبیات پرمخاطب یا همان ادبیاتی که در خارج از ایران به نام پاپیولار و بست سلر شهرت دارد ادبیاتی است که مخاطبان بسیاری را جذب میکند، نویسندگان ادبیات پرمخاطب ایرانی خیلی دوست ندارند که از ادبیات آنها به نام عامهپسند یاد شود. این گونه ادبی در ایران از دهه شصت با حضور دو نویسنده زن یعنی فهیمه رحیمی و نسرین ثامنی راهی برای نویسندگان زن دیگر شد تا آثاری را در این زمینه منتشر کنند. فهیمه رحیمی نویسندهیی که در دهه شصت نخستین کتابش به نام «بازگشت به خوشبختی» را منتشر کرد و همین کتاب شهرتی برایش قدم زد و کتابهای بعدیاش جزو کتابهای پرفروش در بازار نشر ایران شد. او هفت کتاباش در میان ۴۷ کتاب پرفروش ایران قرار دارد و رمانهای زیادی با موضوع وصال و فراق نوشته است. فهیمه رحیمی که در طول سالها فعالیتش کمتر مصاحبهیی از او منتشر شد نویسندهیی بود که نخستین متن ادبیاش را در ۹ سالگی نوشت. او در کارنامه کاریاش علاوه بر نویسندگی خبرنگاری هم کرده است و کتابهایی هم در حوزه ادبیات کودک دارد که منتشر نشدهاند. این نویسنده اخیرا بعد از سه سال تحمل بیماری درگذشت و در قطعه هنرمندان بهشت زهرا به خاک سپرده شد. با ر. اعتمادی یکی از قدیمیترین نویسندگان ادبیات پرمخاطب درباره این ادبیات و همچنین ویژگی آثار فهیمه رحیمی به گفتوگو نشستیم.
***
ادبیات عامه پسند ادبیاتی است که بر شیوههایی اتکا دارد که نویسنده با ویژگیهای روانشناسی جامعه در ارتباط است و از این رو به خلق داستان دست میزند و داستانهایش مخاطب پیدا میکند. اما در جامعه ما چه میشود که ادبیات عامهپسند با آنکه از سوی عدهیی پس زده میشود اما آثار نویسندگانی مانند فهیمه رحیمی در لیست پرفروشهای ادبیات قرار میگیرند؟
به طور کلی باید بگویم متاسفانه مدتی است که به صورت یک مد میبینیم به نویسندگانی که آثارشان مخاطب دارد و مردم داستانهایشان را میخوانند مهر عامهپسند میزنند و با این اتهام آنها را از عالم نویسندگی کنار میگذارند، در حالی که عکس آن صادق است. در دنیای امروز درباره نویسنده دو قضاوت وجود دارد؛ آثار یا از نظر سبکشناسی بررسی میشوند مثلا گفته میشود که آقای و خانم ایکس آثارش ناتورالیسم یا ایدهآلیسم یا رئالیسم است و از این منظرها آثارشان بررسی میشود یا میگویند فلان نویسنده پرفروش و به اصصلاح غربیها «بست سلر» است که این عنوان تفاخر جهان است. ارنست همینگوی وقتی «پیرمرد و دریا» را مینویسد جایزه نوبل ادبیات میگیرد؛ در چاپ اول کتابش یک میلیون نسخه فروش میرود. اما در ایران عکس این قضیه حاکم است متاسفانه به علت فرهنگ استالینیستی که در دهه ۲۰ حاکم بود، آن موقع وقتی یک رمان منتشر میکردید اگر درباره طبقه کارگر بود شما روشنفکر بودید و مورد تجلیل و تکریم قرار میگرفتید اما اگر کتاب درباره مسائل دیگر جامعه بود و آنها را مطرح میکرد نویسنده را جیرهخوار امپریالیسم میدانستند. مشکل اصلی ادبیات ما ایدئولوژی زده بودناش است. اگر با این ایدئولوژی همراه باشد نویسنده خوبی است، اگر همراه نباشد خوب نیست.
مهمترین مساله در نویسندگی مخاطب است، به نظرم نویسنده کسی است که مخاطب داشته باشد و مردم آثارش را بخوانند و استقبال کنند. در همین دوره ما، رمانهای «هری پاتر» جی. کی. رولینگ وقتی منتشر میشود، هیچ مهر روشنفکری به آن نمیخورد بلکه عدهیی ممکن است به کتاب مهر خرافهپرستی هم بزنند، ولی روز انتشار کتاب از استاد دانشگاه تا شیرفروش محله در صف در انتظار خرید کتاب هستند و ملکه انگلیس هم لقب «سِر» به آن میدهد و میلیونها مخاطب در سراسر جهان کتاب را میخوانند و این مایه سرشکستگی برای نویسنده نیست. اما مشکل ما در ایران این است که اگر نویسندگان پرمخاطب داشتهایم به آنها عامهپسند لقب داده و تحقیرشان کردهایم و این گناه نابخشودنی درباره آینده ادبیات ایران است.
رمانی که مخاطب ندارد اصلا برای چه نوشته میشود، رمان باید جای خودش را میان مخاطباناش باز کند و فهیمه رحیمی کسی بود که فرصتی یافت و در دهه اول انقلاب در فضایی که جلوی کتابهای قبل از انقلاب گرفته میشد، رمانهایش پرفروش شدند و با اینکه در ده سال اخیر از برد افتاده بود، ولی تعدادی از آثار او هنوز در میان لیست پرفروشهای ایران جای دارند و مهمترین نکته این است که مردم او را به عنوان نویسنده میشناسند و با آثارش ارتباط برقرار میکنند.
شاید دلیل این پرمخاطب بودن این باشد که این نوع ادبیات به قول گرامشی این است که ادبیات عامهپسند به کار تولید و مهار نیازها و آرزوهای مصرفکنندگانی میآیند که از تعریف نیازهای خود ناتوانند و از این رو نویسنده پرمخاطب به نیازهای خوانندهیی خاص پاسخ میدهد.
این موضوع کاملا درست است که نویسنده ادبیات پرمخاطب نیازهای مخاطب را میشناسد و برای آنها مینویسد. برای باز شدن این بحث بد نیست که این نکته را بگویم که در یک دورهیی ما شعارهایی مانند «هنر در خدمت اجتماع» و «هنر برای هنر» داشتیم. آنهایی که هنر برای هنر مینویسند برایشان مخاطب مهم نیست و در پی خدمت به هنر هستند و پای چیزهایی که مینویسند هم ایستادهاند. اما از سوی دیگر آنکه هنر برای اجتماع مینویسد، در آثارش میخواهد خواسته اجتماع را منعکس کند. همچنین او در پی انعکاس دردهای جامعه است. این نویسنده خواستهای جامعه را میشناسد. از این رو است که وقتی یک رمان پرمخاطب در برابر مردم قرار میگیرد مثل این است که خودشان را در آیینه میبینند و لذت میبرند؛ زیرا میبینند خود قهرمان قصه هستند. بد نیست که برای روشنتر شدن این حرف به یکی از رمانهای پرفروش خودم اشاره کنم، رمان «شب ایرانی»ام که بیش از دویست بار تجدید چاپ شده هنوز افرادی را میبینم که دنبال قهرمان این رمان هستند، گاهی روزگار را بر من سیاه میکنند که قهرمان این قصه را معرفی کنم. این موضوع نشان میدهد که آنها چهره خود را در چهره قهرمان رمان دیدهاند. نویسنده خود در درون اجتماع است و اجتماعش در دروناش و آنچه در جامعه میگذرد را به همراه روانشناسی و جامعهشناسی جامعه در آثارش منعکس میکند، از این رو نویسنده این ادبیات مخاطبان و نیازهای آنها را در جامعه میداند و بر اساس آن نیازها اثرش را خلق میکند.
یکی از دلایل این موضوع این است که مخاطب به دنبال لذت از خواندن اثر است و چون این لذت را از این آثار میبرد آنها را دنبال میکند.
نه تنها لذت بردن بلکه اندوه هم در اثر پرمخاطب اثر دارد. در داستان «لیلی و مجنون» و «هملت» و نمایشنامهها و کلیه داستانهای شکسپیر مخاطب عاقبت با قهرمانان اشک میریزد و به نوعی سبک میشود. رماننویس آینه زندگی مردم است؛ هم شادیها و هم آلام آنها را درک میکند و در پی یافتن مخاطبان بیشتر است. من به عنوان نویسندهیی که آثارم پرمخاطب بوده حتی وقتی به روستایی دورافتاده میروم جوانان آنجا مرا میشناسند، برایم عجیب است کسی که بیل روی دوشاش بود وقتی دوستی صدایم کرد آقای اعتمادی بلافاصله گفت که ر. اعتمادی. او گفت که ما در سربازخانه فقط رمانهای شما را میخواندیم. در دانشگاه هم همین برخورد را دیدهام. رماننویس کسی است که کمسوادان و باسوادان را جذب کند، اما در اینجا تا نویسندهیی پرفروش میشود انگ عامهپسندی به آن میزنند و به نکات دیگر توجهی نشان نمیدهند.
این نکته که اشاره کردید درست است ولی نویسندگانی چون الکساندر دومای پدر و انوره بالزاک در سال ۱۸۴۰ کارشان را با نوشتن داستانهای عامهپسند و پاورقی شروع کردند و کسی هم به آنها انگ عامهپسند نمیزند؟
به نکته بسیار جالبی اشاره کردید. یک بار در جواب این گونه اشخاص که با همه ادعای روشنفکری که دارند و این ادبیات را نفی میکنند گفتم بزرگترین نویسندگان شما پاورقینویس بودند، نویسندگانی چون «رومن رولان» و «چارلز دیکنز» یا همین دو نویسندهیی که شما اشاره کردید، پاورقینویس بودند. هنر داستاننویس این است که داستانی خلق کند که مخاطب تشنه داستان آن باشد. دوباره باید بگویم متاسفانه فرهنگ ادبیات داستانی ما ایدئولوژی زده است و تا این قید و بند را باز نکنیم نه نویسنده خوب خواهیم داشت و نه میتوانیم برداشت خوبی از نویسنده خوب داشته باشیم.
نکتهیی که درباره ادبیات پرمخاطب همیشه گفته میشود این است که بسیاری از مخاطبان جدی ادبیات مطالعه را از خواندن کتابهای پرمخاطب شروع و در نهایت به یک خواننده حرفهیی ادبیات تبدیل شدند.
موافقم، مضافا که کتابها و رمانهای پرمخاطب شوق خواندن و درک کردن و شوق مطالعه را در آدمها زنده میکنند. خود من تا این لحظه برای چهار نسل رمان دادهام. هر کدام از این نسلها را که میبینم به ویژه نسل اول و دوم میگویند به غیر از اینکه شما را دوست داریم به شما امتیاز ویژهیی میدهیم که شما ما را کتابخوان کردید. در حقیقت نویسندگان پرمخاطب هستند که دانش خواندن را بین مردم میبرند، کاری که امثال خانم رحیمی و بسیاری از نویسندگان دیگر پرمخاطب انجام دادهاند. یکی از افتخارات من این است وقتی به نمایشگاه کتاب میروم گروههای سنی مختلف میگویند که ما با این کتابها عاشق شدیم و ازدواج کردیم و کتابخوان شدیم. یک نویسنده، غیر از این در دنیای مدرن چه آرزویی دارد؟ آرزویش غیر از این است که آثارش به وسیله مردم خوانده شود؟ این چه برخوردی است که ما در ایران داریم و نویسندگانی که از قدرت قلم برخوردار هستند را اینقدر پایین میآوریم و برای آثارشان هیچ ارزشی قایل نمیشویم؟
فهیمه رحیمی از جمله نویسندگانی بود که بعد از انقلاب با انتشار نخستین رمانش به نام «بازگشت به خوشبختی» قدم به عرصه ادبیات به شکل جدی گذاشت و بعدها آثار دیگری هم منتشر کرد. ویژگی آثار ایشان چه بود که چند کتاب او در میان ۴۷ اثر پرفروش ادبیات داستانی ایران قرار دارد؟
من یکی دو اثر از خانم رحیمی را خواندهام. به نظرم کارهای ایشان در حقیقت دنباله کارهای رماننویسان قبل از انقلاب بود. مهمترین عاملی که موفقیت ایشان را تسریع کرد این بود که در ده سال اول بعد از انقلاب کمتر اجازه چاپ به نویسندگان قبل از انقلاب میدادند در این میان خانم رحیمی از جمله نویسندگانی بود که موفق شدند در آن ده سال رمان بدهند و به تشنگی خوانندگان قبل از انقلاب جواب دهند. به نظرم آثار این نویسنده همه مشخصات رمانهای پیش از انقلاب را داشت، مخاطبان رمانهای پیش از انقلاب به سمت خواندن رمانهای خانم رحیمی روی آوردند.
به غیر از چند نویسنده زن که در آن سالها فعالیت میکردند فهیمه رحیمی از جمله نخستین نویسندگانی بود که با انتشار نخستین کتابش در آنسالها با اقبال مواجه شد و بعد از او نویسندگان دیگری چون نسرین ثامنی و چند نویسنده زن پرمخاطب دیگر هم شروع به داستاننویسی کردند. رشد زنان داستاننویس که اتفاقا بیشترشان ادبیاتی پرمخاطب را خلق کردند چگونه میبینید؟
اتفاقا افزایش نویسندگان زن از نظر من بسیار مبارک است. در همین دههیی که هستیم رشد داستاننویسان زن اوج گرفته است یعنی تعداد نویسندگان زن از آقایان بیشتر است، در این دوره همان طور که زنان در تحصیلات آکادمیک پیشی گرفتند، کمبودشان را در زمینههای دیگر از طریق رمانهایی که منتشر میکنند جبران کردهاند. امروز خانمها به شکل مساوی با مردها رقابت میکنند و تصادفا هیچ کدام از آثاری که خلق میکنند هم نخبهگرا نیست بلکه آنها نویسنده آثار پرمخاطب هستند که جامعه خود را منعکس میکنند.
یکی از نکاتی که درباره این ادبیات مطرح میشود این است که این ادبیات هرگز از حمایت دولتی برخوردار نیست ولی آثاری که در این ادبیات همچنان میفروشد. البته فکر میکنم در زمینه مجوز مشکل کمتری داشته باشد؟
دقیقا ادبیات پرمخاطب نیازی به حمایت دولت ندارد. در همین دوره، وزارت ارشاد برای کمک به ناشران کتابهای آنها را میخرید ولی هیچوقت در لیست کتابهایی که ارشاد میخرید رمانهای پرمخاطب وجود نداشت و آنها غیر از رمانهای دفاع مقدس به کتاب دیگر توجه نمیکردند. باید گفت که به هر حال بسیاری از این نویسندگان هستند که از طریق قلمشان زندگی میکنند. ما دو نوع نویسنده داریم؛ نویسنده حرفهیی و نو غیرحرفهیی. نویسنده غیرحرفهیی – که اغلب هم کممخاطب هستند – در حدود یک یا دو کتاب بیشتر ندارند و زندگیشان از طریق دیگری تامین میشود یعنی شغل دیگری دارند ولی نویسنده حرفهیی نویسندهیی است که از طریق قلم زندگیاش را میچرخاند. بد نیست بگویم که پرفروشترین کتابهای من از طرف هیچ دولتی مورد تایید و تشویق قرار نگرفته است در حالی که من نویسنده حرفهیی هستم که رمانهای زیادی منتشر کردهام، به هر حال به علت کاهش تیراژ، نویسندگان حرفهیی هم تحت فشار هستند.
فکر میکنید دلیل بیمهری این ادبیات در میان نویسندگان نخبهگرا چه باشد؟ آیا به این خاطر نیست که آنها فکر میکنند که این ادبیات تکنیکهای نوشتاریاش ضعیف است؟
همانطور که گفتم نویسنده آینهیی در برابر جامعه میگیرد و اجتماع وقتی چهره آشنا دید جذب میشود. نویسنده پرمخاطب دردها و شادیها و احساسهای متفاوت را میشناسد، بر عکس این گفته شما به نظرم این داستانها اصول رماننویسی را به مراتب بیشتر رعایت میکنند، مثلا تیپشناسی که کمتر در رمانهای دیگر دیدهایم در این ادبیات کاملا رعایت میشود. این موضوعی است که ما در ادبیات بسیار داشتهایم، تیپ «رستم» را فردوسی به بهترین شکل مجسم کرده است و مردم رستم در کل جامعه میبینند. در بسیاری آثار دیگر مثلا «رومئو و ژولیت» شکسپیر تیپ را شناخته است. نویسنده پرمخاطب بسیاری از رموز داستاننویسی را به کار میبرد و هم آدمهای بسیار جدی ادبیات و هم مخاطب عام میتوانند آثار آنها را بخوانند.
به نظرم دلیل مخالفت با این ادبیات ریشه در ادبیات ایدئولوژیزده سالهای ۲۰ است که به هیچوجه ادبیات پرمخاطب مورد توجه قرار نمیگرفت. عوامل دیگر هم در این ماجرا دخالت دارد مثلا تنگنظری هم در این بیتوجهی اثر دارد. وقتی اثری مینویسیم و پرفروش میشود و در مقایسه با نویسندهیی که نمیفروشد همین موضوع باعث تنگنظری او میشود. ولی نباید دور از نظر داشت که ما داریم وارد عصری از ادبیات میشویم که نمیتوانیم از جهان جدا شویم و کمتر چنین بیانصافیهایی درباره نویسندگان مورد قبول و پذیرفتنی است.
اعتماد/ مد و مه / هشتم تیر ۱۳۹۲