این مقاله را به اشتراک بگذارید
میم و آن دیگران آخرین نوشته منتشر شده از محمود دولتآبادی است. دولتآبادی در این کتاب به یاد و خاطرات دور و نزدیکش از کسانی پرداخته که هر یک گوشهیی از بار هنر و ادبیات را بر دوش گرفتهاند. او در این کتاب سعی بر آن دارد که نقش هر یک از همراهان و یاران نویسنده و هنرمند خود را در رشد و سمت و سو گرفتنهای فرهنگی ایران برای مخاطب خود روشن کند و این کار را با نثر و زبانی کهنهکار همراه با فروتنی و ادبی که هماهنگ با شأن سوژهها انتخاب شده است، به سرانجام میرساند.
این مجموعه با نام جمالزاده آغاز میشود. دولتآبادی از تربیت اروپایی او، نظم و وقتشناسیاش، نامهنگاریهایشان و خاطراتی که برایش نقل کرده میگوید و از نقش بزرگی که این مرد تحت تاثیر پدرش در پدید آمدن زبانی عامه فهم در ادبیات ایران داشته است. زبانی برای گفتوگو میان تودههای مردم. زبانی که در دوران مشروطه، توانسته نقص عدم ارتباط میان برگزیدگان جامعه و مردم کوچه و بازار را برطرف کند.
«اصلا امر شوخی نیست انقلاب مشروطیت. اگر ما قبل از آن را بخوانیم متوجه میشویم که در جامعه ایران استبداد چه بیدادی میکرد و انقلاب مشروطیت در همین حدی که بود – که میتوانست کاملتر باشد و نشد – بسیار اهمیت دارد و زبان در آنجا کار بسیار مهمی انجام داد.»
نگاه دولتآبادی به آل احمد هم در نوع خود، درخور تامل است. در متنی که به شرح و وصف آل احمد میپردازد، دولتآبادی هنوز همان جوان خجالتی و بیاعتماد به نفسی است که با تمام احترامی که از بیرون وام گرفته، نسبت به کسی که همگان او را از بزرگان ادبیات ایران میشمارند، ولی هنوز نقدهای در گلو مانده دارد به آثارش و به نوع نگاهش مخصوصا در کتاب غربزدگی. به اعتقاد دولتآبادی، آل احمد در توجه به علل عقبماندگی جامعه آن روزهای ایران، تنها به وجه استعماری غرب نگاه کرده و از علل و عوامل درونی و تاریخ معاصر و گذشته خودمان غفلت ورزیده. جای دیگری هم درباره رمان نفرین زمین مینویسد که «در همان زمانه هم بد بود. سطحی و بد»… حرفهایی که جایی در روزگار جوانی دولتآبادی به جا ماندهاند و او اینها همه را مدلول جامعه پدرسالاری میداند که در آن جوانان به سختی میتوانستهاند برای خود اعتماد به نفسی برای ابراز عقیده در جمع بزرگان دست و پا کنند و شکستن آن جو پدرسالار و یافتن راهی برای کسب جسارت لازم و گفتوگو «از موضع انتقادی با نویسندهیی که آل احمد بوده» کار چندان سادهیی به نظر نمیرسد. ولی هیچ یک از این نقطه نظرها دولتآبادی را از توجه به چندوجهی نامنظم ذهن آلاحمد و گوناگونی فعالیتهایش، بیشتر در قالب یک روشنفکر و مصلح اجتماعی، باز نداشته است.
«تاریخچه کار، زندگی و گرایشات حلزنی آل احمد میتواند تابلوی روشن و گویایی مقابل چشم اکنونیان و آیندگان قرار بگیرد که بسیار گویا خواهد بود و کمک مهمی به خودشناسی ما مردم، اگر مجال بازاندیشی درخود، پیشاپیش از ما گرفته نشده باشد.»
از کنار سیمین دانشور و اخوان ثالث با ادای دین و احترام گذر میکند ولی از گفتن درباره سپانلو سیر نمیشود.
باب گفتن از سپانلو را در دو برش جداگانه باز میکند. نخست گفتن از خاطراتی شیرین از روزگاران دور هم جمع شدن هنرمندان در خانهیی قدیمی. خانهیی که نخستین تصویر آن را پرتو نورعلا میسازد با کتابی در دست که سرخ و سیاه جرج استاندال است و آشنایی با سپانلو از همین جاها آغاز میشود. از گفت و شنودهای جدی درباره ادبیات و هنر و گاه ختم شده به داستانها و اسرار جن و پریان در همان خانه و محلات. یادی هم میکند از بگیر و ببندهای سالهای ۵۲، گریز، اختفا و گرفتار شدنها. از روزهای بد پراکندگی که از آن با عنوان «برش خوفناک روزگار ما» یاد میکند ولی اینها پیرمرد را کفایت نمیکند و در دومین نگاه سپانلو را از جایگاه هنرش، نوشتهها، ترجمهها و پژوهشهایش به ما میشناساند در پایان هم گلایهیی مختصر دارد از مراسمی که بنا داشت به تجلیل از شاعران و سپانلو بپردازد و به دلایلی مقدور نشد.
«نیز بیاورم این پساوند را که ارج نهادن به زحمات سالیان سپانلو، وسیعا ارج نهادن به جمیع شخصیتهایی است که در مسیر یک قرن، قرنی پر از نشیب و فراز و بیقراری و ناامنی، توانستند و توانستهاند بکوشند… قرنی پیوسته با قرون پیشین با آنهمه زوال و ظلمات، که با وجود خود در هر مجالی، آفریدگان گزیده خود را برآورد تا کهکشان زبان و فرهنگ ما مردم، تداوم هر چند کم روشنایی را از دست ندهد.»
احمد شاملو را شبیه به همان تصویری که غالب اهالی شعر و ادبیات در ذهن دارند، با همان شکل اسطورهوار و بزرگمنشانهاش به تصویر میکشد. همان شاملویی که انگار تا ابد بناست روی قلهیی بایستد و انگار انسان در او مفهومی دو چندان گرفته است. انسانی که هرگز از مرگ نهراسیده و آنجایی که میبیند «زندگی ناممکن شده است پس اراده کرد، نخورد و ننوشد و نخورد و ننوشید و این یعنی اراده معطوف به نیستی، به نبودن و تن زدن از ادامه بودن و پس مانده خود را دور افکندن. رفتاری شایان شأن شاعر: شاملو»
و این واقعیت تلخ را به یادمان میآورد که «به راستی شاعر ممتاز میهن ما در سی سال گذشته حتی یک بار مجال آن نیافت تا شعر خود را، با دست و دهان باز، برای مردمانی که دوستش میداشتند بخواند» آنچنان که در سالیان دور، درکنج حیاطی، سالنی، میشد که شیفتگان شعر دور هم جمع شوند و شاملوی آن روزها جوان، میانشان ظاهر شود و شعری بخواند برای سیراب شدن تشنگان.
جواد مجابی را بیش از هر منظری با روحیات هنرمندانهاش میستاید. مردی که هیچ هنری از نگاه و توجهش دور نمانده. که سالهای پیش از انقلاب را به فعالیت مطبوعاتی پرداخته و پس از آن گوشه گرفته و خلوت گزیده. اینجا عمده توجه دولتآبادی به کتاب «نگاه کاشف گستاخ» است. کتابی که به قول خودش بیشتر از چیزکی از هرچیز به ما یاد میدهد و مجابی در آن به انواع هنرها و شرحی مختصر بر هرکدام از آنها پرداخته است. آنچه در «میم و آن دیگران» درباره جواد مجابی میخوانید در واقع بخشی از سخنرانی دولتآبادی در جمع دانشجویان است و حضور عمران صلاحی در این جمع یادآوری گذرا و ناخودآگاه نویسنده از او را هم رقم میزند.
از هوشنگ گلشیری در واپسین روزهای حیاتش یاد میکند. روزهای ناگوار مرگ تدریجی نویسنده و سطرهایی هم مینویسد در ادای احترام به براهنی، به ناصر تقوایی، به بهرام بیضایی، محمدرضا لطفی، پیتر هانتکه، آرتور میلر و دیگرانی که نام و یادشان در این مجموعه البته که برای نویسنده و بسیاری دیگر گرامی است. در کنار این یادنوشتها، تنها یک نام به چشم میخورد که بیدلیل موجهی با این گروه یکدست و هم قد و قواره، شانه به شانه شده است. سارا، دختر هنرمند و نقاش محمود دولتآبادی، بیآنکه هنوز وزنهیی باشد در هنر ایران و تنها به لطف و دلخواه پدر، مجال آن را یافته که در این کتاب نامی باشد، شاید برای آشنایی آیندگان. در سطرهای این کتاب اما محمود دولتآبادیای نهفته است که زندگی را به مفهوم هنرمندانهاش، جزء به جزء و سلول به سلول نفس کشیده و مزمزه کرده است. لذتی که او از نوشتن این یادوارهها برده است، با آنهمه جزییات، با آن نثر مطنطن و آنهمه انرژی درون متنی که کلمات را به جنب و جوش در آورده، از نویسندهیی خبر میدهد که از تمام سالیان عمری که به پای هنر و به پای قلم ریخته، خشنود است. هرچند آنجا که درباره جیمز جویس مینویسد و همذاتپنداری خود را با او در کلماتی مانند شقاوت روزگار، سختی دربهدری و دشواری مردی که جویس بود، خلاصه میکند، این تردید و دوگانگی درباره لذت و مفهوم آن را در مخاطب، برای همیشه به جا خواهد گذاشت. دولتآبادی مردی است که هنرمند بودن و نوشتن کسب و کار اوست و عصاره همه روزگارانش. کتاب میم و آن دیگران یکی از آخرین آثار منتشر شده، توسط نشر چشمه است.
اعتماد / مد و مه / ۳۰ تیر ماه ۱۳۹۳
1 Comment
امیر حامد
کتاب بسیار جالبی است. مخصوصا وقتی از آرتور میلر می گوید. فقط با بخشی از تعریف استاد دولت آبادی از احمد شاملو خیلی حال نکردم!!!