این مقاله را به اشتراک بگذارید
خون مردگی به عنوان نخستین فیلم سازنده اش اثری ست که می تواند مخاطب را حیرتزده کند، چرا که فیلم به اندازه ای در فرم و چیدمان عناصر بصری اش قوام یافته است که در ما این اطمینان را ایجاد می کند که فیلم ساز نه تنها با نگاهی منحصر به فرد، به جهان اطرافش نگاه کرده است بلکه در عرصه ی اجرا و بسط عملی ایده اش نیز، صاحب سبک و سیاقی شخصی ست. انتخاب مدل و جهانی کوچک برای تمرکز هرچه بیشتر برجریاناتی که در جهان بزرگ ما قابل پیگیری ست، ساختار فیلم را به شکل اسلوب معادله ای جذاب در آورده است. فیلمساز، به سراغ قشر خاصّی از جوانان در یک شهرستان می رود که در فرهنگ خاصی رشد می کنند. جوانانی که عشق جرّ و دعوا و زد و خوردند. در حقیقت آن ها شرایط و مناسبات پیرامون خود را در مدل – جهان کوچک خود باز تولید می کنند. آن ها که لباس. پوشش و ابزار مناسبی برای مواجهه با جهان نداشته اند تصمیم گرفته اند مستقیماً با بدنشان با آن رو به رو بشوند. بدن – این بدوی ترین ابزاری که در اختیار انسان است – انتخاب آن ها انتخاب ناگزیری ست که آدم ها را به دردناکترین موقعیت ممکن سوق می دهد. آن ها آدم هایی هستند که داوطلب می شوند برای زخم خوردن. و آن قدر به مفهوم زخم نزدیک می شوند که داشتنش را یک ارزش محسوب می کنند .
” هرکی زخم و خالش بیشتره. ادعاش هم بیشتره ” از حرف های اصغر (شخصیت واقعی فیلم )
مشخص است که زخم و خال در نظام دلالتی دیگری عمل می کنند. نوع و کیفیت تجربه ی این آدم های خاص. ارزش های معیار را دگرگون کرده و آن ها را به شکل دیگری تعریف می کند. وارونه شدن ارزش ها. مخاطب را در موقعیتی خطرناک و وهم انگیز قرار می دهد. مخاطب نمی تواند به واسطه ی ملاحظات مدنی یک انسان شهرنشین. این فیلم را ببیند بلکه او هم مجبور است پوشش ملاحظات را کنار بگذارد و با موقعیت عریان و خطرناک فیلم رودر رو شود .
” شما وقتی دعوا می کنید. نمیگید ممکنه یه عمر خودتون رو گرفتار کنید؟ “( سوال فیلمساز از یکی از جوانان اهل جرّ)
” ما وقتی دعوا می کنیم. با جون و دل دعوا می کنیم. ” (جواب جوان )
به نظر می رسد تناقض موجود در این دیالوگ. از ملاحظات مدنی فیلمساز ریشه گرفته است. مدنیِّتی که این جوانان آن را تجربه نکرده اند. آن ها ملاحظه و احتیاط را یاد نگرفته اند. آن ها لباس و حفاظ نداشته اند. بنابراین ضرورت ملاحظاتی از این دست را درک نمی کنند. و جالب این جاست که آن ها در یکی از کلان شهر ها (شیراز) زندگی می کنند. فقط در کلان شهرهاست که می توان محیطی را از مفهوم شهریّت خالی کرد. انسانی که نه به طبیعت دسترسی دارد و نه به امکانات شهری. کارش می شود زخم زدن و زخم خوردن .
در سکانسی از فیلم. گروه فیلمساز به راهنمایی اصغر (شخصیّت اصلی فیلم) به خانه ی زن و مردی می روند که فرزندشان اخیراً به دلیل کشتن یک جوان در دعوا. قصاص شده است. پدر جوان قصاص شده. در میان حرف هایش که دارد از دعوا و عاقبتش بد می گوید و در میان افسوس خوردن هایش. جمله ای هولناک به زبان می آورد . جمله ای که موقعیت خطرناک بیننده را به اوج می رساند.
” حالا که به خاطر کشتن فلانی قصاصت کردن. کاش تیکه تیکه ش کرده بودی لااقل. که به من این همه زور نمیومد “
پدر برای نشان دادن اندوهش از وضعیت تن حرف می زند. او خشمش را جز از طریق مواجهه با تن دیگری نمی تواند مهار کند. پدر شیوه ای جز همان شیوه ی پسرش نمی شناسد. او هم مثل تمام انسان ها در آن محیط شهری اما غیر مدنی. تنها ابزار بدن را برای رو به رو شدن با جهان اطراف می شناسد و برای مواجهه با دیگری و مجازات او هم تنها بدن او را نشانه می رود .
خون مردگی اتفاقی ست که برای بافت های زنده می افتد. اما آن قدر می تواند ادامه داشته باشد که زندگی در بافت ها را به مرگ تبدیل کند. تعلیق میان مرگ و زندگی. وضعیت خون مرده ی همه ی این آدم هاست. وادادگی تن و بدن. خشم و عصبیت درونی آن ها را هر روز نسبت به خود و جهانشان بیشتر می کند. تا جایی که بیرون رفتن از این وضعیّت برای آن ها رویایی دور دست به نظر می رسد.
…………………….
نگاهی به مستند خون مردگی ساخته ی محمد کارت
برگزیده ی جایزه ی بهترین مستند اجتماعی سال از جشنواره ی شهید آوینی
تن دادن به زخم/ آنا شکرالهی
مد و مه / ۱۳ آذر ۱۳۹۲
1 Comment
پاپیون
مشتاق دیدنش شدم…..