این مقاله را به اشتراک بگذارید
تنیدگی دنیای سنگی زنده ماندگان مرده دل و مرده سانان زنده جان چه غمگسار است و چه کس بار قتاله ی هستی را به دوش می کشد؟؛ زنی که خیال تبسم به صحنه می سازد یا نارفیقی که خنجر ناجوانمردی به سینه دارد و در این میانه چه زیباست رقص عاشقانه ی مرده ای متحرک که آرزوهایش را در وادی مردگان می جوید و به اشتباه گاه قدم به ساختمان مخروبه ی نمایش مضحک این زمانه می گذارد. خسرو، خاطره ی رسیدن را در پله ی آخر زندگی می یابد و طنازانه به پیکره ی بی رنگ زندگی با اسباب روح سرگردانش بازی می کند و در سکوی مردگان به نظاره می دارد ره گم شده از چهره اش را در خاطر لیلی ی لحظه های تنهایی اش .
فیلم پله ی آخر، حکایت تناقض بی شمار احوال است. نقض شوم زمانه ی غمگساری که دشنه ی دقایق، کمر به نابودی آرزوهایش می نهد تا هر چه هم محاسبه گر جزیی ترین اندازه ها باشی، پاشنه ی سقوط ات را به لحظه ای مهیا توان ساخت.
لبخند لیلی، تمسخری است بر پوچی ساز افسونگرروزگار که بازگویی حقیقت عشق هم در آن واگویه از ساختن مجنونی است دروغین، پس خسرو طلب از بازگشت زمان به گذشته های افسون شده ای می نهد که شیطنت نهفته در ترنم رهانیدگی اش، کنتراستی عجیب با پدیده های زمینی و روابط رنگ به رنگ آن دارد. فیلمِ علی مصفا، رقابت ارواحی گمگشته است؛ یکی مرده گی برگزیده تا به چشمِ نادیده رخشان گردد و آن یک به دنبال ایفای نقش شوهری است که در آرزوی تحقق اش در زنده گانی بود و چه هوشمندانه این تناقض های چند باره به چند پارگی نمی انجامد.
فیلم پله ی آخر، نشان از فیلمنامه ای خردمندانه در سایه سار گزینش فرمی متناسب با محتوا بوده که نه درصدد خودنمایی انواع ساختارمندی های پست مدرنیستی است و نه پیله در انحصار قیمومت اجرای کلاسیک می نهد، بلکه مقصود مسیرش را به درستی می داند و این نشان بدان گردیده که وادی راه با گامی استوار پی نهاده شده است.
………….
نگاهی به فیلم پله ی آخر ساخته علی مصفا
پله ی پرواز/ مرتضی اسماعیل دوست
مد و مه ۳۰ آذر ۱۳۹۲
2 نظر
taraneh
سلام خوشم اومد شاعرانه بود و زیبا
ايمان
اگر فیلم را ندیده بودم با این غزلی که شما در مدحش سروده اید، حتما تصمیم می گرفتم که اصلا فیلم را نبینم! نثری خود نما!
خدا را شکر که این فیلم با طعمی یکسر متفاوت از این نقد ساخته شده.