این مقاله را به اشتراک بگذارید
به پدرو و ماریا
به خوان و خوزه
اگر آوازم کسی را آزار میدهد
اگر کسی باشد که تحمل شنیدن آوازم را نداشته باشد
اطمینان داشته باشید که او یک یانکیست
یا که یک مالک و فئودال بزرگ کشور
ترانه ای از ویکتور خارا
ویکتور خارا در خانوادهای روستایی در شیلی به دنیا آمد. او از سالهای کودکی به دلیل علاقه و آشنایی مادرش به موسیقی و ترانههای فولکوریک با موسیقی آشنا شد.
خارا علاوه بر موسیقی به کار تئاتر هم مشغول بود و در زمانی که جنبشهای چپگرا در آمریکای لاتین به اوج رسیده بود او دست به کار اجرای تئاتر در شهرها و روستاهای شیلی شده بود.
در سال ۱۹۷۰ با انتخاب سالوادور آلنده به عنوان رئیس جمهور شیلی، او نیز به حمایت از آینده پرداخت و ترانههای انقلابیاش در بسیاری از تجمعهای چپگرایان، سخنرانیهای انتخاباتی و راهپیماییهای طرفداران سالوادور آینده به کار گرفته شد.
پس از کودتای سال ۱۹۷۳ او نیز به همراه دیگر چپگرایان شیلیایی دستگیر شد و پس از شکستن انگشتان دستش به گلوله بسته شد.
همسر انگلیسی او موفق شد جنازه خارا را مخفیانه دفن کند اما در سال ۲۰۰۹ هزاران نفر از مردم شیلی باقی مانده جسد او را در یک مراسم خاکسپاری نمادین، دوباره به خاک سپردند.
چند سال پیش از آن در شیلی هم چرخ روزگار به سمت دیگری چرخید و مردی که فرمان قتل خارا را داده بود از قدرت کنار گذاشته شد. ویکتور خارا حالا بیش از گذشته به یک نماد تبدیل شده بود. شاید در سالهای پیش از کودتا، او فقط به عنوان یکی از حامیان سالوادور آینده و هنرمندی چپگرا شناخته میشد اما پس مرگ فجیعی که در استادیوم سانتیاگو برای او رقم خورد، با رها کردن جنازه مثله شدهاش در خیابانهای این شهر و ممنوع شدن ترانههایش در میهنش او به یک نماد بینالمللی برای فعالان سیاسی و بویژه گروههای چپگرا تبدیل شد.
شکنجهگاهی که پناهگاه شد
این روزها نام استادیومی که او در آن شکنجه شد و به قتل رسید، به نام ویکتور خارا نامگذاری شده است.
این شکنجهگاه بدنام دوران دیکتاتوری حالا کارکرد دیگری پیدا کرده است. هنوز هم در آن مسابقههایی مثل تنیس روی میز، فوتبال داخل سالن و بسکتبال برگزار میشود. تا چند سال پیش کنسرتهایی هم در آنجا اجرا میشد.
اما حالا کارکرد اصلی استادیوم ویکتور خارا، پناه دادن به مردم بیخانمان است. نزدیک به ۵۰۰ نفر از افراد بیخانمان سانتیاگو شبها در همان جایی میخوابند که در آن “سپتامبر سیاه” سال ۱۹۷۳ به شکنجهگاه و کشتارگاه حامیان سالوادور آینده تبدیل شده بود.
این روزها در این محل پلاک یادبودی برای ویکتور خارا نصب شده که روی آن چند خط از آخرین ترانه او نیز حک شده است. ترانهای که در زمان بازداشت و پیش از مرگ خود نوشت و بر روی تکهای روزنامه به دست یکی از زندانیان نجاتیافته به خارج از استادیوم منتقل شد. ترانهای که حالا به عنوان وصیتنامه ویکتور خارا شناخته میشود:
چه سخت است خواندن
وقتی که باید وحشت را بخوانم
وحشتی که در آن زندگی میکنم
وحشتی که در آن میمیرم
رستاخیز خارا
این روزها حرف زدن از ویکتور خارا و یاد کردن از نام او در شیلی، دیگر با ترس و دلهره همراه نیست. از دو سال پیش خیلی از دوستان، اعضای خانواده و همکاران هنرمندش در برابر دوربین “جان تراورس” قرار گرفتند و از خاطرات خود درباره او گفتند.
فیلم مستند تراورس، “رستاخیز ویکتور خارا” (The Resurrection of Victor Jara) در سال ۲۰۱۳ کامل شد و در آن افرادی مانند بونو، پت سگر، اما تامپسون و آرلو گاتری از خارا و تاثیر او بر زندگی و آثارشان گفتند.
این مستند ۷۰ مصاحبه با شخصیتهای مختلف را شامل میشود و در آن میتوان از چهرههایی سرشناس، این جملات را درباره ویکتور خارا شنید:
بونو، خواننده و آهنگساز: او به دنبال چیزهایی رفت که درباره آنها میسرود.
آرلو گاتری، خواننده و نوازنده: ویکتور خارا مرد جوانی بود که در دنیایی تاریک، سرپا ایستاد.
مارتین لویس، تاریخدان: ویکتور خارا، باب دیلن آمریکای جنوبی بود.
دبندرا بانارت، هنرمند ونزوئلایی ـ آمریکایی: ویکتور، قدرت موسیقی را به عنوان وسیلهای برای ارتباط برقرار کردن میدید.
کوتاه شده از بی بی سی